دین و اندیشه

بیداری اسلامی

پرسش و پاسخ

به نظر شما چرا بکار بردن ترکیب “بهار عربی” برای انقلاب های مصر و تونس و بحرین و … نادرست است و بایستی از ترکیب “بیداری اسلامی” برای این انقلاب ها استفاده نمود؟ خیلی متشکرم

از همان روزهای نخست آغاز تحولات سیاسی اخیر در برخی کشورهای اسلامی واقع در شمال آفریقا و خاورمیانه که با سرنگونی دیکتاتور تونس آغاز و سپس به لیبی، مصر، یمن و بحرین رسید، مقام معظم رهبری در مورد این رویدادها تعبیر «بیداری اسلامی» را به کار بردند و به تدریج این تعبیر تبدیل به «دکترین جمهوری اسلامی» در این زمینه گردید.با این همه، بسیاری از تحلیل‌گران و سیاست‌مداران غربی از کاربرد اصطلاح خاص جمهوری اسلامی خودداری ورزیده و به دنبال تعابیر دیگری از جمله «بهار عربی»، «بیداری عربی» و… هستند.نکته‌ی قابل تأمل این است که برخی از جریان‌ها و شخصیت‌های داخلی و حتی مقام‌های سیاسی هم از کاربرد تعبیر بیداری اسلامی خودداری می‌ورزند! به عنوان نمونه برخی از مقام‌های دولتی از واژه‌ی «بیداری انسانی» بهره می‌جویند و یا هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز در اظهارنظری قابل تأمل اظهار می‌دارد که تأکید بر روی عنوان بیداری اسلامی یا بهار عربی، ضرورتی ندارد!
با این مقدمه، اکنون این سؤال‌ها به ذهن می‌رسد که با وجود تأکید رهبر انقلاب بر بیداری اسلامی چرا برخی از مسئولین از کاربرد این عنوان خودداری می‌ورزند؟
چرا بیداری اسلامی؟
تأمل در تحولات کنونی جهان اسلام تردیدی بر جای نمی‌گذارد که این رویدادها صوری، شکلی و آنی نیست، بلکه تحولاتی ریشه‌دار در هویت و فرهنگ ملت‌های مسلمانان منطقه است و هویت و فرهنگ این ملت‌ها هم بدون اسلام معنا نمی‌یابد. نمی‌توان این رویدادها را منفک از 100سال مبارزه با استبداد و استعمار در جهان اسلام و تلاش‌های رهبران بزرگی همچون «سیدجمال اسدآبادی»، «شیخ محمد عبده»، «امام خمینی» و… تفسیر کرد.
رهبر انقلاب هم دقیقاً با همان پشتوانه از تعبیر بیداری اسلامی استفاده می‌کنند و جالب توجه اینکه معظم‌له این تعبیر را بعد از تحولات اخیر ابداع نکرده‌اند بلکه مسئله‌ی بیداری اسلامی بخشی از گفتمان ایشان طی 20سال زعامت مسلمین را تشکیل می‌دهد.
به عنوان نمونه رهبر انقلاب دربیانات‌شان در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینى(رحمت‌الله‌علیه) در سال84 (5سال قبل از این تحولات) می‌فرمایند: «امروز دنیاى اسلام باید به خود ببالد که قدرت و بیدارى او استکبار جهانى را دستپاچه و سراسیمه کرده است. امروز ملت‌هاى مسلمان باید قدر بیدارى اسلامى را بدانند.
امروز ملت ایران باید قدر حرکت عظیم خود را بداند که امید را در دل‌هاى مسلمانان بیدار کرده است و مى‌تواند انشاءا… پیشرفت دنیاى اسلام و نجات از عقب‌ماندگى مزمن و تحقیر شدن به‌وسیله‌ى دشمنان را به او نوید دهد.» قبل از آن هم بارها این تعابیر در بیانات رهبر انقلاب به کار رفته است.
بسیاری از تحولات چند دهه‌ی اخیر جهان اسلام مانند انقلاب اسلامی ایران و تحولات متأثر از آن مانند شکل‌گیری مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین و کل منطقه، پیروزی حماس در انتخابات فلسطین، روی کار آمدن اسلام‌گرایان ترکیه و پیروزی آن‌ها بر سکولارها و یا روی کار آمدن جریان‌های اسلام‌گرا و شیعی در عراق پس از صدام و… با این بیداری اسلامی قابل تبیین است. بنابراین این بیداری مسئله‌ی آنی و یک شبه به حساب نمی‌آید.
