آزادی عقیده
سوالى داشتم درباره آزادى و احترام به عقاید. بنده مدتیه دارم فکر مى کنم و برام سوالى پیش اومده درباره اینکه آزادى عقیده چى هست اصلا ؟ خوبه یا بد ؟ و احترام گذاشتن به سایر عقاید در اسلام چه حد و مرزى داره ؟اگر کسى در زمینه اى که صحتش بر ما روشنه ، با ما مخالف باشه و ضمنا بحث و مباحثه با اون شخص صورت نگیره (به دلایل مختلف) ما چطور باید با اون شخص رفتار کنیم؟سوال دومى هم دارم. شما احتمالا از اقدامات نشریه یالثارات آگاهى دارید.شما اقدامات این نشریه ، یکى از نسبت دادن صفتدیوث به بعضى بازیگران و نیز اتهام رابطه نامشروع به بازیگران دیگر رو چطور ارزیابى مى کنید؟آیا این یک کار ارزشی است؟ممنونم از شما ، التماس دعا.
آزادی عقیده از دیدگاه اسلام
از آنجایی که اسلام صاحب مکتب و جهان بینی ویژه ای است، هرگز آزادی عقیده مطرح در غرب را نمی پذیرد؛ یعنی، نمی گوید: هر کس تا زمانی که زیانی به دیگران نرساند، آزاد است هر عقیدهای داشته باشد. در عین حال کسی را مجبور به پذیرفتن مکتب خود نمی کند؛ بلکه اصول پایه آن را با دلایل روشن عقلی و نقلی (قرآن و حدیث)، مشخص می کند و سپس همگان را به پذیرش عقیده اسلامی دعوت می نماید.توضیح اینکه آزادی عقیده در غرب، بر مبانی متعددی استوار است که یکی از آنها، فردگرایی (Individualism) است. فردگرایی برای جامعه غرب -علاوه بر نقش متافیزیکی و هستی شناختی نقش اخلاقی و ارزشی نیز دارد؛ یعنی، به مثابه مبنایی فلسفی برای اخلاق، سیاست، حقوق، فرهنگ و اقتصاد قرار می گیرد. از منظر این ایدئولوژی، انسان ها به صورت اتم های مستقل و خود بنیاد فرض می گردند. هر انسان واحد کانونی از گرایش ها و خواسته ها است و با تکیه بر «عقل تجربی» -که تنها منبع فهم و شناخت فرض می شود قادر به شناخت و تشخیص راه تأمین گرایش ها، تمایلات و ارزش های خویش است و در این روند نیازمند هدایت دیگران نیست. بنابراین تنها حقیقت (truth) فرد و خواست و تشخیص او است که مبنای شناخت، عقاید، اخلاق، حقوق و سیاست و… است. هیچ ملاک و معیار بیرونی نداریم که بگوید: این بهتر است یا آن. هر کس مستقلاً گرایش هایی دارد و از عقل کافی برای رسیدن به خواسته هایش برخوردار است و دیگر نهادها باید از قضاوت درباره ی این امور پرهیز کنند. در چنین دیدگاهی که در بستر «امانیسم» (انسان محوری) شکل گرفته همجنس بازی همان اندازه مورد احترام است که خداپرستی! این انگاره دارای اشکالات بنیادین متعددی است و هرگز در اسلام جایگاهی ندارد.
از دیدگاه اسلام، عقیده مطلق، آزاد نیست؛ بلکه حد و مرز دادن به آزادی عقیده، با توجه به موارد زیر امری لازم و ضروری است:
1. عقیده ای که انسان انتخاب می کند، همیشه بر مبنای تفکر و اندیشه نیست؛ بلکه اغلب این عقاید، بر اساس تقلید و بررسی کورکورانه از نیاکان و پدر و مادر و یا از محیط است. گاهی نیز بر اساس احساسات، عقیده ای شکل می گیرد و از آنجایی که دلبستگی ها، موجب تعصّب، جمود، خمود و سکون می شود، بشر نمی تواند در عقیده به طور مطلق آزاد باشد.
2 . عقیده، مانع تفکّر و آزادی اندیشه می شود؛ زیرا وقتی به امری دلبسته شد، چشم و گوش بصیرت، کور و کر می گردد. (ر.ک: شهید مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص 8 و ص 97 ـ 98 )
3 . عقاید غلط، باعث اسارت انسان ها و خروج از مسیر انسانیت می شود و باید این زنجیرها را از دست و پای او باز کرد؛ مانند طبیبی که آزادی انسان هایی را که از خارش بدن لذت میبرند، می گیرد و به طبابت آنان می پردازد.(مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، ج 3، ص 228 ـ 225)
شهید مطهری : « آنچه که از نظر آزادی بحث می کنیم که باید بشر در آن آزاد باشد فکر کردن است. اما اعتقادهایی که کوچکترین ریشه فکری ندارد، فقط یک انعقاد و یک انجماد روحی است که نسل به نسل آمده است، آنها عین اسارت است و جنگیدن برای از بین بردن این عقیده ها جنگ در راه آزادی بشر است، نه جنگ علیه آزادی بشر، آن کسی که آمده در مقابل یک بت که خودش به دست خودش ساخته از او حاجت می خواهد، او به تعبیر قرآن از یک حیوان خیلی پست تر است؛ یعنی عمل این آدم کوچکترین مبنای فکری ندارد، اگر فکرش یک ذره تکان بخورد این کار را نمی کند. این فقط انعقاد و انجماد است که در دل و روحش پیدا شده و ریشه اش تقلیدهای کور کورانه است او را باید به زور از این زنجیر درونی آزادکرد تا بتواند فکر کند. بنابر این کسانی که آزادی تقلید و آزادی زنجیرهای روحی را به عنوان آزادی عقیده تجویز می کنند اشتباه می کنند. آنچه ما به حکم آیه «لا اِکراهَ فِی الدّینِ» طرفدار آنیم آزادی فکر است نه آزادی عقیده. » (مجموعه آثار شهید مطهری ج20ـ جهاد،شهید مطهری )
4 . از آن جهت که لازمة محترم شمردن بشر، هدایت او در راه ترقّی و تکامل است، باید جلوی هر عقیده ای که انسان را از تکامل باز می دارد، گرفته شود. (مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص 100 ) بنابراین جواز آزادی در مورد عقایدی است که مبنای آن تفکر و اندیشه باشد؛ در واقع آزادی چنین عقیده ای به آزادی فکر مستند است.
اما پیرامون آزادی بیان گفتنی است در اندیشه اسلامی، در اصل ضرورت «آزادی بیان» و ثمراتی که بر آن مترتب است و ضررهای ناشی از منع آن، هیچ تردیدی نیست. اما سؤال اساسی آن است که آیا برای این «آزادی» حد و مرزی هست یا نه؟ آیا هر کس هر چه بخواهد، می تواند بگوید؟ و هر نظر و اندیشه یا هنر، رمان و… را می تواند آزادانه پخش کند؟
شرایط آزادی بیان
گفتنی است در هیچ نظامی، آزادی بیان به صورت مطلق و بدون حد و مرز وجود ندارد؛ بلکه آزادی محدود و در چهارچوب ارزش های پذیرفته شده در هر جامعه است. این چهارچوب ها از هر نظام و جامعه ای تا نظام و جامعه دیگر، متفاوت است و مبتنی بر جهان بینی و نظام فکری آن جامعه است. «موریس دوورژه» دربارة چهارچوب «آزادی» در دموکراسی می نویسد: «آیا با اعطای آزادی به دشمنان آزادی، به آنها اجازه داده نمی شود که آزادی را در هم بکوبند… دموکراسی به مخالفان خود اجازه بیان عقایدشان را می دهد؛ ولی تا وقتی که این کار را در چارچوب روش های دموکراتیک انجام دهند». جامعه شناسی سیاسی، ص 343 در متن اعلامیه «حقوق بشر فرانسه»، آزادی از اطلاق افتاده و مقیّد به حدود قانونی شده است: «آزادی آگاهی از افکار و عقاید از گران بهاترین حقوق بشر است. بنابراین هر یک از افراد کشور، می توانند آزادانه هر چه می خواهند بگویند، بنویسد و به چاپ برسانند؛ مگر مواردی که قانون معین کرده باشد. در آن صورت تجاوز از آزادی مزبور، مستلزم مسئولیت خواهد بود». مادة یازده قانون مزبور؛ حقوق اساسی در جمهوری اسلامی ایران، ج 7، ص 30 آزادی بی حدّ و حصر و بدون کنترل، آسیب ها و تباهی های گوناگونی را متوجه جامعه می کند؛ مانند: 1. تحریک و تهییج عموم به اعمال و افعال و یا خودداری هایی که مضرّ به حال جامعه و دولت است (نظیر آنارشیسم)؛ 2. هتّاکی و فحّاشی به مقامات مذهبی، ملّی و سیاسی و افراد مردم؛ 3. افشاگری و انتشار اسرار خصوصی افراد و مقامات و نیز اسرار نظامی و سیاسی کشور؛ 4. انتشار و القای اخبار نادرست و شایعه پراکنی و ایجاد اختلال در امنیت فکری جامعه. حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج 2، ص 455 بنابراین هیچ منطقی، آزادی لجام گسیخته و بدون حد و مرز را در هیچ عرصه ای ـ از جمله در عرصه «بیان» و امثال آن ـ تأیید نمی کند؛ لیکن آنچه در اینجا مهم است اصول و ارزش هایی است که می تواند دایرة آزادی ها را محدود کند و در این عرصه, بین اندیشة اسلامی و تفکر لیبرالی تفاوت بسیار است. در دیدگاه دینی، گرچه آزادی بیان جایگاه مهمی دارد؛ اما با توجّه به احکامی ـ چون حرمت غیبت, تهمت و دروغ ـ این نکته روشن می شود که آزادی مطلق در گفتن وجود ندارد؛ بلکه گفتار باید صادق باشد و موجبات اذیت و آزار دیگران و تضییع حقوق عمومی را فراهم نسازد. از دیدگاه اسلام آزادی بیان, مقیّد به مصالح شخصی و جامعة اسلامی و مصالح عالی دینی است. ازاین رو در مواردی که احتمال فساد در کار است، یا آزادی بیان انحراف عقیدتی و اخلاقی و امثال آنها را پدید می آورد، جایی برای آن وجود ندارد.
قانون اساس کشورمان در اصول متعدد آزادی بیان را به رسمیت شناخته و به ضوابط و قلمرو آن پرداخته است :
1. در اصل سوم یکی از وظایف دولت را : « تأمین آزادیهاى سیاسى و اجتماعى در حدود قانون. » برشمرده است .
2 . اصل نهم ؛ « در جمهورى اسلامى ایران آزادى و استقلال و وحدت و تمامیت ارضى کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملّت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامى حق ندارد به نام استفاده از آزادى به استقلال سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و نظامى و تمامیت ارضى ایران کمترین خدشهاى وارد کند و هیچ مقامى حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضى کشور آزادیهاى مشروع را، هرچند با وضع قوانین و مقررّات، سلب کند.»
3. اصل 24 ؛ « نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آن که مخل مبانى اسلام یا حقوق عمومى باشند. تفصیل آن را قانون معین می کند.»
4. اصل 26 ؛ «احزاب، جمعیتها، انجمنهاى اسلامى و صنفى و انجمنهاى اسلامى یا اقلیتهاى دینى شناخته شده آزادند، مشروط بر اینکه اصول استقلال، آزادى، وحدت ملى، موازین اسلامى و اساس جمهورى اسلامى را نقض نکنند هیچ کس را نمى توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکى از آنها مجبور ساخت .»
5 . اصل 27 ؛ «تشکیل اجتماعات و راه پیمایى ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانى اسلام نباشد آزاد است .»
6 . اصل 175؛ «در صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران، آزادى بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامى و مصالح کشور باید تامین گردد.»
بر اساس ماده 22 اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز , آزادی بیان به این حدود , مقید شده است ؛ 1. مغایر نبودن با اصول و ضوابط شریعت اسلامی .
2 . عدم اهانت و حمله به مقدسات اسلامی و کرامت انبیا .
3 . عدم اخلال در ارزش ها .
4 . برهم نزدن ثبات جامعه و ایجاد نکردن تشتّت در جامعه .
5 . عدم تزلزل در اعتقادات .
6 . برانگیخته نساختن احساسات قومی و نژادی .
بنابراین اصل آزادی بیان هم در اسلام و هم در قانون اساسی جمهوری اسلامی محترم می باشد البته این اصل دارای حدود و شرایطی است که رعایت آنها لازم است، زیرا اگر آزادی بیان به این معنا باشد که هر کس هر چه را صلاح دید، در جامعه مطرح کند، اعم از اینکه به حال جامعه مفید باشد یا مضر و یا سبب گمراهی , فساد , تباهی اخلاق , فتنه و آشوب شود , چنین آزادی بیانی قطعاً به زیان بشر است.
بر این اساس مهمترین محدودیت هایی که در جهت صیانت از آزادی بیان در نظر گرفته شده , عبارتند از : ممنوعیت توهین به مقدسات اسلامی و هتک حرمت افراد ، ممنوعیت توطئه و براندازی ؛ لزوم حفظ اصول و ارزشهای دینی و موازین اخلاقی ؛ ضرورت حفظ نظام جامعه و پایبندی به ضوابط قانونی ؛ پرهیز از دامن زدن اختلافات قومی و مذهبی ؛ رعایت امنیت ، استقلال کشور ، منافع ملی و مصالح جامعه ؛ واجدیت اطلاعات کافی و توان علمی بیان کننده و اهلیت مخاطب ؛ طرح نظرات مخالفین در مراکزعلمی و تخصصی ؛ و بالآخره اینکه در مواجهه با سوء استفاده هایی که از آزادی بیان می شود ؛ هم افراد و هم مسئولین اجتماع موظف بوده و باید کنترل و مراقبت به عمل آورند. (ر.ک : آزادی بیان ، علیرضا محمدی ، سایت پرسمان ارگ )
تسامح و تساهل اسلامی و غربی
تسامح و تساهل اسلامی ـ که امری است مربوط به اجتماع ـ به این معنی است که مسلمین در برخورد با پیروان دیگر مکاتب فکری باید اهل مدارا باشند و احکام دین خود را بر آنها تحمیل ننمایند ؛ مگر اینکه حکمی اسلامی در یک جامعه اسلامی به شکل قانون عمومی در آید ؛ که در این صورت ، از آن جهت که اکثر مردم آن جامعه آن قانون را تصویب نموده اند ، لازم الاجراء برای همگان خواهد بود.
بر همین اساس ، مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان و پیروان سایر مکاتب الهی ، آزادند که در جامعه اسلامی زندگی نمایند ؛ و در مراکز خاصّ خود به مراسم دینی خود بپردازند ؛ و کسی هم حقّ تعرّض به آنها را ندارد. لکن آنها نیز حقّ تبلیغ عمومی در بلاد اسلامی را ندارند ؛ ولی آزادند که با علمای اسلام وارد بحث و مناظره شوند. امّا صاحبان مکاتب غیر الهی ، مجازند در بلاد اسلامی زیست نمایند ؛ ولی حقّ ندارند مراکز مقدّس یا شبه مقدّس شناخته شده ای برای خود درست کرده مراسم علنی در آنها برگزار نمایند. امّا آزادند که در مراکز غیر علنی هر چه خواستند انجام دهند. روشن است که اینان نیز حقّ تبلیغ علنی را ندارند ؛ ولی باز مجازند که با اهل علم و تخصّص وارد بحث و مناظره شوند.
به نحو خلاصه این حدّ و حدود تسامح و تساهل اجتماعی اسلام می باشد.
امّا تسامح و تساهل مطرح در غرب این است که هر کسی با هر فکر و عقیده ای ، آزاد است که در جامعه راه افتاده و فکر و عقیده ی خود را تبلیغ علنی نماید ؛ و کسی هم حقّ ندارد در این خصوص مانع افراد شود. البته این سخن ، صرفاً یک شعار تبلیغاتی است و عملاً در هیچکدام از کشورهای غربی چنین تسامح و تساهلی وجود ندارد. هر از گاهی ملاحظه می فرمایید که چگونه در این کشورها ، مناره های مساجد را تخریب می کنند یا مساجد را می بندند یا به افراد محجّبه اجازه ی حضور در مدارس و دانشگاهها و ادرات دولتی را نمی دهند. اینها این شعار را در کشورهای دیگر و بخصوص کشورهای رقیب تبلیغ می کنند و ستون پنجم خود را با نام روشنفکر ، وارد فضای فکری آن کشورها می کنند تا این فضای تسامح و تساهل لجام گسیخته را در آن کشورها جا بیندازند تا آنها بتوانند در چنان فضایی وارد شده و افکار خودشان را گسترش دهند و اهداف شوم خود را عملی سازند. که نمونه روشنی از آن را در حوادث اخیر کشور عزیزمان به وضوح ملاحظه فرمودید.
درباره ی آزادی عقیده، شعار اسلام « لا إِکْراهَ فِی الدِّین » می باشد ؛ که شعار آزادی عقیده است. امّا هیچ آیینی جز اسلام ، حقّ تبلیغ در بلاد اسلامی را ندارد. چون اسلام این عقائد را نادرست و مسموم می داند. پس منطقاً نمی تواند اجازه دهد که اعتقادات نادرست و مسموم ، به خورد مردم غیر متخصّص در امور اعتقادی داده شوند. اگر اسلام چنین اجازه ای بدهد ، اوّلاً خطّ بطلان بر حقّانیّت خود کشیده است. چون حقّی که به باطل اجازه ی اشاعه می دهد ، خودش باطل است نه حقّ. ثانیاً چنین اجازه ای برخلاف غرض ارسال دین می باشد که عبارت است از هدایت مردم به سوی سعادت حقیقی. پس اگر دین حقّ ، چنین مجوزی صادر نماید ، در حقیقت نقض غرض خویش نموده است.
پس آزادی عقیده آری ولی آزادی بیان عمومی و بی ضابطه ی عقیده هرگز. آزادی بیان مجاز است به شرط آنکه قاعده ی کبوتر با کبوتر باز با باز رعایت شود. اینکه یک عدّه افراد آموزش دیده بیایند و ذهن مردم غیر متخصّص جامعه را با افکار مسموم بمباران نمایند ، آزادی بیان نیست بلکه آزادی سمپاشی است. بلی اگر این افراد می توانند بیایند و با علمای اسلام وارد مناظره شوند ؛ این گوی و این میدان.
پس در بحث تسامح و تساهل ، اسلام به آزادی عقیده به نحو مطلق و به آزادی بیان عقیده به نحو محدود قائل است ؛ و آزادی بیان افسار گسیخته و بی ملاک را نمی پذیرد. چرا که این گونه آزادی، خلاف عقل سلیم و منطق حقّ می باشد. اگر کسی عقیده داشت که باید خودکشی نمود ، آیا عقلای جامعه به او اجازه می دهند که این عقیده ی خود را در جامعه تبلیغ کند؟! اگر کسی اعتقاد پیدا نمود که فلان نژاد بشری باید نابود گردند ، آیا جامعه به او این آزادی را می دهد که دست به کشتار فلان نژاد بزند؟! اگر کسی معتقد بود که باید مسائل جنسی را بین کودکان ترویج داد ، باید او را آزاد گذاشت تا عقیده ی خود را ترویج کند؟! پس چگونه آنها که به خلاف عقل و خلاف حقیقت اعتقاد دارند و مردم را به سوی جهنّم ابدی می برند ، در گمراه نمودن مردم غیر متخصّص آزاد باشند؟ اسلام آزادی گفتگوی ضابطه مند و علمی را در دایره ی محدود اهل علم می پذیرد ؛ ولی این اجازه را نمی دهد که کسانی با زبان چرب خودشان اکثر مردم فاقد علم را از راه به در کنند. آیا شمای نوعی حاضرید به بهانه گرامی داشت آزادی بیان و آزادی تبلیغ ، فرزند ده ساله ی خود را در اختیار یک کافر و ملحد یا یک معتاد قرار دهید تا گمراهش کنند؟! بلی اهل علم آزادند با یکدیگر بحث کنند ولی هیچ عقل سلیمی اجازه نمی دهد که طرفداران حقّ ، غیر اهل علم را در معرض سمپاشی افراد کج اندیش قرار دهند تا با مغالطات زیرکانه ، آنها را گمراه سازند. تجویز چنین آزادی افسار گسیخته ای در حقیقت یعنی خیانت به افرادی که فاقد قدرت تشخیص لازم هستند. چنین کاری در فضای فرهنگی ـ که فضای جنگ نرم است ـ ، مثل این است که کسی در فضای جنگ سخت ، راه ورود برای ستون پنجم و جاسوسان دشمن را باز بگذارد.
شعار آزادی بیان و تسامح و تساهل افسار گسیخته شعار کسانی است که مذهبشان مذهب شکم و زیر شکم می باشد ؛ لذا می خواهند آزادی بیان افسار گسیخته و غیر ضابطه مند در جامعه حاکم باشد تا آنها بتوانند با ابزارهای مغالطی ، اکثر مردم را گمراه سازند ؛ چرا که اکثر مردم در مقابل شکم و زیر شکم خود را می بازند. لذا در طول تاریخ ، همواره دشمنان حقّ ، از راه آزادی بیان و اشاعه فرهنگ مسموم به دنیا ، وارد نبرد با حقّ شده اند. بر این اساس ملاحظه می کنید که در اکثر ادیان تحریف شده یا ادیان بشر ساخته ، عناصر فراوانی از دنیا گرایی صرف وجود دارد.
آزادی عقیده، مطلق، ولی آزادی بیان عقیده، مشروط
آزادی و تسامح در عقیده به نحو مطلق در اسلام اجازه داده شده است. لذا فرمود: « لا إِکْراهَ فِی الدِّین ــ در دین (عقیده) اجباری نیست». معنی این آیه ی شریفه آن است که امور اعتقادی اساساً قابل اجبار نیستند؛ نه اینکه اجبار ممکن است ولی اسلام حکم به اجبار نمی کند. چون اعتقاد، امر قلبی است و امر قلبی را نمی توان با اجبار پدید آورد. نمی توان با تهدید و کتک زدن کسی را وادار کرد که کسی را دوست داشته باشد ؛ یا از کسی متنفر شود. چون این امور ، مربوط به قلبند. بلی ممکن است بتوان کسی را با زور و تهدید واردار نمود که در زبان اظهار محبّت به کسی کند یا به وجود خدا اقرار نماید یا به ظاهر نماز بخواند ، ولی هیچگاه نمی توان او را به زور وادار نمود که در قلب نیز به آن شخص محبّت داشته باشد یا وجود خدا را بپذیرد یا به نیّت قربةالی الله نماز بخواند. بلکه بر عکس ، هر چه کسی را به این گونه امور بیشتر اجبار نمایند خود به خود نتیجه ی معکوس می دهد و انزجار شخص زیادتر می شود. لذا نمی توان یک شخص غیر مسلمان را با زور واداشت که مسلمان شود ؛ یا کسی را که قلب او از اعتقاد و یقین به اسلام برگشته نمی توان با زور وادار نمود که دوباره به اسلام معتقد گردد. تنها کاری که برای او می توان نمود این است که با استدلال ، یقین او را نسبت به حقّانیّت اسلام بازسازی نمود.
امّا توجّه شود که آزادی عقیده غیر از آزادی بیان عقیده و تبلیغ عقیده است. اسلام در محیط عمومی مسلمین محدودیّتهایی برای بیان و تبلیغ عقیده قائل شده است که بسته به مورد فرق می کند. مثلاً فِرق و ادیان منکر خدا یا بشر ساخته و فاقد ریشه ی الهی ، حقّ ندارند به نحو علنی مراسمات داشته باشند یا به تبلیغ خود بپردازند ؛ امّا داشتن مراسمات غیر علنی و بحثشان با اهل علم مانعی ندارد. امّا اهل ادیان الهی ـ که ریشه ی الهی دارند ـ مجازند در حیطه ی اماکن مقدّس خودشان مراسمات و تعلمات علنی داشته باشند ؛ ولی حقّ تبلیغ علنی در مجامع اسلامی را ندارند ؛ مگر اینکه ناقدی عالم و مسلمان نیز در کنارش باشد و نقدش کند. مرتدّ از اسلام نیز آزاد است که از اسلام برگردد و کسی هم با او کاری ندارد ، امّا اگر اتداد خود را فریاد کند یا بر ضدّ اسلام تبلیغ نماید ، مجازات خواهد شد.
در مورد پرسش دوم شما باید بگوییم جهت آگاهی از آداب نقد سازنده، با استفاده از نقطه نظرات و سخنان مقام معظم رهبری به بررسی محورهای انتقاد سازنده می پردازیم. نقد سازنده اضلاعی دارد و عدم توجه به حتی یک مورد؛ نقد را از اهداف خود دور می کند و چه بسا در خدمت تحقق اهداف دشمن که همان ضربه زدن به آرمان های نظام جمهوری اسلامی و تحقق تمدن اسلامی است.
«در مواجهه با هنر و هنرمند و قضاوت در این عرصه ها، باید ظرافت های فراوان و مرزهای بسیار حساس و دقیقی را رعایت کرد.» (مقام معظم رهبری)
فرهنگ نقد و انتقاد در جامعه ایران اسلامی بیش از هر عملی نیازمند رعایت آموزه های اخلاقی و اجتماعی است. اگر این عمل به دور از اصول اخلاقی و بر پایه مجادله، هتاکی و بی حرمتی صورت پذیرد، نه تنها منجر به دور شدن فرد مورد انتقاد از گرایش های دینی شده؛ بلکه اثرات مخربی نیز بر ترویج و تثبیت فرهنگ اسلامی برجا خواهد گذاشت. این امر به ویژه در رابطه با افراد و موضوعات مطرح از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. از این رو انتقاد از سینما و اهالی آن که به فرموده مقام معظم رهبری کلید پیشرفت کشور را در دست دارند، بیش از همه می بایست بر پایه فرهنگ نقد دلسوزانه، منصفانه و همراه با احترام، محبت و خیرخواهی باشد.
در حالی که نسبت به جشن حافظ و فیلم فروشنده و دیگر بازیگران و کارگردان مورد نقد هفته نامه یالثارات، می توان انتقادات عالمانه و جدی را داشت، ترویج ادبیات توهین آمیز، خسارت بزرگی است که تنها هزینه ها را بالا می برد و سخن حق را ذبح می کند، این در حالی است که در سخنان رهبر معظم انقلاب، خزانه ای از دیدگاه های حکیمانه جهت نقد حوزه فرهنگ، رسانه و سینما وجود دارد و نشریاتی همانند یالثارات که خود را ارزشی می دانند، ضرورت دارد به این دیدگاه ها توجه کنند.
ذکر و تأکید بر خوبی ها و بدی ها، نقاط قوت و ضعف در کنار یکدیگر
مقام معظم رهبری در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات، در تعریفی جامع از انتقاد می فرمایند: «انتقاد معنایش این است که هر انسانی بنشیند عیارسنجی کند، ببیند نقطهی ضعف کجاست، نقطهی قوّت کجاست؛ بعد ببیند این نقطهی ضعف -اگر می تواند علّت یابی کند- به کجا برمی گردد، سراغ آنجا برود؛ یعنی آن ریشه را پیدا کند، اصل را پیدا کند. اگر این کار انجام شد، درست است» (4/12/1377)
بر اساس این تعریف رعایت عدالت در انتقاد از اهمیت بسزایی برخوردار است. ایشان همچنین در جای دیگر این ویژگی را علامت دلسوزانه بودن انتقاد می دانند: «علامت دلسوزانه بودن انتقاد این است که وقتی انسان انتقاد را بیان می کند، نقطه قوت را هم در کنار او بیان کند تا معلوم شود که بنای نظر شخصی، بنای انتقام گیری و بنای اذیت کردن ندارد و الا اگر ما یک مجموعه ای داشته باشیم که نقاط قوت و نقاط ضعفی هم دارد، آن وقت در بیان انتقاد، نقاط قوتش را اصلاً در نظر نگیریم و به زبان نیاوریم، بعد یک یا دو یا ده مورد از نقاط ضعف را همین طور بیان کنیم. معلوم است که تضعیف خواهد شد…» (8/3/1386)
در مزیت توجه به هر دو نقطه قوت و ضعف باید گفت سبب تقویت ظرفیت امر به معروف و نهی از منکر و پذیرش اعمال و رویدادهای ناشایست توسط مرتکب می شود.
رعایت ادب و عدم توهین و تخریب
رهبر معظم انقلاب در بیان این مهم می فرمایند: «ما جامعه را جامعهی آزادی می دانیم. انتقاد به معنای همان «عیار سنجی» را کار بسیار خوبی می دانیم. من با آن موافقم؛ اما با تظاهر و تصارح به بدگویىِ اشخاص، هیچ موقع موافق نیستم.» (4/12/1377) از نظر ایشان آزادی مطبوعات نیز محدود به رعایت ارزش های اخلاقی است: «مطبوعات آزاد مایه رشد جامعه است، اما در کنار این ارزش، باید حقایق و واقعیت های جامعه نیز مد نظر باشد. صداقت، عفاف و انصاف نسبت به دیگران باید جزو طبیعت ثانوی صاحبان قلم باشد و ارزش های جامعه در پوشش آزادی مطبوعات و قلم، پایمال نشود» (9/12/1379)
نکته ظریفی که در تأکید مقام معظم رهبری بر نفی بدگویی و توهین به اشخاص حقیقی و حقوقی وجود دارد این است که اگر رعایت ادب صورت نگیرد، اثرات سوئی بر فضای اخلاقی جامعه خواهد گذاشت.
هدف از انتقاد اصلاح و به کمال رساندن فرد و جامعه
هدف نقد از دیدگاه مقام معظم رهبری پیش رفتن، اصلاح و به کمال رساندن فرد و جامعه است. معظم له در دیدار جمعی از کارگردانان سینما و تلویزیون در این زمینه می فرمایند: «عیبجویی دو نوع است؛ یک وقت عیبجویی جنبهی تحقیر، اهانت، طرف را به خاک سیاه نشاندن، از طرف انتقام گرفتن و چهرهی او را در نظر دیگران زشت کردن است که این کار در هیچ عرف نجیبانهای – نمیگویم اسلامی – ممدوح نیست. یک وقت هم نه، هدف از انتقاد، دلسوزی است، تکمیل است، برطرف کردن عیب است و آیینهوار نمودن عیب شخص یا نظام یا مدیر یا مردم به خود آن هاست و این ممدوح است. ممکن است این هم به نظر شنونده تلخ باشد؛ اما این تلخی، تلخی گوارایی است و هیچ ایرادی ندارد» (23/3/1385)
بیان کنایی و اشاره غیرمستقیم
از دیگر ویژگی های خلاقانه مقام معظم رهبری در انتقاد سازنده، اشاره غیرمستقیم به موضوع مورد انتقاد است. برای نمونه ایشان در نکوهش نادیده گرفتن اخلاق در هنر به صورت غیرمستقیم از دیدگاه متفکرین غربی بهره گرفته و تفکر خود را از این طریق به گونه ای غیرمستقیم بیان می کنند: «من مطلبى را – به گمانم – از قول رومن رولان خواندم که گفته بود در یک کار هنرى، یک درصد هنر و 99 درصد اخلاق اهمیت دارد؛ یا احتیاطاً اینگونه بگوییم: 10 درصد هنر و 90 درصد اخلاق. به نظرم رسید که این حرف، حرف دقیقى نیست. اگر از من سؤال کنند، من مىگویم صد در صد هنر و صد در صد اخلاق. اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد کار را با خلاّقیت هنرى ارائه داد و صد درصد آن را از مضمون عالى و تعالىبخش و پیش برنده و فضیلتساز پُر کرد و انباشت…» با این اشاره معظم له به خوبی عدم توجه به اخلاقیات در سینمای غرب را به چالش کشیده و از این رهگذر لزوم رعایت اخلاق انسانی، فضیلت ها و معارف والای دینی در هنر متعهد و ملتزم را گوشزد می کنند.
توجه به علل و ریشه های رفتار و عملکرد نادرست
در نگرش رهبری به سینما و سایر آثار هنری عوامل گوناگونی برای خطا در جهت گیری ها وجود دارد و تنها کارگردان و یا بازیگر مقصر نیستند. «… من یک مقدار وزارت ارشاد را، یک مقدار سازمان تبلیغات را، یک مقدار حوزه ی علمیه را، یک مقدار آن کسانی که صاحبان اندیشه ی دینی هستند، همین اندیشه های عرفانی، حکمت متعالیه و این چیزهایی که آقایان گفتید، اینها را مخاطب قرار می دهم و می گویم شما برای برخورداری کشور از این هنر فاخر – که در این جمع هست – چه کرده اید؟ «شما» چه کرده اید؟ چنانچه در آن زمینه کاری انجام نگرفته باشد، من از یک کارگردان خیلی توقع نمی کنم. هنرمند با استعداد ما که اثرش یا خالی است یا حداقل نسبت به این ارزش های مورد نظر ما خیلی پُربار نیست، از او توقع نمی کنم که چرا این اثر آنچنانی که من می پسندم، نیست. بنابراین من نمی توانم قبول کنم که آماج این ناامنی، کارگردان های ما باشند و اگر چنین واقعیتی وجود داشته باشد، واقعیت نابحق و نابجایی است.» (بیانات در دیدار جمعی از کارگردانان سینما و تلویزیون23/3/1385)
نتیجه گیری
از مجموع محورهایی که از بیانات رهبری ذکر شد، می توان دریافت که نقد سازنده اضلاعی دارد و عدم توجه به حتی یک مورد؛ نقد را از اهداف خود دور می کند و چه بسا در خدمت تحقق اهداف دشمن که همان ضربه زدن به آرمان های نظام جمهوری اسلامی و تحقق تمدن اسلامی است، قرار دهد. نکته دیگر این که ما به دنبال تأیید همه جانبه مجموعه سینما نیستیم، چراکه بسیاری از تولیدات آن و دست اندرکاران سینما از محورهای اسلامی و انقلابی فاصله زیادی دارند، بلکه منظور بازنگری در جریان نقد تخریب گر است. (منبع: فهیمه عشرتی خلیل آباد-پایگاه بصیرت)
آزادی عقیده