حدیث لا تجتمع امتی
آیا حدیث پیامبر مبنی بر اینکه: امت من به اشتباه جمع نمی شوند؛ و این حدیث را که برادران اهل سنت دلیل بر عصمت و حجت بودن اجماع غیر معصوم می دانند سندش صحیح می باشد یا خیر. اگر درست است بیشتر توضیح دهید.
قابل ذکر است این حدیث در منابع روایی شیعه نقل نشده، گذشته از بررسی سند این حدیث که آیا صحیح است یا جعلی ، در این حدیث لفظ ( امت ) اضافه شده بر ( یای متکلم ) افاده عموم میکند یعنی معنای حدیث این است : تمام امت من ، اجتماع بر خطا و گمراهی نمی کنند . حال آیا در باره خلافت ابو بکر چنین اجماعی صورت گرفته است؟!به مطالب ذیل که از کتب اهل سنت نقل شده دقت کنید : « تاریخ الیعقوبی ؛ ج2 ص124 : تخلف عن بیعة أبی بکر قوم من المهاجرین والأنصار ، ومالوا مع علی بن أبی طالب ، منهم : العباس بن عبد المطلب ، والفضل بن العباس ، والزبیر بن العوام بن العاص ، وخالد بن سعید ، والمقداد بن عمرو ، وسلمان الفارسی ، وأبو ذر الغفاری ، وعمار بن یاسر ، والبراء بن عازب ، وأبی بن کعب .»
از بیعت ابوبکر گروهی از مهاجر و انصار تخلف نمودند و همراه با علی ابن ابو طالب بودند از جمله عباس بن عبد المطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو ، سلمان فارسی ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب و ابی بن کعب .
« تاریخ أبی الفداء ؛ ج1 ص197 : وکذلک تخلف عن بیعة أبی بکر أبو سفیان من بنی أمیة ، ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلى علیّ و من معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها و قال … . »
همچنین از بیعت ابو بکر تخلف نمود ابوسفیان از بنی امیه و سپس ابو بکر عمر را به سوی علی علیه السلام و همراهانش فرستاد که آنان را از خانه فاطمه خارج نماید … .
« تاریخ الطبری ؛ ج 2 ص 443 : حدثنا ابن حمید قال حدثنا جریر عن مغیرة عن زیاد بن کلیب قال أتى عمر بن الخطاب منزل علیّ و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین فقال و الله لأحرقن علیکم أو لتخرجن إلى البیعة فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه .» عمر بن الخطاب به سوی منزل علی علیه السلام امد و در خانه طلحه زبیر ومردانی از مهاجران بودند عمر گفت به خدا قسم یا برای بیعت خارج شوید ویا خانه را بر شما می سوازنم … .
« الامامة والسیاسة ( ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی – ج 1ص 18 ، و تحقیق الشیری – ج1 ص28) : وأما علی والعباس بن عبد المطلب ومن معهما من بنی هاشم فانصرفوا إلى رحالهم ومعهم الزبیر بن العوام ، فذهب إلیهم عمر فی عصابة فیهم أسید بن حضیر وسلمة بن أسلم ، فقالوا : انطلقوا فبایعوا أبا بکر ، فأبوا ، فخرج الزبیر بن العوام رضی الله عنه بالسیف ، فقال عمر رضی الله عنه : علیکم بالرجل فخذوه فوثب علیه سلمة بن أسلم ، فأخذ السیف من یده ، فضرب به الجدار ، وانطلقوا به فبایع وذهب بنو هاشم أیضا فبایعوا . نظر خلیفه دوم ( عمر ) در مورد بیعت چه بوده است ؟ حین توفى اللّه نبیّه صلى اللَّه علیه وسلم أنّ الأنصار خالفونا ، واجتمعوا بأسرهم فى سقیفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبیر ومن معهما .»
هنگامی که خداوند پیامبرش را از دنیا برد انصار با ما مخالفت نموده و همگی در سقیفه بنی ساعد جمع شده و از ما تخلف نمود علیّ زبیر و همراهان آنها . المعجم الأوسط ج 7 ص 370 ، الجامع الصغیر للسیوطی ج 2 ص 481 ، مجمع الزوائد ج 1 ص 157 ، سیر أعلام النبلاء ج 4 ص 311 ؛ تذکرة الحفاظ ج 1 ص 87 ، عن الشعبی ولیس فی سنده موسى بن عبیدة . صحیح البخارى ، ج 8 ، ص 26 ، کتاب المحاربین ، باب رجم الحبلى من الزنا.
