توسل و شرک – جزء ۱۱ سوره یونس، آیه ۱۸
پرسش ۱ . آیا تضرع در مقابل اولیاى الهى، نوعى شرک و پرستش آنها به حساب نمى آید؟
پرسش ۲ . آیا توسل به پیامبر و امامان و حاجت خواستن از آنان، مؤثر دانستن غیرخدا و شرک نیست؟
«و به جاى خدا، چیزهایى را مى پرستند که نه به آنان زیان مى رساند و نه به آنان سود مى دهد و مى گویند: «اینها نزد خدا شفاعت گران ما هستند».
پاسخ این است که «عبادت»، نهایت ذلت و خضوع، در برابر کسى است که اعتقاد به الوهیت او داشته باشیم و یا او را فاعل استقلالى و غیر وابسته بدانیم. بنابراین، عبادت دو رکن دارد؛
1. نهایت ذلت و خضوع. 2. اعتقاد به الوهیت یا فاعلیت استقلالى و ناوابسته.
هرگاه یکى از این دو رکن نباشد، دیگر مفهوم عبادت و پرستش، صدق نمى کند. خداوند خود به فرشتگان فرمان داده است که در مقابل آدم سجده کنند؛ «و یاد کن آن گاه که فرشتگان را گفتیم: آدم را سجده کنید»[ بقره 2، آیه 34.] و یا فرزندان را به نهایت خضوع و تذلل در برابر والدین دستور داده است؛ «و بال هاى ذلت و خوارى را از روى مهربانى براى آن دو [پدر و مادر] بگستران»[ اسراء 17، آیه 24.].
بدیهى است که این اعمال، عبادت و پرستش غیر خدا محسوب نمى شوند؛ وگرنه، خدا امر به آنها نمى کرد.
توسّل
در توسّل، گاهى حاجت خود را از خدا مى خواهیم و هنگام دعا، او را به حق اولیایش قسم مى دهیم که حاجت ما را برآورده سازد. این روش را پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهتعلیم فرمود و خود نیز بدان عمل مى کرد.[ متقى هندى، کنزالعمال، ج 12، ص 148، ح 34425؛ مسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 138.]
در چنین روشى، هیچ گونه احتمال شرک وجود ندارد.
در نوع دوم توسّل، خداوند را حاجت دهنده مى دانیم و از اولیاى الهى مى خواهیم بر آمدن حاجت ما را از درگاه الهى درخواست کنند.
درخواست دعا، نه تنها مؤثر دانستن غیر خدا نیست، بلکه اعتراف به این مطلب است که تنها حاجت دهنده و مؤثر در عالم هستى، اوست.
در نوع سوم توسّل، به طور مستقیم حاجت خود را از اولیاى الهى طلب مى کنیم که این نیز شرک نیست؛ زیرا تأثیرگذارى آنها، به صورت غیراستقلالى و وابسته به اراده و قدرت الهى است و اسباب و واسطه هاى فیض، همچنان که در اصل وجود و بقاى خویش، وابسته و قائم به او هستند، در فاعلیت و تأثیرگذارى نیز وابسته به اراده و قدرت خداوند مى باشند.
بنابراین، نه توحید در ربوبیت به معناى انکار نقش اسباب است و نه اثبات نقش اسباب و واسطه هاى فیض، منافى با توحید ربوبى است. از این رو، تمسّک به آنها، منافاتى با توحید ربوبى ندارد؛ بلى، اگر کسى اسباب و واسطه هاى فیض را فاعل مستقل از اراده و قدرت خدا بداند و یا معتقد به مبدأ مؤثرى در عالم هستى باشد که خدا آن را سبب و واسطه فیض قرار نداده، دچار شرک شده است. بنابراین، توسّل و حاجت خواستن از اولیاى الهى، تمسّک به رابطه هاى فیض الهى و اسبابى است که فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است و در نتیجه، این حاجت خواستن، شرک در ربوبیت نیست؛ همچنان که تمسّک به سایر اسباب (مثل پزشک و دارو)، شرک در ربوبیت نیست.
از سوى دیگر، چون آنان را «خدا» نمى داند، بلکه تمام افتخار اولیاى الهى این است که بنده و مخلوق خداوند هستند، شرک در الوهیت (شرک در ذات) هم نیست.
با توجه به آن چه در تبیین مفهوم «عبادت» گذشت، شرک در عبادت و پرستش نیز نخواهد بود؛ چون عبادت، خضوع و خشوع همراه با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت معبود است. بنابراین، هیچ کدام از اقسام شرک، بر این نوع از توسّل، صدق نمى کند؛ برخلاف پرستش بت ها و شفاعت جویى مشرکان که خداوند درباره آنان مى فرماید: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤلاءِ شُفَعاؤنا عِنْدَ اللَّهِ»[ یونس 10، آیه 18].
این آیه، مشرکان را به دو جهت زیر مورد سرزنش و توبیخ قرار داده است:
1. عبادت و پرستش بت ها،
2. اعتقاد به وساطت بت ها.
مشرکان مکه، اعتقاد به الوهیت بت ها نداشتند و آنها را «اللَّه» نمى دانستند؛ زیرا مى گفتند: «هؤلاءِ شُفَعاؤنا عِنْدَ اللَّهِ»؛ اما دچار شرک در ربوبیت بودند؛ یعنى، بت ها را موجوداتى مى دانستند که مستقل از اراده و قدرت خداوند، منشأ تأثیر و جلب خیر و دفع ضررند و به همین جهت، با قربانى کردن و خضوع و خشوع در برابر بت ها، در صدد جلب رضایت آنها بودند. در نتیجه، عمل مشرکان مکه از دو جهت زیر مورد نکوهش است:
1. شرک در ربوبیت، 2. شرک در عبادت.
اعتقاد به ربوبیت و عبادت در برابر سنگ و چوبى که با دست خود تراشیده بودند، «ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ»، نشانه شدّت پستى این اعتقاد و عمل است؛ در حالى که توسّل به اولیاى الهى، اعتقاد به وساطت کسانى است که خداوند به آنان چنین منزلتى داده است. ما اولیاى الهى را نه «اللَّه» مى دانیم و نه اعتقاد به ربوبیت و فاعلیت استقلالى آنان داریم؛ بلکه به نظر ما، هر گونه فاعلیت و تأثیرگذارى اسباب و واسطه هاى فیض، وابسته به اذن، اراده و قدرت خداوند است.
بنابراین، اصل اعتقاد به شفاعت و توسل، مورد سرزنش نیست؛ بلکه اعتقاد به شفاعت کسانى که خداوند به آنها چنین مقامى عطا نفرمود، آن هم با اعتقاد به استقلال آنها، اشکال دارد؛ ولى اگر خداوند در طول اراده و قدرت خود (نه در عرض آن) به دیگر مخلوقات خویش نیز اختیاراتى بدهد و ما بدون اعتقاد به قدرت استقلالى آنها، به آنان توسل جوییم یا آنها را شفیع قرار دهیم، ربطى به شرک ندارد.
با توجه به توضیحاتى که داده شد، معناى آیه 3 سوره زمر فهمیده مى شود؛ «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى»[ زمر 39، آیه 3.]؛ «ما بت ها را پرستش مى کنیم؛ به خاطر این که ما را به خدا نزدیک کنند»؛ زیرا تفاوت کار و اعتقاد آنها با توسل و اعتقاد به شفاعت، در دو مورد زیر است:
اولاً، آنان شفیع ها را مى پرستیدند (نَعبُدُهم)؛ در حالى که پرستش تنها سزاوار خداست.
ثانیا، به وسیله کسانى به خدا تقرب مى جستند که خود خداوند آنها را قبول نداشت و از آن نهى کرده بود.
توسل و شرک – جزء ۱۱ سوره یونس، آیه ۱۸