شاید اشتباه برخی از تحلیل‌گران در این است که ابزارها و مسائل شکلی را با مباحث علّی اشتباه می‌گیرند؛ به عنوان مثال چون رسانه‌های مجازی مانند: «فیس‌بوک، توییتر و …» در راه‌اندازی انقلاب‌ها به کار آمده است، این انقلاب‌ها را حاصل این تحولات اطلاعاتی و ارتباطی می‌دانند، در حالی که این وسائل ارتباطی، ابزار انقلاب‌اند نه انقلاب‌ساز، همچنان که نوار کاست در انقلاب اسلامی ایران کاربرد خاص داشت.
البته برخی از تحلیل‌گران عمداً و با اهداف خاصی نقش اسلام را نادیده می‌انگارند که در ادامه به اهداف آن‌ها اشاره خواهد شد.
اضافه بر این، در انقلاب‌های اخیر منطقه ویژگی‌ها و شاخص‌های ملموسی وجود دارد که استفاده از تعبیری غیر از بیداری اسلامی در مورد آن‌ها را سطحی نگرانه یا یک سویه نگرانه می‌گرداند، از جمله:
1. استفاده از شعارها و نمادهای اسلامی مانند شعارهای «الله اکبر»، «لا اله الا الله»، انتخاب نمازجمعه برای شروع اعتراض‌ها، قرآن بلند کردن، حضور زنان محجبه در اعتراض‌ها، پایگاه قرار دادن مساجد، شهید نامیدن کشته‌ها؛
2. ضدیت و مخالفت با اسراییل و آمریکا به عنوان دشمنان شناخته شده‌ی مسلمانان و قیام برضد دولت‌هایی که سکولار بودن، بی‌توجهی به ارزش‌ها و هنجارهای دینی ویژگی مشترک آنان است؛
3. کم‌رنگی و حتی فقدان شعارها و تمایلات ناسیونالیستی بر خلاف بیشتر قیام‌های معاصر جهان عرب؛
4. پیشتازی جریان‌ها و رهبران اسلام‌گرا در مدیریت انقلاب‌ها؛
5. مطالبات و جهت‌گیری‌های پس از پیروزی و روی کار آمدن اسلام‌گرایان در انتخابات برگزار شده مانند: «تونس و مصر».
بیداری انسانی و توجیه آن
با وجود این دلایل روشن که اسلامی بودن بیداری کنونی جهان اسلام را به اثبات می‌رساند، برخی از چهره‌ها و جریان‌های سیاسی تعبیر بیداری انسانی را ترجیح می‌دهند البته با این توجیه که بیداری انسانی بارمعنایی گسترده‌ای دارد و رویدادهای دنیای غرب را هم دربر می‌گیرد!
اگر از این خطای آشکار بگذریم که چرا برخی از مقام‌ها و مسئولین سیاسی از به کار بردن تعبیری که ابداع خاص رهبر انقلاب اسلامی و دکترین جمهوری اسلامی در مورد انقلاب‌های منطقه به حساب می‌آید، خودداری می‌کنند، توجیهات نهفته در این تعبیر هم نابه‌جاست.
چرا که اگر هدف، گستردگی مفهوم باشد، رهبر انقلاب اسلامی قبل از همه از تسری بیداری اسلامی به قلب اروپا سخن گفتند و فرمودند: «این حرکت بیدارى تا قلب اروپا خواهد رفت. آن روزى پیش خواهد آمد که همین ملت‌هاى اروپایى علیه سیاست‌مداران و زمام‌داران و قدرتمندانى که آن‌ها را یک‌سره تسلیم سیاست‌هاى فرهنگى و اقتصادى آمریکا و صهیونیسم کردند، قیام خواهند کرد. این بیدارى، حتمى است. حرکت ملت ایران، امتداد و عمقش این‌هاست؛ حرکت عظیمى است.»[1]اما نکته اینجاست که ایشان حتی بیداری ملت‌های اروپا را هم تداوم بیداری اسلامی ملت ایران می‌دانند نکته‌ای که به کاربرندگان بیداری انسانی از درک آن عاجزاند.در واقع بیداری اسلامی جامع‌تر از بیداری انسانی است و هر نوع بیداری مبتنی بر عدالت و آزادی‌خواهی را در بر می‌گیرد. بنابراین شاید در بیان رئیس‌جمهور، بیداری انسانی تنها برای بیان گستردگی این تحولات باشد چنانچه وی حرکت ملت ایران را از عوامل اصلی بیداری انسانی در جهان عنوان می‌کند[2]به نظر می‌رسد اصل این ایده از یک فلسفه‌ی خاص نشأت می‌گیرد که دو دلیل عمده در پس کاربرد آن نهفته است:
1. عدم باور به بیداری اسلامی؛
برخی از جریان‌های سیاسی اساساً به بیداری اسلامی اعتقادی ندارند؛ از جمله جریان‌های اصلاح‌طلب با نگاه مثبت، این تحولات را در راستای دموکراتیزاسیون غربی تعبیر می‌کنند و جریان انحرافی هم با نگرش منفی این انقلاب‌ها را توطئه‌ی غربی می‌داند.
