انسان شناسی قرآن
درقرآن به سه گروه انسان ازنظرایمان اشاره شده است: مومن ،کافر،منافق گروههای تکفیری مانند داعش درکدام دسته قرارمی گیرند و چرا؟آیا آنها مانند خوارج نیت خوب اما عمل بد ندارند؟
با توجّه به آیات قرآن، انسان ها در برابر دین خدا سه گروه اند: 1. برخى در باطن و ظاهر آن را مى پذیرند؛ اینان مؤمنان و پرهیزگارانند. هر چند گاهى بر اثر تقیه به ناچار ایمان باطنى خود را کتمان مى کنند و زمینه اى براى ابراز آن نمى یابند و یا به ناچار برخلاف ایمان باطنى خود، اظهار کفر مى کنند. نحل (16)، آیه 106؛ غافر (40)، آیه 28.. 2.برخى هم در باطن و هم در ظاهر، منکر دین خدایند؛ اینان کافرند. 3. گروهى، در باطن کافرند؛ ولى اظهار ایمان مى کنند. این تقسیم، یک تقسیم طولى و در واقع محصول دو قضیه «منفصله حقیقیه» است و آن عبارت است از: انسان یا با ظاهر و باطن خود دین را مى پذیرد (مؤمن)، یا با ظاهر و باطن آن را نمى پذیرد (کافر) و یا باطناً دین را انکار و ظاهر آن را مى پذیرد (منافق). عکس قسم سوم نیز در حال تقیه فرض دارد؛ زیرا انسان در این حال دین را در باطن پذیرفته است؛ گرچه در ظاهر آن را نفى مى کند. این قسم در حقیقت جزء مؤمنان اند.نگا: تسنیم، ج 2، صص 249 – 250.
بر اساس این تقسیم بندی و نیز اعتقادات شیعه و سنی، طبیعتا گروه های تکفیری داخل در کفار نخواهند شد، چرا که کافران کسانی هستند که منکر خدا و سایر اعتقادات دینی هستند و حال آنکه این گروه، نه تنها انکار نمی کنند بلکه حتی مدعی ایمان واقعی هستند، از طرفی از آنجایی که بر اساس اعتقادات دینی، کلیه کسانی که ظواهر دین اسلام از جمله اعتقاد به یگانگی خدا و رسالت پیامبر ص را قبول دارند از جرگه کفار خارج شده و در دسته مسلمانان قرار می گیرند لذا نمی توان این گروه را کافر نامید.
با توجه به تعریفی هم که در ارتباط با منافقان شد، طبیعتا این گروه را نمی توان منافق نامید، چون منافقان تنها در ظاهر ایمان داشته و در باطن، خود نیز می دانند که هیچ اعتقادی به آنچه در ظاهر بیان می کنند ندارند، در حالی که گروه های تکفیری در باطن نیز نسبت به آنچه اعلام می کنند اعتقاد دارند و حتی در راه اعتقادات خود جانفشانی می کنند.
از جانب دیگر، مومن دانستن این گروه ها نیز خالی از اشکال نیست، چون مومن دانستن آنها به معنای نفی سایر گروه های مسلمانی است که از جانب آنها طرد و تکفیر می شوند.
اما پاسخ حل این معما را می توان از آیات نخست سوره انفال دریافت که از مجموع آن چنین بر می آید که صفت «مومن»، صفتی است که جنبه تشکیکی دارد، یعنی خود مومنان به انواع مختلف تقسیم بندی می شوند: برخی از آنها مومنان واقعی هستند که قرآن در آیه 4 سوره انفال پس از ذکر دسته ای از مومنان، آنها را با عنوان «مومنین حقیقی» یاد کرده و می فرماید: «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ»(انفال/4)، اما برخی دیگر علیرغم مومن بودن در برابر فرامین خدا و رسول ایستادگی کرده و با پیامبر خدا مجادله می کنند(انفال/5و6)
بنابر این ممکن است فردی مومن باشد اما در برابر فرامین خدا و رسول خدا ایستادگی نماید که این ایستادگی به دلایل متعدد می تواند بروز نماید از جمله به دلیل جهالت و نادانی و این مساله تا جایی پیش رود که منجر به تکفیر دیگران و حتی امام معصوم ع گردد، چنانکه در زمان حضرت امام علی ع خوارج همین تفکر را داشته و به همین دلیل نخستین گروه تکفیری تاریخ اسلام شدند. در واقع آنچه امروزه به نام گروه های تکفیری می شناسیم ریشه در گروه هایی همچون خوارج داشته و به همین دلیل نقاط مشترک فراوانی میان این گروه ها با خوارج می توان یافت که در برخی پاسخ های قبلی بدانها اشاره شده است که سرآمد همه آنها جهالت و درک غلط آنها از اسلام بود، به قول شهید مطهری: «خوارج مردمی جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و نادانی حقایق را نمی فهمیدند و بد تفسیر می کردند، و این کج فهمی ها کم کم برای آنان به صورت یک مذهب و آیینی درآمد که بزرگترین فداکاریها را در راه تثبیت آن از خویش بروز می دادند.»(مجموعه آثار شهید مطهری، ج16، ص321.)
