ایام سعد و نحس
ایام سعد منظور چیست؟ در دعا آمده با گلوله و زعفران نوشته شود یا روی پوست آهو اگر اینها نباشد چکار کنیم؟
1. در بین مردم بسیار دیده می شود که برخی اوقات را سعد و مبارک و برخی را نحس و شوم میشمرند، هر چند در تعیین آن اختلاف بسیار است؛ اما سخن اینجاست که این اعتقاد عمومی تا چه حد در اسلام پذیرفته شده است؟اگر چه از نظر عقل، محال نیست که اجزای زمان با یکدیگر تفاوت داشته باشند؛ یعنی برخی دارای ویژگیهای نحوست و برخی دارای ویژگیهای مبارک باشند، هر چند از نظر استدلال عقلی، راهی برای اثبات یا نفی چنین مطلبی در اختیار نداریم، اما همین اندازه میگوییم که این نحوست یا مبارکی ممکن است، ولی از نظر عقل ثابت نشده است. بنابراین اگر دلایل شرعی از طریق وحی که افقهای وسیعتری را روشن میسازد، بر این معنی در دست داشته باشیم، قبول آن نه تنها بلامانع، بلکه لازم است.واژه شناسی«سعد» در لغت به معنی مبارک، میمون و خجسته است (1) و در فرهنگ فارسی آن را با واژی «فال» که نوعی خوشبختی و شگون است، یکی دانستهاند.نحس در اصل به معنی سرخی فوقالعاده افق است، و به همین مناسبت در معنی شوم به کار رفته و حتی به معنی رسیدن عذاب در یک روز خاص نیز میباشد.
برخی میپندارند اشیا، حیوانات، بعضی از انسانها و تحولات طبیعت میتواند حوادث ناگواری را در زندگی بشر به وجود آورد، بیآنکه سنخیت یا رابطهای علّی و معلولی بین فاعل و آن حادثه وجود داشته باشد؛ مثلاً: پرواز برخی پرندگان، هدیه دادن چاقو، عدد 13، و … را علائم نحس میدانند که از واقعه ناگواری خبر میدهد.8 به عنوان نمونه: روزی که فرزند پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت، کسوف ایجاد شد؛ برخی این خورشید گرفتگی را ناشی از مرگ فرزند رسول خدا(ص) (ابراهیم) میدانستند که پیامبر(ص) با آن مخالفت کرد و آن را غیر واقعی دانست و فرمود: «خورشید گرفتگی، از آیات الهی است و ربطی به مرگ ابراهیم ندارد».(2)
اقسام روایات
اما روایات وارده در اینکه اوضاع ستارگان در «سعادت و نحوست» اثر دارند یا نه؟ بسیار زیاد و البته بر چند قسماند:
1. برخی از روایات به ظاهر مساله سعادت و نحوست را پذیرفتهاند؛ مانند روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: «کسی که مسافرت و یا ازدواج کند در حالی که قمر در عقرب باشد، هرگز خوبی نخواهد دید».(3)
در هر صورت چه این دسته از روایات را، که بر سعد و نحس بودن برخی کواکب دلالت کردهاند، بر تقیه حمل کنیم یا وجوهی دیگر (که البته دیگران هم این گونه حمل کردهاند)، در مورد آنها دستور دادهاند برای دفع نحوست «صدقه» بدهید، مانند روایتی که راوندی به سند خود از امام کاظم(ع) از پدرش، از جدش نقل کرده که فرمودند: «إذا اَصبَحتَ فَتَصدَّق بِصَدَقَهٍ تُذهب عَنک نَحَس ذلک الیَومِ، وَ إذا اَمسَیتَ فَتَصَدَّق بِصَدقهٍ تذهب عَنک نحس تِلکَ اللیله؛(4)در هر صبحگاه، صدقهای بده تا نحوست آن روز از تو برطرف شود، و در هر شامگاه، صدقه بده تا نحوست آن شب از تو دور گردد».
ممکن هم هست که بگوییم این روایات نظر به ارتباطی خاص دارد که بین وضع آسمان و حادثه زمینی به نحو اقتضاست، نه به نحو علیت.
2. برخی از روایات نیز به کلی، تأثیرات نجوم در حوادث را انکار و تکذیب نموده و به شدت اعتقاد بدان و نیز اشتغال به علم نجوم را نهی میکند؛ مانند کلام علی(ع) که میفرماید: «و المنجم کالکاهن و الکاهن کالساحر و الساحر کالکافر و الکافر فی النّار؛(5) منجم مثل کاهن است و کاهن مثل ساحر و ساحر مثل کافر و کافر هم در آتش است».