این بحث، نظر محققان غربی را هم جلب کرده است به گونه‌ای که «مهدی خلجی» از پژوهشگران مؤسسه‌ی «رند» می‌گوید: «محمود احمدی‌نژاد،رئیس‌جمهور و اسفندیار رحیم‌مشایی، رئیس دفتر و نزدیک‌ترین مشاور او، تلاش کرده‌اند نظام را متقاعد کنندکه به این زودی وقایع دنیای عرب را جشن نگیرند. بنا به نظر این دسته، تمامیت بهارعربی یک نقشه‌ی غربی است برای فریب جهان اسلام»[3]2. اید‌ه‌ی منجی‌گرایی و پایان اسلام‌گرایی.
یکی از مباحث جنجالی مربوط به جریان انحرافی، طرح پایان اسلام‌گرایی از سوی لیدر این جریان بود که مورد اعتراض علما و بزرگان دینی قرار گرفت. در این اظهار نظر، مشایی گفته بود: « دوره‌ی اسلام‌گرایی هم به پایان رسیده است…. روند تحولات این نیست که بشریت مسلمان بشود تا به حقانیت برسد. این دوره رو به پایان است؛ تمام نشده رو به پایان است. بشر سرعتش بالا رفته فهمش تیز شده به یک حقایقی می‌رسد که لازم نیست از دوره پوسته اسلام طی کند».[4]از سوی دیگر این جریان نگاه خاصی به بحث مهدویت و منجی‌گرایی دارد و معتقد است جهان در آستانه‌ی تحولی عظیم یعنی «قریب الوقوع بودن ظهور منجی» قرار دارد و بی‌نیاز از مدیریت اسلامی از جمله ولایت‌فقیه است. بنابراین استفاده از تعبیر بیداری انسانی به جای بیداری اسلامی متأثر از این جهان‌بینی نیز می‌باشد.
بهار عربی و اهداف نهفته در آن
واژه‌ی رقیب دیگر برای بیداری اسلامی، «بهار عربی» و گاه «بیداری عربی» است. عنوان بهار عربی را عموماً رسانه‌ها و تحلیل‌گران غربی به کار می‌برند که با الهام از «بهار پراگ» در کشور چک‌اسلواکی صورت می‌گیرد.
تنها استدلال کسانی که از بهار عربی استفاده می‌کنند این است که این تحولات در کشورهای عرب زبان رخ داده است، این در حالی است که همه‌ی این کشورها غیر از عرب بودن، مسلمان هم هستند با این وصف نباید از تعبیر بهار اسلامی یا بیداری اسلامی هم گریزان بود.
استفاده از این تعبیر بیشتر از اینکه بیان واقعیت باشد با اهداف و اغراض کاملاً سیاسی صورت می‌گیرد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:
1. کوتاه مدت نشان دادن انقلاب‌ها:. چرا که بهار پراگ که بهار عربی از آن گرفته شده است تنها یک دوره‌ی کوتاه آزادی‌های فردی و اجتماعی در این کشور بود که با حمله‌ی شوروی به این کشور در کمتر از یک سال به پایان رسید.
2. لیبرال و غیرایدئولوژیک نشان داده شدن ماهیت انقلاب‌ها:. بهار به لحاظ ایدئولوژیک، تقریباً یک تعبیر خنثی می‌باشد و تنها می‌تواند معنای آزادی و شکوفایی صرف را برساند نه معنای دینی و الهی.