آیا بیعت گرفتن از روی اجماع ( راحتی خیال، آرامش و اختیار ) بود یا به زور ؟ « و اذاً قائل آخر یقول : قد بویع أبوبکر فلم ألبث وإذاً أنا بأبی بکر قد أقبل ومعه عمر وأبو عبیدة وجماعة من أصحاب السقیفة وهم محتجزون بالأزر الصنعانیّة لایمرّون بأحد إلّا خبطوه وقدّموه فمدّوا یده فمسحوها على ید أبی بکر یبایعه شاء ذلک أو أبى.»
یعنی : از براء بن عازب یکى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، نقل کرده که پس از سقیفه ، عمر و ابو عبیده ، گروه ( چماق به دست ) را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس مى رسیدند وى را کتک مى زدند و به زور دست او را گرفته ، بعنوان بیعت ، چه بخواهد و چه نخواهد ، بر روى دست ابوبکر مى کشیدند. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی ج1 ص219 )
آیا آمدن برخی از قبایل و عشیره ها، برای بیعت ، تصادفی بود یا از روی نقشه قبلی؟
« فکان عمر یقول : ما هو إلّا أن رأیت أسلم ، فأیقنت بالنصر.» (در واپسین لحظات سقیفه ) وقتى چشم عمر به قبیله اسلم افتاد ، فریاد برآورد که : دیگر پیروزى ما قطعى شد . ( تاریخ الطبرى : ج 2 ، ص 459 )
آیا تاکنون به نقشى که بنو امیه در قضیه بیعت داشتند فکر کرده ایم؟ که چگونه مى شود در آن موقعیت آنچنانى شهر مدینه ، با یک اشاره عمر بن خطاب تمامى بنو امیه برخیزند و با ابوبکر بیعت مى کنند .
« قال لهم عمر : ما لی أراکم مجتمعین حلقاً شتّى ، قوموا فبایعوا أبا بکر ، فقد بایعته و بایعه الأنصار ، فقام عثمان بن عفان و من معه من بنی أمیة فبایعوه ، و قام سعد و عبد الرحمن بن عوف و من معهما من بنی زهرة فبایعوه . » ( الامامة والسیاسة با تحقیق الشیری ج 1 ص 28 ، با تحقیق الزینی ج 1 ص 18) کسانی که بیعت نکردند ، چه کسی را لایق خلافت میدانستند ؟
« ( قال الزبیر) وکان عامّة المهاجرین وجلّ الأنصار لا یشکّون أنّ علیّاً هو صاحب الأمر بعد رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم.»
زبیر گفت : عموم مهاجرین و بخش عمده انصار ، شبهه اى نداشتند که خلیفه پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم همان على بن ابى طالب علیه السلام است . ( الأخبار الموفّقیات : ص 580 ؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید : ج 6 ، ص 21 )
یعقوبى در تاریخ خود مى گوید : « وکان المهاجرون والأنصار لا یشکّون فى علی.»
یعنی : تمام مهاجرین و انصار ، در اینکه على خلیفه است ، شکّى نداشتند . ( تاریخ یعقوبى : ج 2 ، ص 124 ، باب خبر سقیفة بنى ساعدة ).
نظر علمای اهل سنت در مورد اجماع بر خلافت ابی بکر چیست ؟
ماوردى شافعى ( متوفّاى 450 ) و ابویعلى حنبلى ( متوفّاى 458 ) به صراحت گفته اند : « فقالت طائفة : لاتنعقد إلّا بجمهور أهل العقد و الحلّ من کلّ بلد ، لیکون الرضا به عامّاً ، والتسلیم لإمامته إجماعاً ، و هذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر -رضی اللّه- عنه على الخلافة باختیار من حضرها ، و لم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها .»
