نقدی بر مسیحیت تحریف شده
میخوام مسیحی بشم تو شهر مون کلیسا نیست. کمکم می نمایید؟
پاسخ کوتاه:
تغییر هر دینی ناشی از عناوینی مانند: تحقیق؛ گرایش به حق؛ هدفی سیاسی؛ برنامه ای اجتماعی یا عواملی دیگرمیتواند باشد. ـ عقیده به تثلیث (خدا یکی و سه تاست. پدر، پسر، روح القدس) اساسی ترین عقیده از بین تناقضهای اعتقادی و مخالفتهای مسیحیان با عقل است.
میل انجام برخی تخلفات دینی یا اخلاقی؛ غافل بودن، اغفال شدن، فریب کاری و عواملی دیگر نیز میتواند باشد. دانستن دلیل چنین تمایلی تعیین کننده پاسخ است. اگر چه دلیل چنان تمایلی در متن پرسش نیست. امیدواریم تقدیم مطلب کلی زیر موجب بررسی بیشتر چنان تمایلی گردد.
ـ عقیده به تثلیث (خدا یکی و سه تاست. پدر، پسر، روح القدس) اساسی ترین عقیده مسیحیان است. عقیده ثلیث می گوید: خدا در عین یکی بودن، سه تاست؛ و در عین سه تا بودن، یکی است. حقیقتاً سه تاست و حقیقتاً یکی است. این از بنیانهای آیین مسیحیّت است. اگر کسی این اصل را نپذیرد، از نظر آیین مسیحیّت، کافر محسوب می شود. پذیرش این اصل، یک تناقض آشکار است اگر چه تبلیغات آنها توجیه گر یا پوشاننده این تناقض باشد.
ـ تثلیث، تنها مشکل عُقَلایی عقائد مسیحیّت نیست. بلکه اصولی دیگر از مسیحیّت نیز موارد خلاف عقلی دارند. برای مثال، عقیده به گناهِ ذاتی بشر و عقیده به فدا نیز یک مشکل بزرگتر است.
خدای مسیحیّت موجودی در آسمانها، خالق جهان و می تواند به صورت انسان درآید. آدم را آفرید و او را از نزدیک شدن به درخت معرفت و دانایی منع نمود؛ امّا آدم گناه نمود و از آن درخت خورد و دانا شد؛ خدا ازین کار آدم ناراحت شد و دانست که آدم دیگر دانا شده و نمی توان او را در بهشت نگه داشت؛ پس او را به زمین تبعید کرد. از آن پس تمام فرزندان آدم گناهکار به دنیا می آیند؛ یعنی گناه پدرشان را به ارث می برند؛ مسیحیان این گناه را گناه ذاتی گویند. این گناه خیلی بزرگ، ریشه دار و با هیچ چیزی پاک شدنی نیست. مگر با یک قربانی بزرگ. به چه بزرگی؟ آیا قربانی شدن انبیاء کفایت می کند؟ نه. چرا؟ چون خودشان هم آن گناه ذاتی را دارند. پس این بشر چه خاکی بر سرش کند؟ اینجاست که آن خدای مهربان مسیحیان محبّتش گل می کند. به صورت روح القدس در می آید و در رحم زنی پاکدامن به نام مریم مقدس علیها السلام جای می گیرد و به صورت نوزادی از او زاده می شود و نامش عیسی مسیح می گردد. در این حالت او را خدای پسر یا پسر خدا می گویند. خدای پسر بزرگ می شود و در راه بشریّت رنجهای فراوان تحمّل می نماید و در نهایت، خود را فدای بشریّت کرده چنان می کند که او را به سلیب بکشند تا گناه ذاتی بشریّت پاک شود.
ـ این خدای خیالی سه روز بعد از دفن از قبر بیرون آمده به صورت روح القدس، سالیان درازی در زمین می گردد و مردم را هدایت می کند. در این مرحله، او خود را برای چهار نفر با نامهای متّی، مرقس، لوقا و یوحنّا ظاهر می گرداند، و مطالبی را به صورت معنا ـ نه لفظ ـ به آنها القاء می نماید. آنگاه این چهار تن، آن معانی را با الفاظ خودشان می نویسند؛ و به این صورت انجیلهای چهارگانه پدیدار می شوند.
ـ انجیلهای چهارگانه چنین عیسایی را خدا و نه پیغمبر خدا می دانند. عیسی همان خدا به صورت انسان، مجسّم شده است. خدایشان را قابل تجسّم ، مردن و زنده شدن می دانند.
ـ تمام ادیان تحریف شده مخالف عقل هستند. مسیحیت نیز چنین است. عقل را در واقع انکارنموده اند:
خدای حکیم، آدم را از معرفت و دانایی منع، به خاطر گناهی فرضی؛ آدم علیه السلام و تمام فرزندان او را گناهکار تلقّی، بدون قربانی بندگانش را نمیتواند پاک نماید. به صورت انسان در آید و بمیرد. وجودی محدود و نامحدود است.
چاره آنکه مسیحیان، عقل را کنار بگذارند. عاقل بودن را یک رذیلت محسوب نمایند.
جوردانو برونو، دانشمند و فیلسوف بزرگ را کشیشها در آتش بسوزانند. گالیله، توبه نکند نیز سوزانده می شود. لئوناردو داوینچی به خاطر اینکه گفته بود انسان می تواند با وسائلی پرواز نماید، تهدید به محاکمه شد؛ لذا سخن خود را پس گرفت. و … . اینکه غرب بعد از رشد علمی از مسیحیّت روی گردان شد، دقیقاً دلیلش همین ضدّ عقل و علم بودن مسیحیّت بود.
ـ بدون اعتقاد به قرآن، پذیرفتن وجود عیسی مسیح، امری غیر عقلی و شخصی به نام عیسی مسیح، تاریخی، نام یا نشانی ندارد. چه رسد از نبوتش سندی باشد. تاریخ مصر، تاریخ فراعنه، تاریخ روم و… هیچ نام یا نشانی از وجود ایشان نیست. البته بسیاری دیگر از انبیاء علیهم السلام نیز فاقد هر گونه سند تاریخی شناخته شده اند. نسخه های قدیمی تورات و اناجیل اربعه نیز همه در زمانهای بسیار دور از دوره نبوت آنان تدوین شده اند. اناجیل چهارگانه هم با هیچ سندی به آن چهار نویسنده ختم نمی شوند. طبق اعتقاد خود یهودیان و مسیحیان، عهد عتیق ـ که کتاب یهود و قسمتی از کتاب مسیحیان است ـ پانصد سال گم شد و در این پانصد سال اثری از آن نبود، تا در زمان کورش هخامنشی کسی ادّعا نمود که عهد عتیق را یافته است. از آن پس همان کتابی که این شخص آورد، به عنوان عهد عتیق اصلی پذیرفته شد. کتاب گمشده پیدا و پذیرفته شد نیاز به سند و مستند نیست.
اگر وجود این انبیاء علیهم السلام را می پذیریم، به خاطر حرف یهودیان و مسیحیان نیست. فقط و فقط به خاطر شهادت قرآن است. ما رسالت رسول الله صلی الله علیه و آله را با معجزاتش می پذیریم و قرآن نیز با اسناد قطعی به آن حضرت می رسد. آنگاه از راه خبر قرآن، به وجود انبیای سابق اعتقاد پیدا می کنیم. لذا اگر قرآن نگفته بود، وجود این بزرگواران از راه تاریخی غیر قابل اثبات بود.
ـ آیین مسیحیّت، دینی ناقص، بدون احکام شرعی و معتقد به گناه اخلاقی فقط است. اگر چه آیین یهود، احکام داشت. حضرت عیسی علیه السلام تأکید نمودند احکام دین حضرت موسی علیه السلام بر اعتبار خود باقی و پیروان حضرت عیسی علیه السلام باید آنها را مراعات نمایند.
مسیحیان طبق آیه 17 باب 5 انجیل متّی باید از تورات تبعیت کنند. در آنجا آمده است :
« عیسی فرمود : گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل نمایم؛ بلکه آمده ام تمام کنم؛ زیرا هر آینه به شما میگویم: تا آسمان و زمین زائل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات زائل نخواهد شد تا همه تورات واقع شود.»
این آیه از انجیل متّی ثابت می کند که عیسی علیه السلام تمام کننده ی تورات بوده و باید مسیحیان هم به تمام آیات تورات عمل کنند . بنا بر این ، به مسیحیان می گوییم : چرا گوشت خوک می خورید ؟؟ در تورات در آیه 7 باب 11 سفر لاویان مگر گوشت خوک را نوعی سمّ معرفی نکرده و سخن از نجاست آن به میان نیاورده است؟؟ پس چرا گوشت خوک می خورید؟؟ چرا شراب می خورید ؟؟ در حبقوق باب 2 آیه 5 مگر شراب را فریبنده معرفی نکرده و استعمال آن را باعث خرابی آرامش و ایجاد غرور در آدمی معرفی نکرده است؟؟ پس چرا شراب می خورید؟؟
ـ آیین مسیحیّت کنونی دین بدون احکام، بدون سیاست، بدون آخرت، بدون خدا، خدا بودن شیطان و دعوت نمودن به ارتکاب و انجام دادن بدیها نماید.
ـ عقل عقیده دارد: یک دین برنامه های ریزترداشته باشد. برای جزئی ترین امور زندگی انسان، راه و روش ارائه دهد، آن دین، سودمندتر می باشد. چون اگر خدا برای امور بشر برنامه ندهد، دیگران در آن امور برای ما برنامه خواهند ریخت.
ـ برای پی بردن به حقّانیّت ادیان کنونی، باید در بنیانهای آنها کاوش نمود نه در سر شاخه ها؛ و وقتی به بنیانها می رویم می بینیم که جز اسلام هیچ دینی بنیان قابل اعتماد ندارد. محال است خدا انسان نیازمند به برنامه سعادت را بدون برنامه درستی رها سازد. در هر زمان بطور یقین برنامه درست و تحریف نشده از سوی خدا وجود دارد. در غیر این صورت لازم می آید که خدا موجودی مکلّف و نیازمند به برنامه خودسازی را آفریده باشد ولی برنامه ای درست در اختیارش نگذارد. چنین چیزی نیز محال وآفرینشی لغو و غیر حکیمانه است. از خدای حکیم چنین کار لغو غیرحکیمانه ای سر نمی زند. پس یقیناً در بین ادیان موجود ، یکی از آنها درست می باشد.چون غیر از اسلام هیچ دین دیگری نیست که بتواند از عده ی سوالات مطرح در سطور قبل برآید ، لذا شکّی نمی ماند که همه ی آنها در عصر کنونی باطلند و از اصل خود جدا افتاده اند. پس اگر لازم است که حتماً دینی درست در میان مردم باشد ، آن دین نمی تواند باشد مگر اسلام ؛ چون گزینه ی دیگری در کار نیست. اگر پذیرفتید که خدا وجود دارد؛ و انسان محتاج دین است؛ و در میان ادیان موجود، تنها اسلام است که بنیانهای آن قابل دفاع می باشد؛ منطقاً چاره ای جز آن نخواهید داشت که آن را بپذیرید.
نقدی بر مسیحیت تحریف شده