3. تأثیر نپذیرفتن این انقلاب‌ها از انقلاب اسلامی ایران: .اگر تحولات منطقه را با عناوین اسلامی و دینی مانند بیداری اسلامی یاد کنند در آن صورت نمی‌توانند منکر تأثیر بزرگ‌ترین تحول اسلامی و انقلابی قرن حاضر یعنی انقلاب اسلامی ایران در این انقلاب‌ها شوند. امری که تحلیل‌گران غربی به شدت از آن گریزان هستند.
4. متضرر عنوان شدن جمهوری اسلامی: .نتیجه‌ی منطقی گزینه‌ی قبلی یعنی تأثیرپذیری انقلاب‌های منطقه از انقلاب اسلامی ایران، به معنای منتفع شدن ایران از این تحولات نیز می‌باشد. اما تحلیل‌گران غربی حداقل در جنگ رسانه‌ای سعی می‌کنند ایران را متضرر این تحولات و کشورهایی مانند ترکیه و عربستان را برنده‌ی این بازی عنوان کنند.
این تحلیل‌گران مدعی‌اند اگر جنبش‌های سیاسی اخیرِ جهان عرب به جوامعی آزادتر و لیبرال‌تر منجر شود، این متضمن کاهش تأثیر ایران در منطقه خواهدبود؛ زیرا اسلام‌گرایی میدان اصلی خود را از دست خواهد داد، مباحث ضدآمریکایی و ضداسراییلی نیز با انتظارات و خواسته‌های واقع‌بینانه‌تر جایگزین خواهند شد و دیگرنیازی به تبلیغات ایرانی‌ها برای جنگ، ضدحاکمان منطقه و متحدان غربی آن‌ها نیست. همان طور که ذکر شد این مباحث فقط بُعد جنگ روانی و تبلیغاتی دارد و نتیجه‌ی انقلاب‌ها در عمل فرآیند دیگری را طی کرده که به سود ایران تمام می‌شود.[5]خلاصه‌ی سخن
اگرچه تعبیر بیداری اسلامی سازگارترین عنوان برای بیداری کنونی جهان اسلام به شمار می‌آید، برخی از چهره‌ها و جریان‌های سیاسی داخلی به دلیل دل در گرو دموکراسی غربی داشتن، گرفتاری در جهان‌بینی‌های انحرافی و یا از روی غفلت، از تعابیر بهار عربی و بیداری انسانی استفاده می‌کنند. از سوی دیگر، تحلیل‌گران و رسانه‌های غربی هم با اهداف کاملاً سیاسی و به منظور عملیات روانی، بهار عربی را به کار می‌برند.
با این همه برخی از سیاست‌مداران و استراتژیست‌های غربی برای بیان اصل واقعیت، ناچار به اعتراف می‌شوند؛ به عنوان مثال «رابرت فیسک»، روزنامه‌نگار انگلیسی متخصص در امور خاورمیانه معتقد است: «اصطلاح بهار عربی لفظی برای تحریف تصویر بیداری عربی یا اسلامی است که خاورمیانه را می‌لرزاند.»[6] و یا اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری مصر باعث شد وزیر جنگ اسبق رژیم صهیونستی بگوید: «پیروزی اسلام‌گرایان مصر ثابت کرد تحولات اخیر بهار اسلامی است نه عربی».[7](*)
پی‌نوشت‌ها:
[1]. بیانات رهبر انقلاب در دیدار معلمان سراسر کشور، 1390/02/14
[2]. اشاره به گفت‌وگوی رئیس جمهور با مردم از شبکه‌ی دو سیما، به نقل از آتی نیوز،13مهر 1390
[3]. مهدی خلجی، «ایران و سوریه»، شبکه‌ی‌الجزیره، ترجمه‌ی اشراف، تیر 1390
[4]. سایت خبری تحلیلی داور،پنج‌شنبه، 08 دی 1384
[5]. مهدی خلجی، «نفوذ کاهش یافته: دموکراسی در جهان عرب سبب محروم شدن ایران از قدرت می‌شود»، مؤسسه‌ی‌سیاست‌خاورمیانه واشنگتن، ترجمه‌ی اشراف، اردیبهشت1390
[6]. خبرگزاری فارس،20/9/1390
[7]. به نقل از رسانه‌ها
*فاطمه امیری‌رز؛ کارشناس ارشد روابط بین‌الملل
انتهای پیام/

بیداری اسلامی

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا