دین و اندیشه

معنای زندگی

پرسش و پاسخ

سلام خدا قوت من میخواهم مومن شوم . فکر کنم اول باید جایگاه خودم و بعد جایگاه خدا در زندگی ام بدانم . البته این تحلیل خودم است . به من نقشه راهی دهید که با شرایط من{دانش آموز} هم خوانی داشته باشد. درس های من نسبتاً سنگین است و وقت زیادی ندارم .

دوست گرامی. با یک پاسخ نامه نمی توانید به خواسته خود برسید. برای شما لازم است که در کنار تحصیل علم روز. مقداری از وقت روزانه خود را به مطالعه مستمر کتاب های دینی اختصاص دهید به خصوص کتاب هایی در زمینه خودشناسی و خدا شناسی و دین شناسی مطالعه کنید. در زمینه زندگی مطالعه کنید هدف زندگی را بدانید و کم کم با مطالعه اطلاعات دینی خود را افزایش دهید تا انشاالله به آگاهی لازم در مورد حقایق زندگی و هستی و دین برسید. فعلا یک مطلب برایتان درج می کنیم با دقت مطالعه کنید خیلی مفید است انشااللهحقیقت زندگی !در این زمینه لازم است چند مفهوم را توضیح دهیم. زندگی، زنده ماندن، زندگی کردن، زنده شدن، فلسفه زندگی، هدف زندگی، انسان واصل به هدف زندگی، احساس پوچی.معنای زندگی:زندگی یک راه است. راهی که با تولد آغاز و با مرگ پایان می یابد.
برای زندگی تعریف های فراوانی وجود دارد، فلاسفه، ادبا و شعرا هر کدام سعی کرده اند زندگی را تعریف کنند. اما به نظر می رسد بهترین تعریف این است که بگوییم: زندگی، راهی است که انسان با طی کردن آن به رشد و کمال انسانی می رسد.
زندگی یک راه فیزیکی نیست، یک راه معنوی است که انسان ها رهروان و مسافران آن هستند و درصورتی که برای رسیدن به مقصد آن تلاش کنند به تعالی انسانی می رسند و اگر حرکت نکنند، خسارت انسانی عظیمی می بینند.
قرآن کریم می فرماید: ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات. تمام انسان ها در زیان کاری هستند مگر کسانی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند، یعنی در مسیر تعالی حرکت می کنند.

وقتی ما از راه صحبت می کنیم، در حقیقت از یک امکان برای حرکت و سفر و رسیدن به مقصد، سخن می گوییم.
علاوه بر خود راه، خدای متعال امکانات و نعمت های فراوانی نیز در اختیار انسان قرار داده تا به کمک آنها سفر طولانی زندگی را آغاز کند و به نهایت برساند.
قرآن کریم: و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها. اگر بخواهید نعمت های الهی و امکاناتی که خداوند برای زندگی به شما داده است را بشمارید، هرگز موفق نمی شوید.
بدن و سلامتی و رزق و روزی و همسر و فرزند خوب و شغل مناسب و عقل و قلب و احساس و شعور و حافظه و دین و انبیا و اولیای الهی و فرهنگ و اقتصاد و امکانات بی شمار دیگری که خدای متعال در اختیار انسان قرار داده است برای همین است که او بتواند با کمک آنها زندگی کند.
خدای متعال به ما عمر داده است، عمر، مهمترین امکان برای زندگی کردن و رشد است، ما حدود هفتاد هشتاد سال فرصت داریم تا در این مسیر کمال حرکت کنیم.
عبارت وقت و عمر طلا است، عبارت درستی نیست. عمر ظرف زمان است و ارزش ظرف، به مظروف آن است.
عمر انسان هنگامی ارزش دارد که از آن برای رسیدن به هدف نهایی زندگی استفاده کنیم. کاری که شما در ظرف عمر انجام می دهید، می تواند ارزش طلاگونه داشته باشد.
طلا شیئی است که از خاک درست شده و مردم به آن ارزش داده اند؛ اگر کسی در ظرف عمر خود، واقعا زندگی و پیشرفت کند، ارزش عمرش قابل قیاس با طلا نیست، ولی اگر تمام همت اش، زنده ماندن باشد، عمرش چندان با ارزش نیست.
بنابراین کلمه زندگی شامل تمام امکاناتی می شود که خدای متعال در اختیار انسان برای زندگی کردن و رسیدن به کمال مطلوب انسانی قرار داده است.
زنده ماندن:
زنده ماندن وصف بدن ما است. تا انسان بدن اش نمرده است و قلبش کار می کند و نفس می کشد، زنده است. اما مسئله اصلی ما در حال حاضر این است که ببینیم زندگی هم می کنیم یا نه فقط زنده ایم، چون زندگی کردن با زنده بودن تفاوت عظیم دارد.
چند وقت پیش خبرنگاری از یک کارگر ساده ساختمانی که دوچرخه داشت، پرسید: شما از زندگی خودتان راضی هستید؟
کارگر جواب داد: بله، خدا رو شکر زنده ایم.
بعد از یک فرد تحصیل کرده مثلا پزشک، همین سؤال رو پرسید. پزشک گفت: نه، راضی نیستم.
خبرنگار با تعجب پرسید: خیلی عجیبه، من همین سؤال را قبلاً از یک کارگر ساده پرسیدم. او گفت: بله، زنده ایم شکر؛ ولی شما با این همه امکاناتی که دارید، می گویید: نه، راضی نیستم!
پزشک به خبرنگار گفت: خوب، آن کارگر گفته است: زنده ایم، خدا رو شکر، زنده بودن با زندگی کردن، خیلی فرق دارد.
من هم زنده ام؛ ولی از زندگی کردن خودم راضی نیستم.
زنده بودن، یعنی درجا زدن در جاده زندگی، مانند اینکه شما ماشین خود را در ابتدای جاده قرار دهید و همین طور روشن نگه دارید تا سوختش تمام و خاموش شود.
خیلی از آدم ها زنده اند و نفس می کشند؛ ولی زندگی نمی کنند. حیوانات هم زنده اند و نفس می کشند. زنده بودن، لازم است؛ اما کافی نیست، زنده بودن مقدمه زندگی کردن است.
زندگی کردن مردم عادی:
بسیاری از مردم، یک زندگی عادی و طبیعی انجام می دهند، البته ممکن است زحمت و تلاش خیلی زیادی هم انجام دهند، اما نتیجه این تلاش این است که حیات طبیعی شان حفظ شود، شکمشان سیر باشد و سلامتی بدن داشته باشند. همین.
این گروه در حقیقت تنها برای زنده ماندن تلاش می کنند و از امکاناتی که خدا به آنها داده است، فقط برای بقاء حیات طبیعی سود می برند.
هیچ حرکت روبه رشدی انجام نمی دهند و همین طور در چرخه زندگی به دور خودشان می چرخند تا اینکه عمرشان سپری شود و از این دنیا می روند.
آنها به کارهای عادی روزمره زندگی مشغول می شوند و به همین زندگی طبیعی دل خوش اند و خیال می کنند که زندگی می کنند، در حالی که از حیات طیبه انسانی کاملا بی خبراند.
داشتن حیات طبیعی، مقدمه و ابزار زندگی روحانی است و روح است که باید با زندگی معنوی و روحانی به حیات طیبه انسانی و قرب الهی برسد.
زندگی کردن اهل سلوک:
آیا می دانید چه کسانی واقعا زندگی می کنند؟
تنها اهل سلوک هستند که واقعا زندگی می کنند. زندگی کردن واقعی وصف روح است نه بدن و هدف از آن رسیدن به حیات طیبه انسانی و قرب الهی است.
قرآن کریم می فرماید: مَنْ‌ عَمِلَ‌ صَالِحاً مِنْ‌ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ‌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ‌ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ‌ أَجْرَهُمْ‌ بِأَحْسَنِ‌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌ (نحل، 97)
هر کس عمل صالح (کاری که انسان را به خدا نزدیک می کند) انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی خوش آیند و پاکیزه زنده می‌داریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد.
فَلَنُحْیِیَنَّهُ یعنی او را حیات تازه ای می بخشیم، زنده تر از قبل می شود. انسان در مسیر عبودیت و قرب خداوند، هر قدر جلوتر می رود، روح اش زنده تر می گردد.
تنها عده کمی هستند که واقعا معنای زندگی را درک می کنند و برای زنده شدن روح خود و رسیدن به حیات طیبه انسانی تلاش می کنند.
کسی که زندگی اش ساکن است و تمام روزهایش شبیه هم هستند، درجا می زند و از زندگی کردن محروم است. کسانی زندگی می کنند که در حال سیر و حرکت تکاملی هستند و هر روزشان با روز قبل متفاوت است.
حضرت على (ع) فرمودند: هر کس دو روز اش یکسان باشد، مغبون است و کسی که فردایش بدتر از دیروز او باشد، محروم است و هر که چون دنیایش تأمین شود دیگر به خیر آخرت خود اهمیتى ندهد، هلاک است و هر کس به کاستى وجود خود رسیدگى نکند، خواهش هاى نفْس بر او چیره شود و هر که در کاستى باشد، مرگ برایش بهتر است .
یعنی هر روزی که می گذرد، عالم تر، تواناتر، با فضیلت تر و با اراده تر می شوند و همیشه در حال تلاش برای رشد و شکوفایی استعدادهای خود هستند.
زنده بودن با سکون شخصیت هم سازگار است؛ ولی زندگی کردن با سکون شخصیت و درجا زدن، نمی سازد.
کسی که عاشق زندگی کردن است، از هر دقیقه و ثانیه عمرش، برای یاد گرفتن، رشد کردن و بزرگ شدن، استفاده می کند و برای عمرش، ارزش قائل است.
اکثر افراد با اینکه به لحاظ جسمی بزرگ می شوند، به لحاظ روحی کودک می مانند. طول و عرض زندگی شان بزرگ می شود، اما عمق وجودشان کوچک می ماند.
اما وقتی شما یک انسان فرهیخته و عالم را بعد از مدتی دوباره می بینید، متوجه می شوید که نسبت به گذشته، شخصیت اش بزرگ تر شده و نورانیت بیشتری پیدا کرده است.
این حالت نشان می دهد که او در این دوران که شما او را ندیده اید، زندگی کرده است، اما کسانی را هم مشاهده می کنید که نسبت به پنجاه سال پیش خود هیچ فرقی نکرده اند.
ممکن است کسی ثروت فراوانی داشته باشد و در خانه ای شبیه کاخ زندگی کند و همه امکانات زندگی مدرن را در اختیار داشته باشد، ولی نداند زندگی چیست و هرگز مزه شیرین زندگی کردن را تجربه نکند.
کسی هم هست که مثلا در حجره طلبگی با فقر و نان و ماست و خرما زندگی خود را سپری می کند، اما معنای زندگی را می داند و در مسیر کمال و رشد انسانی قرار دارد و از زندگی خوب خود لذت می برد.
ما خیلی وقت ها برای نگه داشتن سلامتی خود، کوشش می کنیم و برای حفظ تعادل روانی و تأمین معاش مادی خود، برنامه ریزی می کنیم، اینها همه تلاش هایی برای زنده ماندن است.
اما وقتی کتاب های دینی، فلسفی و عرفانی می خوانیم، قرآن تلاوت می کنیم، حدیث می خوانیم، فکر می کنیم، سخنرانی گوش می کنیم یا سخنزانی می کنیم، کتاب می نویسیم، تحقیق می کنیم، پژوهش داریم، می آموزیم و می آموزانیم، خودسازی می کنیم، در این شرایط است که واقعاً زندگی می کنیم.
انسان های بزرگ همواره توصیه می کنند که عمر را به تفکر یا تذکر و یاد خداوند بگذرانیم. این توصیه، بسیار محکم و حکیمانه است.
متأسفانه باید اعتراف کنیم که اکثر ما از زندگی دور شده ایم و تمام همت مان صرف این است که فقط زنده بمانیم.
زندگی واقعی در سایه امنیت، آرامش و عدالت جریان می یابد، وقتی جامعه و خانواده ها دچار بحران شدند، اعضای آن مجبوراند، تنها برای زنده ماندن، تلاش کنند و متأسفانه امکانی برای زندگی کردن نمی یابند.
البته ما چاره ای نداریم که به امور روزمره زندگی خود نیز بپردازیم و برای زنده ماندن تلاش کنیم، اما نباید تمام عمر خود را صرف زندگی طبیعی کنیم.
————-
زنده شدن:

مفهوم بسیار مهم دیگر “زنده شدن” است.
ما دو مفهوم داریم. زنده ماندن و زنده شدن. زندگی طبیعی و عادی برای زنده ماندن است، ولی زندگی معنوی و روحانی برای زنده شدن است.

بدن ما زنده است، اما روح ما نیاز به زنده شدن و تقویت حیات دارد. زنده بودن بدن اختیاری نیست، خدای متعال به بدن ما در رحم مادر حیات بخشیده است، اما زنده شدن روح، اختیاری است، یعنی خود انسان با زحمت و تلاش علمی و معنوی روح خود را زنده می کند.
عوامل حیات بخش از دیدگاه اسلام:
1- اطاعت خدا و رسول:

قرآن کریم در این زمینه می فرماید: یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم. ای اهل ایمان خدا و رسول را اجابت کنید آنگاه که شما را دعوت به چیزی می کنند که شما را زنده می سازد (انفال، 24)
انبیای الهی هم برای همین آمدند که انسان ها را زنده کنند. تمام انبیای الهی بشر را به توحید و خداپرستی دعوت کرده اند، به ارزش های اخلاقی دعوت کردند، به اطاعت خدا دعوت کردند. به صراط مستقیم دعوت کردند. به وحدت دعوت کردند. به عدالت دعوت کردند. به خوبی ها دعوت کردند.
در حدیث قدسی آمده که خدای متعال فرمود: یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَیٌّ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ حَیّاً لَا تَمُوتُ ای فرزند آدم! من زنده ای هستم که نمی میرم. مرا در آنچه امر کرده ام، اطاعت کن تا تو را زندگی بخشم که نمیری. (بحارالأنوار ج : 90 ص : 376)

دعوت و هدایت دینی و اطاعت خدا و رسول و امامان معصوم (ع) مایه اصلی حیات بخشی به انسان ها است.
2- علم آموزی و حقیقت طلبی:

عامل بسیار مهم دیگر حیات بخشی معنوی و روحانی به انسان کسب علم و حقیقت است.
پیامبر خدا (ص) فرمودند: دانشمند در میان مردمان نادان، مانند زنده اى است در میان مردگان. العالِمُ بَینَ الجُهّالِ کَالحَیِّ بَینَ الأمواتِ.
امام على (ع) فرمودند: مال اندوزان، با آن که زنده اند، مُرده اند و اهل علم، تا دنیا هست زنده اند. پیکرهایشان از میان مى رود، امّا یادشان در دلها هست.
هَلَکَ خُزّانُ الأموالِ و هُم أحیاءٌ ، و العُلَماءُ باقونَ ما بَقِیَ الدَّهرُ ، أعیانُهُم مَفقودَةٌ ، و أمثالُهُم فِی القُلوبِ مَوجودَةٌ.
عالم زنده است، گر چه مرده باشد؛ نادان مرده است، گر چه زنده باشد. العالِمُ حَیٌّ و إن کانَ مَیِّتا ، الجاهِلُ مَیِّتٌ و إن کانَ حَیّا.
عالم ربانی هم خودش زنده است هم اثر حیات بخشی دارد. اگر در روایت دارد: مداد العلماء افضل من دماء شهدا، به خاطر این است که آموزه عالمان راستین دینی، زنده کننده عقول و قلوب مومنین است.

