جزء ۲۲ – سوره احزاب، آیه ۵۷ – لعن و سلام
پرسش ۱ . چرا ما در شعارهایمان از مرگ، مانند «مرگ بر آمریکا» استفاده مى کنیم؟
پرسش ۲ . چرا ما برخى مخالفان را لعن مى کنیم؟ آیا اینها موجب نمى شود که آنها هم به ما ناسزا بگویند و اختلافات بیشتر شود؟
«إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»[ احزاب 33، آیه 57.]؛ «بى گمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت، لعنت کرده و برایشان عذابى خفت آور، آماده ساخته است».
واقعیت این است که اصل لعن در قرآن، وجود دارد؛ مهم آن است که معناى «لعن» را بدانیم و کسانى را که سزاوار «لعن» هستند، مشخص کنیم و با چگونگى و کیفیت «لعن» نیز آشنا باشیم؛ تا به طور منطقى، این کار را انجام دهیم و نیز احساسات و عواطف دیگران را تحریک یا جریحه دار نکنیم.
معناى لعن
«لعن» در لغت به معناى راندن و دور کردن است[ مفردات راغب، ص 741.] و در اصطلاح، به معناى دور شدن از رحمت الهى، سلب توفیق و گرفتار شدن به عذاب الهى است[ جوادى آملى، تفسیر تسنیم، ج 5، ص 461.] که صفت فعل خداوند است که خواه در دنیا و خواه در آخرت، همان عذاب و عقوبت است… و لعنت سایر لعنت کنندگان، درخواست دورى از رحمت خداست که اثر روانى در جامعه انسانى نیز دارد و موجب دورى و طرد شخص ملعون مى شود و شخص ملعون را از حیث اجتماعى، رسوا مى سازد. پس در لعنت، تنها نفرین و ابراز تشفى و تنفر نیست؛ بلکه اعتراض به تمام ستم گرى ها و کتمان حقیقت ها و ظلم هاست.
از روایات متعدد فهمیده مى شود که جریان لعن فرستادن و لعنت کردن، ریشه اى سیاسى – اجتماعى دارد. در جوامع امروزى نیز شعار مرگ که در مبارزات سیاسى ـ اجتماعى بر ضد شخص یا گروهى داده مى شود، موجب نفرت و تأثیر روانى خاصى در جامعه است. اگر این اعلام نفرت توسط گروه حق و جویاى حقیقت انجام شود، موجب روشن گرى، بیدارى و توجه دادن به ابعاد سیاسى ـ اجتماعى دین است.
لعنت شدگان در قرآن عبارتند از:
1. کتمان کنندگان حق[ بقره 2، آیه 159.].
2. کشندگان و قاتلان مؤمنان[ نساء 4، آیه 93.].
3. پیمان شکنان و مفسدان[ رعد 13، آیه 25.].
4. آزاردهندگان خداوند و پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) [ احزاب 33، آیه 57.].
آزار دهندگان پیامبر (صلى الله علیه و آله)
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) از سوى بسیارى از مشرکان، منافقان و حتى تازه مسلمانان بدخواه، اذیت و آزار دید و این آزارها نسبت به آن حضرت و خاندان و فرزندانش، حتى پس از رحلت وى نیز ادامه یافت که به چند نمونه آن اشاره مى شود:
1. قالَ رسولُ اللهِ (صلى الله علیه و آله) : «فاطِمَةُ بِضعَةٌ مِنّى مَن آذاها فقد اذانى[ صحیح مسلم، ج 7، ص 141، باب فضائل فاطمه ؛ صحیح بخارى، ج 4، ص 210، باب مناقب قرابة الرسول ؛ مسند احمد حنبل، ج 4، ص5 ؛ سنن ترمذى، ج 5، ص 360.]؛ فاطمه، پاره تن من است؛ هر کس او را آزار دهد، مرا آزار داده است».
2. قالَ رسولُ اللهِ (صلى الله علیه و آله) : «مَن آذَى عَلِیّاً فَقَد آذَانِى[ مسند احمد حنبل، ج 3، ص 483 ؛ صحیح ابن حبان، ج 15، ص 365 ؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 121 ؛ الاصابه، ج 4، ص 534 ؛ اسد الغابه، ج 4، ص 114.]؛ هر کس على را بیازارد، همانا مرا آزرده است».
حال حضرت على (علیه السلام) در خطبه شقشقیه نهج البلاغه از برخى اشخاص ابراز ناراحتى مى کند و مى فرماید که از طرف آنان، مورد اذیت و آزار قرار گرفته است.
حضرت فاطمه (علیهاالسلام) نیز به جهت فدک و جریان هاى دیگر، از دست برخى افراد، آزرده خاطر شد و شدیدترین آزارها و جنایات در صحنه کربلا و در روز عاشورا به وقوع پیوست؛ به طورى که حقانیت و مظلومیت امام حسین (علیه السلام) و خاندان پیامبر (صلى الله علیه و آله) در طول تاریخ، به طور کامل روشن شد و یزیدیان و لشکریان ابن زیاد و بنى امیه، بیش از پیش، رسوا گشتند. پس اشخاصى، على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را آزار دادند و پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: هر کس على و فاطمه را آزار دهد، مرا آزار داده و قرآن مى فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»[ احزاب 33، آیه 57.]؛ «بى گمان، کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مى رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفت آور آماده ساخته است».
البته باید بدانیم که «لعن»، غیر از «سب» و دشنام است؛ چنان که در قرآن مجید مى خوانیم:
«وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»[ انعام 6، آیه 108.]؛ «و آنهایى را که جز خدا را مى خوانند، دشنام مدهید که آنان از روى دشمنى [و ]به نادانى خدا را دشنام خواهند داد. این گونه براى هر امتى، کردارشان را آراستیم، آن گاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود و ایشان را از آن چه انجام مى دادند، آگاه خواهد ساخت».
همچنین امام على (علیه السلام) هنگامى که در جنگ صفین، لشکریانش در مقابل دشنام هاى لشکریان معاویه، زبان به دشنام آنان گشودند، آنان را از دشنام دادن منع کرد و فرمود: «انى اکره لکم ان تکونوا سبابین…[ نهج البلاغه، خطبه 206.]؛ من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشید…». از این رو، لازم است از هرگونه دشنام، کلمات ناسزا و رفتارهاى افراطى و توهین آمیز، خوددارى شود.
در دعاها و زیارات و روایات معتبر شیعى، نسبت به برخى از چهره هاى سیاسى مشهور، هیچ گاه با ذکر نام، نفرین و لعنت به عمل نیامده است و حتى ـ در نهج البلاغه ـ امام على (علیه السلام) از آنان با ذکر نام، اعتراض و شِکوه نمى کند – اگر چه معلوم است که اعتراض آن حضرت نسبت به چه کسانى است – بلکه بیشتر تلاش شده تا معیار دوستى و دشمنى ارائه گردد. رعایت این نکته، در حساسیت زدایى و حفظ اتحاد میان مسلمانان، تأثیرگذار است؛ اگر چه باید معیارها و مفاهیم را بدون کاستى و انحراف، ارائه کرد؛ تا نسل هاى آینده، بر عمق مظلومیت شیعه و آن چه بر امامان معصوم (علیه السلام) رفته است، آگاهى یابند.
خطر بنىامیه
امام على (علیه السلام) و خاندان رسالت، با تمام ناسپاسى ها و مظلومیت هایى که تحمل کردند، جهت حفظ وحدت مسلمانان، حریم ها را رعایت کردند؛ اما نسل ابوسفیان، آن جا که منافع و دنیاطلبى خودشان را در خطر مى دیدند، هیچ گونه حریمى را رعایت نمى کردند و به همین جهت، حضرت امیرالمؤمنین، على (علیه السلام) در نهج البلاغه نسبت به خطر بنى امیه، هشدار مى دهد و نسبت به ستم گرى هایشان بر ضد دین و مردم، خبر مى دهد[ «الا و ان اخوف الفتن عندى علیکم فتنة بنى امیه فانها فتنة عمیاء مظلمه…».]؛ «آگاه باشید! همانا ترسناک ترین فتنه ها در نظر من، فتنه بنى امیه بر شماست؛ فتنه اى کور و ظلمانى که سلطه اش همه جا را فراگرفته و بلاى آن، دامن گیر همه نیکوکاران است… فتنه هاى بنى امیه، پیاپى با چهره اى زشت و ترس آور و ظلمتى مانند تاریکى عصر جاهلیت، بر شما فرود مى آید»[ نهج البلاغه، ترجمه دشتى، خطبه 93، ص 123.].
پدیدار شدن حکومتى چون بنى امیه، نتیجه رفتارهاى ناشایست بعد از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) است. عدم ترویج صحیح اندیشه هاى دینى، عدم نشر مناسب و شایسته فرهنگ قرآنى، مشغول کردن مردم به جنگ هاى غیرضرورى و بسنده کردن به ظاهر قرآن و بازماندن از حقیقت و ژرفاى آن، منع کتابت حدیث، جلوگیرى از پرسش گرى و ایجاد فضاى خفقان و وحشت در جامعه، خشونت ورزى و مقابله تند و سخت با مخالفان، تلاش براى حفظ حکومت و قدرت به هر نحو ممکن و ادعاى تلاش در راه حفظ دین براى عوام، خانه نشین کردن على (علیه السلام) ، این مبلغ راستین اسلام و یاور بى بدیل پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و رشد جهالت و خرافات و تعصبات و به ویژه دنیاگرایى، موجب شد تا مردم به حکومتى مانند حکومت معاویه و یزید، تن دهند و گردن به فرمان آنان نهند.
حریم شکنى معاویه کار را به جایى رساند که مورد اعتراض فرزند خلیفه اول قرار گرفت.
هنگامى که محمدبن ابى بکر به حکومت منصوب شد، نامه اى به معاویه نوشت و در آن به بیان فضایل امام على (علیه السلام) در جهاد و حلم و سبقت در اسلام و… و ذکر مطاعن و خباثت هاى معاویه، اشاره کرد و در آن، معاویه را «انت اللعین ابن اللعین» خطاب نمود.
وقتى این نامه به معاویه رسید، پاسخى نوشت که بخشى از آن چنین است: «هان اى پسر ابى بکر! اندیشه خود بنماى و اندازه و قدر خویش بشناس… این پدر تو بود که مهار سلطنت مرا زمینه سازى و اساس ملک مرا تثبت کرد. اگر آن چه با على مى کنیم، درست است، پدرت اول این کاره بود و اگر ستم و جور است، پدرت اصل آن بوده و ما به یارى او، این کار را کرده ایم. هنگامى که پیامبر (صلى الله علیه و آله) وفات کرد، پدر تو و فاروق او عمر، اول کسى بودند که حق وى گرفتند و مخالفت او نمودند؛ آن گاه او را به بیعت خود دعوت کردند و چون او تعلل کرد، در صدد قتل او بر آمدند. پس تو اول پدرت را عیب جویى کن یا این حرف ها را ترک کن»[ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 189.].
لعن کنندگان امام على علیهالسلام!!
صحیح مسلم تصریح مى کند که معاویه بن ابى سفیان به سعد ابن ابى وقاص گفت: «مَا لَکَ لا تَسُبُّ أبَا تُرابٍ[ صحیح مسلم، حدیث 2404.]؛ چرا ابوتراب را ناسزا نمى گویى»؟
همچنین ده ها حدیث دیگر حاکى از این است که معاویه سب و لعن نسبت به حضرت على (علیه السلام) را پایه گذارى کرد.
حریز بن عثمان، على (علیه السلام) را در صبحگاهان، هفتاد مرتبه و در شامگاهان نیز هفتاد مرتبه، لعن مى کرد؛ «إنَّهُ کانَ یَلعَنُ عَلیاً فى الصَّبَاحِ سَبعینَ مَرَّةٍ و فِى العِشَاءِ سَبعِینَ مَرَّةٍ»[ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 207.].
رفتار معاویه و یزید با بهترین اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله) و عزیزترین افراد نزد پیامبر (صلى الله علیه و آله)، هیچ گونه توجیهى ندارد. آنها حتى به دشنام و ناسزا اکتفا نکردند، بلکه به قتل و جنایت آلوده شدند.
خداوند متعال، کسانى را که تنها کتمان حق کرده اند، سزاوار لعنت دانسته است؛
«إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ»[ بقره 2، آیه 159.]؛ «کسانى که نشانه هاى روشن و رهنمودى را که فرو فرستاده ایم، بعد از آن که آن را براى مردم در کتاب توضیح داده ایم، نهفته مى دارند، آنان را خدا لعنت مى کند و لعنت کنندگان، لعنتشان مى کنند».
آیا چنان افرادى که نه تنها کتمان حق کردند، بلکه اظهار باطل نمودند و جامعه بشریت را از امام به حق، محروم ساخته اند، سزاوار لعن و نفرین در طول تاریخ نیستند؟
البته باید بدعت گذاران و قاتلان را از پیروان ناآگاه، جدا دانست و نسبت به دوست داران اصحاب راستین پیامبر (صلى الله علیه و آله) احترام گذاشت و با سلام و سلامتى با آنها زندگى مسالمت آمیز داشت و هر چه بیشتر از فضایل اهل بیت علیهم السلام براى آنان گفت؛ تا با حق و حقیقت، بیش از پیش، آشنا شوند.
جزء ۲۲ – سوره احزاب، آیه ۵۷ – لعن و سلام