«جاهل مسلک و ناآشنا به فرهنگ اسلامی بودند؛ همه ی کسریهای خود را می خواستند با فشار آوردن بر روی رکوع و سجودهای طولانی جبران کنند. علی علیه السلام روحیه ی اینها را همین طور توصیف می کند، می فرماید:
جُفاةٌ طَغامٌ وَ عَبیدٌ اَقْزامٌ، جُمِعوا مِنْ کُلِّ اَوْبٍ وَ تُلُقِّطوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ یَنْبَغی اَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلّی عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلی یَدَیْهِ، لَیْسوا مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ وَ لا مِنَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدّارَوَ الْایمانَ .( نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 238.)
مردمی خشن، فاقد اندیشه ی عالی و احساسات لطیف؛ مردمی پست، برده صفت، اوباش که از هر گوشه ای جمع شده اند و از هر ناحیه ای فراهم آمده اند. اینها کسانی هستند که باید اول تعلیمات ببینند. آداب اسلامی به آنها تعلیم داده شود، در فرهنگ و ثقافت اسلامی خبرویّت پیدا کنند. باید بر اینها قیّم حکومت کند و مچ دستشان گرفته شود نه اینکه آزاد بگردند و شمشیرها را در دست نگه دارند و راجع به ماهیت اسلام اظهار نظر کنند.»(همان، ص322.)
«عبادتشان عین جهالت بود. عبادت توأم با جهالت از نظر علی- که اسلام شناس درجه ی اول است- ارزشی نداشت. لهذا آنها را کوبید و وجهه ی زهد و تقوا و عبادتشان نتوانست سپری در مقابل علی قرار گیرد.
خطر جهالت این گونه افراد و جمعیتها بیشتر از این ناحیه است که ابزار و آلت دست زیرکها قرار می گیرند و سد راه مصالح عالیه ی اسلامی واقع می شوند. همیشه منافقان بی دین، مقدسان احمق را علیه مصالح اسلامی برمی انگیزند؛ اینها شمشیری می گردند در دست آنها و تیری در کمان آنها.
چقدر عالی و لطیف علی علیه السلام این وضع اینها را بیان می کند، می فرماید:
ثُمَّ اَنْتُمْ شِرارُ النّاسِ وَ مَنْ رَمی بِهِ الشَّیْطانُ مَرامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ .( نهج البلاغه ، خطبه ی 125.)
همانا بدترین مردم هستید. شما تیرهایی هستید در دست شیطان که از وجود پلید شما برای زدن نشانه ی خود استفاده می کند و به وسیله ی شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهی می افکند.»(همان، ص323.)
«طرز تفکر خوارج و روح اندیشه ی آنان (جمود فکری و انفکاک تعقل از تدین) در طول تاریخ اسلام به صورتهای گوناگونی در داخل جامعه ی اسلامی رخنه کرده است. هرچند سایر فرق خود را مخالف با آنان می پندارند اما باز روح خارجیگری را در طرز اندیشه ی آنان می یابیم و این نیست جز در اثر آنچه که گفتیم: طبیعت آدمی دزد است و معاشرتها این دزدی را آسان کرده است.
همواره عده ای خارجی مسلک بوده و هستند که شعارشان مبارزه با هر شئ جدید است.
حتی وسایل زندگی را- که گفتیم هیچ وسیله ی مادی و شکل ظاهری در اسلام رنگ تقدس ندارد- رنگ تقدس می دهند و استفاده از هر وسیله ی نو را کفر و زندقه می پندارند.
در بین مکتبهای اعتقادی و علمی اسلامی و همچنین فقهی نیز مکتبهایی را می بینیم که مولود روح تفکیک تعقل از تدین است و درست مکتبشان جلوه گاه اندیشه ی خارجیگری است؛ عقل در راه کشف حقیقت و یا استخراج قانون فرعی به طور کلی طرد شده است، پیروی از آن را بدعت و بی دینی خوانده اند و حال اینکه قرآن در آیاتی بسیار بشر را به سوی عقل خوانده و بصیرت انسانی را پشتوانه ی دعوت الهی قرار داده است.»(همان، ص331.)
همانگونه که مشاهده می کنیم ویژگی هایی که در مورد خوارج برشمرده شده است همانهایی است که امروزه گروه های تکفیری نیز درگیر آن هستند و بر اساس همان ویژگی ها مسلمانان را تکفیر و تفسیق می کنند و از این روی شناخت ویژگی های خوارج، کمک شایانی به شناخت ویژگی های تکفیری ها می کند و بر این اساس همانگونه که خوارج، مسلمانانی بودند که توهم ایمان داشتند و ظاهرا به دنبال حق بودند، اما به دلیل جهالت و نادانی و نیز خطا در شناخت منبع معرفت حقیقت، درگمراهی به سر می بردند، امروزه نیز گروه های تکفیری به دلیل جهالتی که دارند با توهم ایمان، در گمراهی دست و پا می زنند، در واقع اینان مصداق همانهایی هستند که امیر المومنین علی ع در نهج البلاغه در مورد آنان فرمود کسانی هستند که در طلب حق هستند اما دچار خطاشده و آن را در نمی یابند.(نهج البلاغه، خطبه 61)
انسان شناسی قرآن