در بیعت ابوبکر ، اجماعى در کار نبوده و هر گونه سخن از اجماع ، گزاف است . ( الأحکام السلطانیّة لماوردى ص 33 ، الأحکام السلطانیّة لأبی یعلى محمد ابن الحسن الفراء ، ص 117 )
تمامى صاحب نظران از اصحاب و مهاجرین در انعقاد بیعت ابوبکر دخالت داشتند و حال آن که مفسّر بزرگ اهل سنت قرطبى ( متوفّاى 671 ) با صراحت منکر آن است و مدّعى است که خلافت ابوبکر فقط به واسطه بیعت عمر منعقد گردید . « فإن عقدها واحد من أهل الحلّ و العقد فذلک ثابت ، و یلزم الغیر فعله ، خلافاً لبعض الناس حیث قال : لا ینعقد إلّا بجماعة من أهل الحلّ و العقد، و دلیلنا : أنّ عمر(رض) عقد البیعة لأبی بکر. » ( جامع أحکام القرآن ، ج 1 ، ص 272 – 269 ).
امام الحرمین ( متوفّاى 478 ) استاد غزالى ، منکر آن است! و مى گوید : « اعلموا أنّه لا یشترط فی عقد الإمامة ، الإجماع ، بل تنعقد الإمامة وإن لم تجمع الأمّة على عقدها ، والدلیل علیه أنّ الإمامة لمّا عقدت لأبی بکر ابتدر لإمضاء أحکام المسلمین ، ولم یتأن لانتشار الأخبار إلى من نأى من الصحابة فی الأقطار ، ولم ینکر منکر . فإذا لم یشترط الإجماع فی عقد الإمامة ، لم یثبت عدد معدود و لا حدّ محدود ، فالوجه الحکم بأنّ الإمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلّ والعقد.»
در تشکیل امامت ، نیازى به اجماع نیست ، همان گونه که در امامت ابوبکر بدون آن که اجماعى در میان باشد وقبل از آن که خبر امامت آن در بلاد اسلامى به گوش اصحاب برسد ، حکم ها امضا گردید و بخشنامه ها صادر شد. و در پایان نتیجه مى گیرد که : امامت با تأیید یک نفر از اهل حلّ و عقد تشکیل مى گردد . ( الإرشاد فی الکلام ، ص 424 ، باب فی الاختیار وصفته وذکر ما تنعقد الإمامة ).
عضدالدین ایجى ( متوفّاى 756 ) صاحب کتاب « المواقف » و از پایه گذاران کلامى اهل سنّت ، منکر آن است و به صراحت مى گوید : « وإذا ثبت حصول الإمامة بالاختیار والبیعة ، فاعلم أنّ ذلک لا یفتقر إلى الإجماع ، إذ لم یقم علیه دلیل من العقل أو السمع ، بل الواحد والإثنان من أهل الحلّ والعقد کاف ، لعلمنا أنّ الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک ، کعقد عمر لأبی بکر ، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان. »
هیچ دلیل عقلى و نقلى بر اعتبار اجماع در کار نیست و همین که یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد اقدام به بیعت نمایند ، امامت تشکیل مى شود ، همان گونه اى که امامت ابوبکر با بیعت عمر وامامت عثمان با بیعت عبدالرحمان پسر عوف منعقد گردید .
و جالب اینجا است که وى اضافه مى کند : « ولم یشترطوا اجتماع مَن فی المدینة فضلاً عن اجتماع الأمّة . هذا ولم ینکر علیه أحد ، وعلیه انطوت الأعصار إلى وقتنا هذا.»
در امامت ابوبکر ، اجتماع مردم مدینه را هم لازم ندیدند تا چه رسد به اجتماع تمام امّت. ( المواقف فی علم الکلام ، ج 8 ، ص 351 )
ابن عربى مالکى ( متوفّاى 543 ) از دیگر شخصیّت هاى بزرگ اهل سنّت مى گوید : « لا یلزم فی عقد البیعة للإمام أن تکون من جمیع الأنام بل یکفی لعقد ذلک إثنان أو واحد. »
در انتخاب امام ، نیاز به حضور تمام مردم در انتخابات نیست ، بلکه با شرکت یک یا دو نفر ، انتخابات صورت مى گیرد( شرح سنن الترمذى ، ج 3 ، ص 229 ).
در پایان به نظر ابن حزم آندلسی توجه کنید . کلام او مهر ابطالی است بر دهان یاوه گویان و مدعیان اجماع.
« و لعنة اللّه على کلّ إجماع یخرج عنه علىّ بن أبى طالب و من بحضرته من الصحابة.»
لعنت و نفرین خداوندى بر آن اجماعى که جاى علىّ و یارانش در آن، خالى باشد. ( المحلى : ج 9 ، ص 345 ، با تحقیق احمد محمد شاکر ، چاپ بیروت – دارالفکر )
حدیث لا تجتمع امتی