دین و اندیشه

ماجرای شکست هرات، نمونه‌ای از بلای سیاستمدار ترسو

پرسش و پاسخ

«شجاعت تنها در میدان جنگ نمودار نمی‌گردد… در سیاست نیز

برخی کسان شجاع‌اند و برخی ترسو.»

(افلاطون، کتاب لاخس)

«شجاعت تنها در میدان جنگ نمودار نمی‌گردد… در سیاست نیز

برخی کسان شجاع‌اند و برخی ترسو.»

(افلاطون، کتاب لاخس)

در اسطوره‌ها و تاریخ جهان و ایران و ادبیات فارسی نوعی از «ترس» دیده می‌شود که شایع‌ترین است در میان انسان‌ها. این ترس برخاسته از «ضعف روحی و شخصیتی» آدمی است در مقابله با دشواری‌ها. مارکوس آئورلیوس، امپراتور- فیلسوف نامدار رومی، بخش عمده‌ی دوران حکومتش را در جنگ گذرانید و در بسیاری از جنگ‌ها پیروز بود. او یادداشت‌هایی برای انتباه خود نگاشته که بعدها بنام «تأملات» شهرت فراوان یافته است. مارکوس آئورلیوس می‌نویسد: «آن کس که اندوه یا خشم یا ترس بر او غلبه یافته؛ [اندوه] به خاطر چیزی که رخ داده، [خشم به خاطر] چیزی که در حال رخ دادن است، یا [ترس به خاطر] چیزی که در آینده رخ خواهد داد… مانند کسی است که از اندوه یا خشم یا ترس می‌گریزد. زمانی که عاملی خارجی بر تو غلبه یافت آن عامل بر تو غلبه نیافته بلکه تلقی تو است که بر تو غلبه یافته، و تو می‌توانی در یک لحظه این نگاه را تغییر دهی.»

* «ترس» و «شکست» در تاریخ ایران

تاریخ ایران پر است از دوگانه‌های ترس و شکست. از میان وقایع تاریخ ایران یکی از بارزترین و ملموس‌ترین نمونه‌ها، که پیوند «ترس» و «شکست» را نشان می‌دهد، جنگ هرات است. پایان «جنگ کریمه» (۳۰ مارس ۱۸۵۶ م. / ۲۳ رجب ۱۲۷۲ ق.)، به زیان روسیه و به سود بریتانیا و متحدانش (عثمانی و فرانسه)، «نقطه عطف در توسعه اروپای جدید» ‌ (تعبیر دیوید تامسون، مورخ) و نیز نقطه عطف در تاریخ استعماری بریتانیا در شرق به‌شمار می‌رود. در پیامد این جنگ نه تنها تفوق قطعی نظامی بریتانیا در قاره اروپا تأمین شد، و بر این پایه جغرافیای سیاسی جدید اروپا شکل گرفت، بلکه در عثمانی و ایران نیز نقطه عطفی شد در گسترش و نفوذ دیوانسالاران متمایل یا وابسته به بریتانیا. تجزیه هرات از پیامدهای این اقتدار است.

به‌دلیل قدرت نظامی ایران در آن زمان، بریتانیا حاکمیت ایران بر هرات و نفوذ ایران در قندهار را تهدیدی برای مستملکات خود در شبه قاره هند تلقی می‌کرد. به‌علاوه، تصور می‌کرد با دادن هرات به دوست‌محمدخان بارکزی، امیر کابل، می‌تواند خطر تهاجم امرای افغانی به هندوستان را دفع کند. بدین‌سان، دسیسه‌هایی آغاز شد که در سال ۱۲۷۲ ق. به قتل صیدمحمد خان، حاکم هرات، انجامید. ناصرالدین شاه، برای مقابله با این تهدید و دسیسه‌ها، سلطان مراد میرزا حسام‌السلطنه، والی خراسان، را در رأس قشونی راهی هرات کرد. قشون ایران در ۲۵ صفر ۱۲۷۳/ ۲۵ اکتبر ۱۸۵۶ کنترل شهر هرات را به دست گرفت. پنج روز بعد، در اول نوامبر، دولت بریتانیا به ایران اعلان جنگ کرد. نیروی دریایی بریتانیا، به فرماندهی ژنرال سِر جیمز آترم، در اول دسامبر جزیره خارک و سپس بنادر بوشهر و خرمشهر (محمره آن زمان) را به تصرف درآوردند و از سمت بوشهر به پیشروی در خاک ایران به سمت برازجان پرداختند. این تهاجم با مقابله شدید مردم ایران، به‌ویژه عشایر عرب بنی‌کعب و عشایر قشقایی و بوشهری، مواجه شد و به شکست سنگین قشون بریتانیا در جنگ ننیزک (نزدیک برازجان) ‌ انجامید. این حوادث با انقلاب بزرگ مردم هندوستان، ‌ اعم از هندو و مسلمان، علیه سلطه بریتانیا همزمان شد که به «موتینی بزرگ ۱۸۵۷» مشهور است. تقارن انقلاب ۱۸۵۷ هندوستان با حضور قشون قدرتمند ایران در هرات و جنگ جنوب ایران با بریتانیا می‌توانست تحولاتی بزرگ و سرنوشت ساز را رقم زند.

* دو نگاه نسبت به حادثه هرات

در قبال این حوادث در تهران دو نگرش وجود داشت:

نگرش نخست از آن میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله (صدراعظم) و سایر رجال وابسته به استعمار بریتانیا بود که با ایجاد «دلهره و هراس»، شاه را به تخلیه هرات و انعقاد پیمان صلح با انگلیس تشویق می‌کردند. نگرش دوم اما به حسام‌السلطنه و سایر رجال وطن‌دوست ایرانی تعلق داشت که خواستار تداوم مقابله نظامی با بریتانیا در جنوب ایران و علاوه بر آن حرکت قشون از هرات به سوی دهلی برای کمک به مردم هند بودند. این حرکت به درخواست بزرگان هند بود که نامه‌های متعدد به تهران ارسال کردند و خواستار کمک ناصرالدین شاه شدند که «تیغ اسلام» ‌ به دست دارد و «صاحب غیرت و قوی مطاع» است و می‌تواند «در مقام معالجه این امور» برآید.

ناصرالدین شاه در آغاز، فرمان مقابله صادر کرد و در ۶ جمادی‌الاول ۱۲۷۳/ ۲ ژانویه ۱۸۵۷ نوشت: «بر ما واجب و بلکه بر جمیع اهل اسلام عموماً و تشیع خصوصا لازم است که کمر همت بر میان بسته، باد غرور خصم را از دماغ او به خواست خداوند تعالی و توجه پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌السلم و مرتضی علی علیه‌السلام بیرون کنیم تا این که بداند و بفهمد که ملت و دولت غیور ایران و اسلام مملکت خود را که سال‌هاست با غیرت و عزت و شوکت راه رفته و بر همه تفوق داشته ذلیل تلبیس و تدلیس دولت انگلیس نخواهند خواست.»

معهذا، اندکی بعد دسایس میرزا آقاخان نوری اعتمادالدوله (صدراعظم) و سایر درباریان وابسته کار خود را کرد. او فرخ خان امین‌الملک کاشی را با تعجیل از اسلامبول راهی پاریس کرد و بدین‌سان، با دلالی ناپلئون سوم، در ۴ مارس ۱۸۵۷ قرارداد ننگین پاریس میان فرخ خان، به‌عنوان نماینده ایران، و لرد کاولی، نماینده بریتانیا، ‌ منعقد شد. طی این قرارداد هرات از خاک ایران منتزع شد و ماجرا به سود بریتانیا پایان یافت. احمد خانملک ساسانی می‌نویسد: «میرزا آقاخان خود را دستپاچه [و] وحشت‌زده نشان داد، از بی‌حساب بودن قوای انگلیس و اشغال سرتاسر خاک ایران به عرض شاه رسانید. لذا، بدون درنگ مصمم شدند فرخ خان کاشی را، که صندوقدار شاه بود، برای عقد صلح با انگلیسی‌ها به پاریس بفرستند.» اعتمادالسلطنه می‌نویسد:

«او [فرخ خان کاشی] خود پولی از انگلیس‌‌ها گرفت [و] با اتباعش این کار [را] کردند. و عاجلا کار صلح را پرداختند و مصالحه را منعقد نمودند. اگر شتاب نکرده بودند… انگلیس‌‌ها مضطرب و مستأصل می‌شدند و کار به دلخواه می‌گذشت: هرات را مسترد نمی‌کردیم و بنادر خود را مسترد می‌نمودیم. بلکه به قسمت‌ عمده‌ای از افغانستان دست می‌انداختیم و خسارت جنگی قابلی از دولت انگلیس می‌گرفتیم. افسوس که عجله فرخ خان نگذاشت… هرات از دست رفت بلکه حق ثابت ما در افغانستان باطل شد. ایران به جای آنکه خیلی منتفع شود مبلغ‌های گزاف متضرر شد.»

بدین‌سان، نه تنها یکی از فرصت‌های منحصربه‌فرد و تکرارنشدنی تاریخ برای تأثیرگذاری ایران بر سرنوشت منطقه از دست رفت، بلکه پیروزی بزرگ ایران به شکستی حیرت‌انگیز منتهی شد که هیچ دلیلی بجز «نفوذ» و القاء «ترس» ‌ نداشت.

نویسنده: آقای عبدالله شهبازی

نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر

1396/02/09

http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=36344

ماجرای شکست هرات، نمونه‌ای از بلای سیاستمدار ترسو

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا