جزء ۲۹ – سوره انسان، آیه ۸ – فضایل اهل بیت علیهم السلام
پرسش . درباره فضایل اهل بیت علیهم السلام در سوره انسان و همچنین شأن نزول آن توضیح دهید.
آیاتى از سوره انسان به طور آشکار، در شأن امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، زهراى اطهر (علیهاالسلام) و حسنین علیهماالسلام نازل شد.
اصل داستان این بود که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مریض شده بودند و به پیشنهاد پیامبر (صلى الله علیه و آله) براى بهبودى بچه ها نذر کردند که سه روز، روزه بگیرند. بچه ها خوب شدند و آنها نیز نذرشان را ادا کردند و روزه گرفتند. هنگام افطار اول، مسکینى[ مسکین کسى است که وضعش از فقیر بدتر است.] آمد و گفت: «السلام علیکم اهل بیت محمد، مسکین من مساکین المسلمین اطعمونى اطعمکم الله من موائد الجنّة» و آنان افطارشان را که چندقرص نان بود، به او دادند. شب دوم یتیمى آمد و باز هم افطارشان را بخشیدند. شب سوم اسیرى آمد و باز هم افطارشان به او بخشیدند.[ ر.ک: تفسیر المیزان، ج 20، ص 222.]
اسیر به کسى مى گفتند که در جنگ ها دستگیر شده، نزد مسلمانان به عنوان برده خدمت مى کرد که گاهى به دلیل فقر صاحب خود، اسیر نیز نیازمند غذا و پوشاک از دیگران مى شد و یا بعد از آزادى، همچنان نیازمند بود و از دیگران درخواست کمک مى کرد.
بنا بر روایت دیگر، «هنگامى که حضرت فاطمه (علیهاالسلام) از مقدارى جو غذا تهیه کرده بود، اول مسکینى آمد و امام على (علیه السلام) یک سوم آن را به او داد و هنوز ننشسته بود که یتیمى آمد و حضرت یک سوم دیگر را به او داد و هنوز افطار نکرده بودند که اسیرى آمد و یک سوم باقیمانده را به او دادند و خودشان تنها با آب افطار کردند».
در هر صورت، هنگامى که خدمت پیغمبر (صلى الله علیه و آله) رسیدند، حضرت رنگ صورت بچه ها و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که مشاهده کرد، تعجب کرد و دید خیلى ضعیف شده اند و رنگشان زرد شده است و حتى در روایت دارد که حسن و حسین علیهماالسلام مانند جوجه از شدت گرسنگى و ضعف، مى لرزیدند؛ سپس دست بچه ها را گرفت و به خانه فاطمه (علیهاالسلام) آمد. او را در محراب عبادت دید؛ در حالى که شکمش به پشتش چسبیده و چشمانش به شدت فرو رفته و چال شده بود. از امیرالمؤمنین (علیه السلام) سؤال فرمود: چرا این قدر رنگتان برگشته و حالتان بد است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) داستان را نقل کرد. پیغمبر (صلى الله علیه و آله) خیلى ابراز احساسات کرد؛ یعنى این صحنه برایش بسیار زیبا بود که دخترش و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حسنین علیهماالسلامبه خاطر انفاق در راه خدا، این طور ضعف بر آنها غلبه کرده است و همین جا بود که سوره انسان و این آیات نازل شد.
این شأن نزول، در تفاسیر شیعه و سنى، در شأن اهل بیت علیهم السلام آمده است. خداوند صفات ابرار و نیکان را در ابتداى این سوره مى شمارد و مى فرماید:
«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ»؛ ابرار به نذرشان وفا مى کنند و «وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً»؛ «اینها کسانى هستند که با تمام مقامى که دارند، اما از گرفتارى روز قیامت مى ترسند»؛ یعنى خوف دارند از حالات قیامت.
«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»؛ «اینان غذایشان را اگرچه آن را دوست دارند و به آن نیاز دارند، به مسکین و یتیم و اسیر مى بخشند».
«إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ»؛ «اگر ما اطعام کردیم، براى خاطر خدا بوده است».
«لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً»؛ «ما نمى خواهیم در دنیا به ما مزد بدهید یا شما از ما تشکر کنید».
«إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا»؛ «ما [فقط] از خدا مى ترسیم».
حال آیا ضمیر حبّه به خدا برمى گردد یا به طعام؟ حق این است که به طعام برگردد؛ «على حبّه»، یعنى با وجود این که علاقه و میل به آن غذا داشتند، آن را بخشیدند. شاید برخى بگویند: مقام امامان بسیار بلند است؛ مگر مى شود غذا را دوست بدارند و مگر شما نمى گویید که غیر از خدا چیزى را دوست ندارند؟
برخى نیز گفته اند که «حب» به معناى نیاز است؛ تا آن اشکال در ذهن انسان نیاید؛ ولى بهتر است حبّ را به معناى حقیقى خود، یعنى دوست داشتن بگیریم و دلیل این دوست داشتن، نیاز و گرسنگى بوده، یعنى دلشان مى خواسته غذا بخورند و بر اثر گرسنگى، میل به غذا و افطار داشتند و اگر هیچ علاقه اى به غذا نداشتند، بخشش آنها ارزش زیادى نداشت؛ همان طور که در آیه دیگرى مى خوانیم:
«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»[ آل عمران 3، آیه 92.]؛ «اى مردم! به نیکى و به ثواب کامل نمى رسید؛ مگر این که از آن چه که دوست مى دارید، انفاق کنید».
اگر کسى لباس عروسى اش را بخشید، مثل زهراى اطهر (علیهاالسلام) ، خیلى مهم و با ارزش است؛ اگر چه از نظر مادى، آن موقع، چند درهم بیشتر ارزش نداشت؛ اما قیمت مهم نیست؛ بلکه بخشیدن آن چه که انسان به آن علاقه دارد و یا به آن نیاز دارد، بسیار مهم است.
علاوه بر این، اصلاً در این آیه، قبل از ضمیر حبّه، کلمه الله نیست که بتواند مرجع ضمیر حبّه باشد.
یک مؤید دیگر هم داریم و آن این که در آیه بعد مى گوید: «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ»؛ «ما شما را اطعام کردیم؛ به خاطر خدا». اگر حبّه را حبّ خدا معنا کنیم، دومى تکرار مى شود و اگرچه تکرار هم بد نیست و تأکید مى شود، اما تا آن جایى که بشود یک مطلب تکرارى نباشد، بلکه حرف جدیدى باشد، بهتر است.
براى بعضى ها این سؤال پیش مى آید که خداوند در این سوره مى فرماید:
«إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً».
و در آیه دیگر مى فرماید:
«وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلاً».
سؤال این است که زنجبیل، بوى تندى دارد و خیلى ها آن را نمى پسندند و کافور هم انسان را یاد مرده ها مى اندازد؛ اینها چه حُسنى دارند؟
در پاسخ باید دانست که در هر صورت، این دو ماده از گیاهان خوش بو و معطر طبیعى هستند و خواصى از جهت آرامش و نشاط دارند و از آن جا که نعمت هاى بهشتى موافق طبع انسان هستند، براى او بسیار لذت بخش خواهند بود؛ اما استفاده از آنها در دنیا، به خاطر غلظت زیاد یا آمیخته شدن با برخى چیزها، مانند بوى مرده ها و یا به مقدار مناسب استفاده نکردن، چه بسا موجب عدم خوشایندى انسان شود.
جزء ۲۹ – سوره انسان، آیه ۸ – فضایل اهل بیت علیهم السلام