و از اخبار دیگر که تصدیق کرده و اجازه داده که در نجوم نظر کنند، آمده است که: نهی از اشتغال به علم نجوم، برای این است که مبادا کسی آنها را مستقل در تأثیر بپندارد، و کارش منجر به شرک شود.
3. دسته دیگر از روایات، احادیثی است که دلالت دارد بر اینکه نجوم در جای خود «حق» است؛ یعنی چیزی اندک از این علم فایده ندارد همان گونه که زیادش هم به دست کسی نمیآید؛ در این باره عبدالرحمان بن سیابه روایت کرده است: «به امام صادق(ع) عرضه داشتم که فدایت شوم! مردم میگویند تحصیل علم نجوم حلال نیست در حالی که من این علم را دوست دارم. اگر به راستی به دین من مضر است، دنبالش نروم؛ چون مرا به چیزی که مضر به دینم باشد، حاجتی نیست؛ و اگر مضر به دینم نیست، بفرمایید. به خدا قسم! خیلی به آن علاقهمندم و خیلی اشتهای تحصیل آن را دارم. امام صادق(ع) فرمود: «لیس کَما یَقُولونَ لاتُضِرُّ بِدینِک إنّکمُ تَنظرونَ فی شیء مِنها کثیرُهُ لا یُدرَکُ و قلیلُهُ لا یُنتَفَعُ بِهِ؛ این طور که مردم میگویند، نیست. نجوم ضرری به دینت نمیزند. لیکن شما میتوانید مختصری از این را به دست آورید و یک قسمت از آن را تحصیل کنید، که تازه زیاد همان قسمت را هم نمیتوانید به دست آورید و اندکش هم به دردتان نمیخورد».(6)
موضوع اعتقاد به سعد و یا نحس بودن ایام، در میان بسیاری از مردم رواج دارد، به گونه ای که گاه موجب عکس العمل عمومی در میان مردم میشود؛ همچون نحس بودن «عدد 13» ـ به ویژه سیزدهم فروردین که بسیاری از مردم را به خروج از شهر و ترک خانهها در آن روز میکشاند ـ در حالی که چنین اعتقادی جز خرافه، منشأ دیگری ندارد.
بنابراین در موضوع سعادت و نحوست ایام، میتوان چنین گفت:
ما برخی از روزهای سال را سعد و مبارک میشماریم و برخی را نحس و شوم؛ البته به اعتبار حادثهای که در آن روز واقع شده است.
در حقیقت، مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثه پربرکتی است یا این روز برای ما یادآور حادثه شومی است؛ نه اینکه این روز از آن جهت که این روز است، مبارک است یا این روز از آن جهت که این روز است، شوم است؛ به عنوان مثال: ما روز عید غدیر را روز مبارک میدانیم، نه به اعتبار اینکه هجدهم ذیالحجه است و چون روز 18 ذی الحجه روز مبارک بود؛ یعنی از همان آغاز آفرینش سعد و مبارک آفریده شده، پس در این روز پیغمبر(ص) حضرت علی(ع) را به خلافت منصوب کرد.
خیر! در حالی که همگی میدانیم چنین چیزی نبود؛ بلکه روز 18 ذی الحجه به مناسبت اینکه حضرت علی(ع) در این روز به خلافت منصوب شد، روزی مبارک و سعد گردید.
سعد و نحس ایام در قرآن
الف) ایام نحس: قرآن کریم تنها در دو مورد از ایام نحس یاد کرده است و در هر دو مورد از ماجرای قوم عاد سخن میگوید:
1. ( إِنّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحًا صَرْصَرًا فی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرّ)؛ (7)«باد وحشتناک و سردی را در یک روز شومِ مستمر بر آنان فرستادیم».
2. (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحًا صَرْصَرًا فی أَیّامٍ نَحِساتٍ)؛ (8)«سرانجام تند بادی شدید و هولانگیز و سرد و سخت در روزهای شوم و پرغبار بر آنان فرستادیم».
فخررازی در تفسیر آیه اخیر مینویسد: «از اهل نجوم، آنان که به احکام نجومی قائل هستند، برای ثبوت سعد و نحس بودن ایام، به این آیه شریفه استدلال کرده، گفتهاند: این آیه بر چنین معنایی صراحت دارد؛ اما متکلمان در ردّ این نظریه گفتهاند که منظور از «ایام نحسات» که در آیه شریفه آمده، روزهایی است که درآن چنان گرد و غبار فضا را پر میکند که امکان دیدن و انجام هر گونه کار را سلب میکند؛ و منظور از نحس بودن این ایام، این است که خداوند در آن ایام، قوم عاد را هلاک کرد».(9)
بنابراین، از این آیات و از داستان قوم عاد چنین استفاده میشود که نحوست و شومی، مربوط به زمانی است که در آن زمان ـ که هفت شب و هشت روز بوده ـ باد به عنوان عذاب و به طور مستمر بر قوم عاد نازل شده؛ اما این ثابت نمیشود که این تأثیر و دخالت زمان به نحوی بوده که با گردشهفتهها، دوباره آن زمان نحس باز گردد. از این رو علامه مجلسی میفرماید: «برخی از مفسران، منظور از نحسات را سردی شدید هوا دانستهاند».(10)
ب) ایام سعد: قرآن کریم از زمان سعد و مبارک و خیر نیز سخن گفته است:
2. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ)؛ (11)«شب قدر از هزار ماه بهتر و بالاتر است».
و این، آشکار است که سعد و مبارک بودن «شب قدر» به جهت مقارن بودن با اموری بزرگ و مهم از نوع افاضات الهی و باطنی و تأثیرات معنوی، از قبیل حتمی کردن قضا و نزول ملائکه و روح و سلام بودن آن شب است. همان گونه که خداوند درباره این امور فرموده است:
(فیها یُفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ)؛ (12)«در آن شب هر امری با حکمت و تدبیر الهی جدا و ممتاز میگردد».
( تَنَزّلُ الْمَلائِکةُ وَ الرّوحُ فیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلّ ِ أَمْرٍ سَلامٌ هِیَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ)؛ (13)«در شب قدر، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان از برای هر کاری فرود آیند. این شب سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) است تا طلوع سپیده».
بنابراین سعد و مبارک بودن شب قدر، به این است که عبادت در آن شب، دارای فضیلت است و ثواب عبادت در آن، قابل مقایسه با عبادت در سایر شبها نمیباشد؛ و عنایت الهی به بندگانی که متوجه ساحت عزت و کبریاییاش شدهاند، نزدیک است.
چگونگی ایام در روایات
روایات بسیاری درباره سعد و نحس بودن ایام هفته و ایام ماههای عربی، فارسی و نیز رومی رسیده که در جوامع حدیثی، مثل بحارالانوار، نقل شده است. البته بیشتر این احادیث ضعیفاند؛ چون یا مرسل و بدون سند هستند و یا اینکه قسمتی از سند را ندارند؛ هر چند که برخی از آنها سند معتبر دارد؛ البته این به این معنا است که خالی از اعتبار نیست. (14)
همچنین در روایات متعددی سعد و نحوست ایام در ارتباط با حوادثی که در آن واقع شده، تفسیر شده است.
در روایاتی ایام نحس را بر میشمارد و از آن جمله، چهارشنبه هر هفته و چهارشنبه آخر ماه، و هفت روز از ماه عربی و دو روز از هر ماه رومی، و امثال آن را نام میبرد. در بسیاری از آنها و مخصوصاً روایاتی که نحوست ایام هفته و ایام ماه های عربی را نام میبرد، علت این نحوست هم آمده، و آن عبارت است از اینکه در این روزهای نحس، حوادث ناگواری به طور مکرر اتفاق افتاده، آن هم از نظر مذاق دینی؛ از قبیل: رحلت رسول اکرم(ص)، شهادت سید الشهدا(ع)، انداختن ابراهیم(ع) در آتش، نزول عذاب بر فلان امت، خلق شدن آتش و امثال اینها.
به عنوان نمونه در روایتی میخوانیم: شخصی از امام علی(ع) درخواست کرد تا درباره روز چهارشنبه و فال بدی که به آن میزنند و سنگینی آن، بیانی فرماید که منظور کدام چهارشنبه است؟ حضرت فرمود: «آخِرَ أربَعَاءَ فِی الشَّهرِ وَ هُوَ المَحَاقُ وَ فیِه قَتَلَ قابیلُ هابیلَ أخَاهُ…؛ (15) منظور چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد و در همین روز، قابیل برادرش هابیل را کشت. و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد».
لذا بسیاری از مفسران به پیروی از روایات، آخرین چهارشنبه هر ماه را روز نحس میدانند و از آن تعبیر به «أربَعَاءُ لاتَدُور؛ چهارشنبهای که تکرار نمیشود» میکنند.
یا اینکه روز سوم ماه، روز نحسی است؛ چرا که آدم و حوا در آن روز از بهشت رانده شدند و لباس بهشتی از تن آنها برداشته شد. (16)
و این ناگفته پیدا است که نحس شمردن چنین ایامی، استحکام بخشیدن به روحیه تقوا است. وقتی افرادی به خاطر اینکه مثلاً در روز عاشورا امام حسین(ع) و یاران و خانوادهاش گرفتار دست یزیدیان شدهاند، دست از کار و کاسبی میکشند و از لذتهای خویش چشم میپوشند، چنین افرادی روحیه دینیشان قوی میگردد؛ بر عکس اگر مردم هیچ حرمتی برای چنین ایامی قائل نباشند و اعتنا و اهتمامی به آن نورزند، و همچنان افسار گسیخته، سرگرم کوشش در برآوردن خواستههای نفسانی خود باشند، بدون توجه به اینکه امروز چه روزی است و دیروز چه روزی بود، و بدون اینکه اصلاً روز برایشان مطرح باشد، چنین مردمی از حق رویگردان خواهند بود و به آسانی میتوانند حرمت دین را هتک کنند و اولیای دین را از هدایت خود نومید، و در نتیجه ناراحت سازند.
بنابراین، برگشت نحوست این ایام به جهاتی از شقاوتهای معنوی است که از علل و اسباب اعتباری منشأ میگیرد که به نوعی مرتبط به این ایام است و بیاعتنایی به آن علل و اسباب، نوعی شقاوت دینی محسوب میشود. (17)
دفع نحوست ایام
بر اساس روایات، برای دفع نحوست میتوان یکی از این کارهای زیر را انجام داد:
1. صدقه دادن: صدقه باعث دفع بلا و نحوست، و رفع گرفتاری در شب و روز میگردد.
2. خواندن صد مرتبه سوری توحید
3. ذکر «یا شَدیدَ القُوی، یا شَدیدَ المِحال، یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ…» که ادامه آن را میتوانید در مفاتیح الجنان، ذیل اعمال ماه صفر، ببینید.
4. خواندن سورههای حمد، فلق، قدر، آیةالکرسی، و آخر سوره آل عمران.
بنابراین، این گونه تعبیرات که در روایات فراوان است، سعد و نحس ایام را با بعضی از حوادث مطلوب و یا نامطلوب پیوند میدهد.
بنابراین از آنچه گذشت، این معنا روشن گردید که روایات نحوست و سعادت ایام، بیش از این دلالت ندارد که این سعادت و نحوست به خاطر حوادث دینی است که بر حسب ذوق دینی و یا برحسب تأثیر نفوس، یا در فلان روز ایجاد حسن کرده، و یا باعث قبح و زشتی آن شده است؛ و اما اینکه خود آن روز و یا آن قطعه از زمان، متصف به میمنت و یا شئامت شود و تکویناً خواص دیگری داشته باشد که سایر زمانها آن خواص را نداشته باشد و خلاصه، علل و اسباب طبیعی و تکوینی آن قطعه از زمان را غیر از سایر زمانها کرده باشد، از آن روایات بر نمیآید؛ و هر روایتی که برخلاف آنچه گفتیم ظهور داشته باشد، باید حمل بر «تقیه» کرد و یا به کلی رد نمود.
از مجموع آنچه که بیان شد، چنین استنباط میشود که مسئله سعد و نحس ذاتاً وجود ندارد؛ زیرا خداوند متعال هیچ روزی را نحس یا سعد خلق نکرده است. و البته که ایام یا زمان نمیتواند عامل سعادت و نحوست، یا سبب فاعلی نشاط یا اندوه باشد، بلکه تنها به منزله موقعیتی است که در آن اتفاقات تلخ و شیرینی رخ میدهد؛ اگر چه در برخی موارد نحوست یا سعادت به ایام نسبت داده می شود و این به سبب حوادث تلخ و شیرینی است که در آن روزها روی داده است، و گر نه زمان از حیث زمان بودن، به شومی و برکت توصیف نمیشود.
پس جز خواست و اراده خداوند حکیم، هیچ کس و هیچ چیزی عامل حادثی خوبی و بدی نمیباشد و این خود انسان است که با نوع بینش و تفکر و رفتارش باعث ضرر و یا نفع رسانی به خودش است، و زمان و مکان و وجود اشیا، ربطی به نحسی، بدیمنی یا حتی تبرک و یمن و خوبی ندارد، بلکه خود عامل انسانی و رفتارش مهم است. تمامی حوادث، نشان از رفتار خود انسانی یا خواست خدایی است، نه چیزی دیگر.
بنابراین، انسان باید در انجام هر کاری نهایت سعی و کوشش خود را مبذول دارد و با توکل به خداوند، گام بردارد و بداند که خود او و کارهای او در طول روز است که یک روز سعد و زیبا و خدایی، یا یک روز نحس و شوم و شیطانی را به وجود میآورد؛ و البته باید توجه داشت که حوادث، جنبه کفاره اعمال نادرست انسان را دارد و ربطی به تأثیر ایام ندارد.
( برگرفته از مقاله سعد و نحس ایام از نگاه عقل و دین، زهرا یداله پنبهزاری، فرهنگ کوثر، ش 88.)
2. نوشتن بر روی پارچه و یا کاغذ نیز اشکالی ندارد و نتیجه بخش است .
ایام سعد و نحس