در حدیث شریفى امام صادق(ع) فرمود: إذا کان یوم القیامه جمع الله عزّ و جلّ الناس فى صعیدٍ واحدٍ و وضعت الموارین فتوزن دماء الشهدا مع مداد العلماء فیرحجّ مداد العلماء على دماء‌الشهداء.
چون روز قیامت فرا رسد، خداوند اولین و آخرین مخلوقات را در یک سرزمین گرد مى آورد و ترازوها بر قرار مى گردد، سپس خون شهیدان با مرکب قلم عالمان سنجیده مى شود و این نتیجه به دست مى آید که مداد عالِمان از خون شهیدان سنگین تر است. (بحارالانوار، ج 2، ص 14، ح 26)
3- شهادت درراه خدا:
شهادت، هم یکی از عوامل حیات بخش است. شهید در اثر تبعیت از خدا و رسول، و قربانی کردن خود در راه حفظ اسلام و صراط مستقیم عبودیت خدا و ولایت اهل بیت (ع) هم خودش زنده می شود، هم دین خدا و یک امت را ممکن است زنده کند.
قرآن کریم می فرماید: و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. مپندارید کسانی که در راه خدا شهید شدند مرده اند بلکه زنده هستند و نزد خدای خود روزی داده می شوند (آل عمران، 169)
شهدای کربلا و وجود مقدس امام حسین (ع) همین اثر بخشی را داشتند. آنها با شهادت و ایثار جان خود، دین محمد (ص) و امت اسلام را تا قیامت زنده و جاودان ساختند.

فلسفه زندگی:
 مان طور که هر موجود زنده ای همچون حیوانات و نباتات در این دنیا روند تکاملی خود را طی می کند و به اوج شکوفایی می رسد، انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست و باید روند تکامل خود را طی کند و به انسان واقعی تبدیل شود.
  
در ابتدا هویت ما بشری است، یعنی صورت ظاهر انسانی داریم و باید برای رسیدن به هویت انسانی و کمال انسانیت تلاش کنیم.
وضعیت ما در این دنیا مانند وضعیت کودک در رحم مادر است. کودک در رحم مادر نه ماه روند تکامل جنینی را طی می کند و برای تولد در این دنیا آماده می شود.
 
دنیا رحم دیگر ما است و ما باید در این رحم خود را برای تولدی دیگر در عالم آخرت آماده کنیم.

با مرگ، بدن به خاک باز می گردد و روح در عالم آخرت متولد می شود و مدتی که در این دنیا زندگی می کنیم برای این است که به کمال مطلوب خود برسیم!
قرآن کریم در مورد فلسفه زندگی فرموده است: الَّذِی‌ خَلَقَ‌ الْمَوْتَ‌ وَ الْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ‌ أَیُّکُمْ‌ أَحْسَنُ‌ عَمَلاً. آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید کدام یک از شما بهتر عمل می‌کنید (ملک، 2)
احسن عملا، یعنی بیازماید کدامتان بهتر مراتب رشد انسانی در سایه اطاعت و عبودیت خدای متعال را طی می کنید و به کمال و قرب به خدای متعال می رسید.
در تفسیر این آیه گفته اند: از این آیه بدست می آید که دنیا بستر نیکو کاری و رشد و تعالی انسان و گذرگاهی براى زندگى دیگر(حیات اخروى) است.
تکامل، تعالى و داشتن دستاوردى بهتر، فلسفه آغازین خلقت بشر و برخوردار شدن از جزا و پاداش اخروى (بهشت برین)، فلسفه نهایى آفرینش انسان در این دنیا است. (مجموعه دائره المعارف موضوعی قرآن، ذیل آیه 2 سوره ملک)
هدف زندگی:
هدف راه زندگی و فلسفه عبودیت خدای متعال چیزی جز نزدیک شدن به خدای متعال از طریق صفت حیات و زنده شدن نیست. خدای متعال حی لا یموت است و انسان هم می تواند مظهر حی لا یموت شود.
ما چند صفت مادری در خدای متعال سراغ داریم که عبارت است از: حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر که صفت حیات عام ترین و فراگیرترین صفت خدای متعال و مادر همه صفات الهی است.
تمامی این صفات انسان را به خدا نزدیک می کنند و کمال آور هستند، اما نهایی ترین صفتی که انسان را به خدا نزدیک می کند، صفت حیات و زندگی است.
تمام حرکت های تکاملی که ما در راه زندگی انجام می دهیم و یا باید انجام دهیم، برای این است که زنده و زنده تر شویم و به کمال برسیم، بنابراین کمال انسان در قرب به صفات خدای متعال به خصوص صفت حیات است.
زندگی کردن باید باعث زنده تر شدن شود وگرنه عبث و بی ارزش خواهد بود. در حیات معنوی، اصولا زندگی کردن برای زنده تر شدن است.
همانگونه که ما غذا می خوریم تا غذا را جذب کنیم و سیر شویم، زندگی می کنیم تا صفت حیات را جذب کنیم و زنده شویم.
انسان هر قدر به خدای متعال نزدیک تر می شود، زنده تر، آگاه تر، بیدارتر، انسان تر، تاثیرگذارتر و کامل تر می گردد و به همین میزان از سعادت و درجات آخرتی و بهشتی برخوردار می گردد.
انسان کامل!
انسان کامل، یعنی انسان زنده و تاثیر گذار. ویژگی موجود زنده حرکت و تاثیر گذاری است، مرده حرکت نمی کند و تاثیر گذار نیست. علامت انسان کامل، تاثیرگذاری مثبت انسانی است.
کسی که با نزدیک شدن به خداوند،‌ روح اش زنده و زنده تر شود و بتواند در محیط اطراف خود تاثیرگذاری مثبت انسانی، داشته باشد، از کمال بهره دارد.
انسان تاثیرات مثبت و منفی فراوانی می تواند داشته باشد، اما تاثیرگذاری مثبت انسانی، نوعی احیاگری است. انسانی کمال انسانی دارد که توان احیاگری داشته باشد، بتواند عقل و دل انسان های دیگر را زنده کند.
البته کمال انسانی مراتب دارد و مطلق نیست. یعنی هر کس به مقداری که قدرت تاثیر گذاری مثبت دارد، به همان میزان زنده و از کمال انسانی بهره دارد.
هدف نهایی تربیت دینی رساندن انسان به جایگاه خود در هستی، یعنی خلافت و ولایت الهی است و این جایگاه چیزی جز مقام تاثیرگذاری مثبت انسانی و قدرت احیاگری نیست.
 
همانگونه که خداوند تنها مبدا تمام تاثیرات در کل هستی است (لاموثر فی الوجود الا الله) ولی و خلیفه خدا هم منشا تاثیرگذاری مثبت در جامعه انسانی می باشد.
 
انسان های کامل می توانند عقل ها و دل ها و ارزش های دینی و انسانی را زنده کنند. می توانند جامعه را به سمت فلاح و رستگاری هدایت کنند و توحید و عدالت را در جامعه اجرا نمایند.
امام حسین (ع) یک انسان کامل تاثیرگذار و یک احیاگر واقعی بود و توانست با قیام خود اسلام و مسلمین و بلکه بشریت را تا ابد زنده کند.
امام خمینی (رض) هم یک انسان کامل تاثیر گذار بود، یک ولی بود، یک احیاگر بود و توانست ملت ایران، بلکه ملت های غفلت زده جهان را زنده و بیدار نماید.
او توانست طاغوت ایران را از صحنه خارج و حکومت اسلامی را در این کشور پیاده سازی کند و انقلاب فرهنگی عظیمی در جهان اسلام و در عقل و جان انسان ها پدید آورد.
مقام ولایت و خلافت خدا در زمین همین مقام تاثیر گذاری مثبت تکوینی و تشریعی است، انسان های سالک وقتی به این مقام می رسند که بتوانند به تاثیرگذاری برسند و مردگان روحی را زنده کنند.
هر کس به مقداری که می تواند تاثیر مثبت انسانی ایجاد کند از کمال و حیات انسانی بهره دارد. معیار ارزشمندی و احترام هر کسی نیز به مقدار تاثیر گذاری مثبت او در فرد و جامعه است.

معنای زندگی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا