امام حسین(ع) و علم به شهادت علم امام و خودکشی
آیا وقتی امام حسین (ع) میداند که بیاید کربلا شهید می شود چرا آمد؟آیا این نوعی خودکشی نیست؟
در جواب از این سوال باید گفت : معصوم، علم غیب دارد و با اجازۀ پروردگار از حقایق موجود در جهان هستی باخبر میشود. این نوع دانش، رویدادهای گذشته، حال و آینده را دربر میگیرد. در علم به اسرار غیبی، خطا و تغییر راه ندارد. در حقیقت، این علم معصوم، آگاهی به قضای حتمی پروردگار است؛ یعنی دانستن آنچه اتفاق میافتد. ولی چون انسان معصوم میداند که این قضای الهی بر طبق مصلحت و حکمت است، تسلیم محض آن میشود. آیات قرآن دربارۀ آگاهی از غیب به دو دسته تقسیم میشود: الف) آیاتی که این علم را مخصوص خداوند معرفی میکند. مانند: «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ»( سوره بقره، ایه 195)«کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسی آن را نمیداند» ب) آیاتی که علم غیب را به اولیای الهی نسبت میدهد؛ مانند اینکه حضرت عیسی (علیهالسّلام) فرمود:«وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ»( سوره آلعمران، آیه 49) «و از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم» در آیۀ دیگری چنین میخوانیم: «فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى»( سوره جن، آیات 26و27) «وکسی را بر دانشهای پنهان خود آگاه نمیکند؛ مگر آنان که برگزیده است»
از آیات دستۀ اول و نیز آیات گروه دوم به دست میآید که علم غیب، مخصوص خداست؛ ولی او، اولیای خویش را از آن بهرهمند میسازد. پس علم غیبی که اولیای الهی دارند، هدیۀ پروردگار است.
احادیث بسیاری نیز داریم که از دانش غیبی امامان معصوم (علیهمالسّلام) حکایت میکند؛ برای مثال علامۀ مجلسی (رحمةالله) 63 حدیث دربارۀ آگاهی پیامبران و امامان به این اسرار، آورده است.( علامه مجلسی، بحارالانوار، ج26، ص 159-179.) مثلا در این باره امام صادق (علیهالسّلام) چنین میفرماید: «اِنَّ لِلّهِ علْما لا یَعْلَمُهُ الّا هو و عِلْما اَعْلمه ملائکتَه و رُسله فما اَعْلَمه مَلائکته و انبیائه و رُسلَه فنحن نَعْلَمه»( همان، ص 160) «خداوند، علمی دارد که جز خودش نمیداند و علمی دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته است. پس ما به آنچه خداوند، ملائکه و فرستادگانش را از آن باخبر کرده است، آگاهیم.»
امام حسین (علیهالسّلام) و علم به شهادت:
آنچه تاکنون در این¬باره مطرح شد، دربارۀ سالار شهیدان (علیهالسّلام) نیز صحیح است. احادیث بسیاری وجود دارد که پیامبران گذشته،( همان، ج44، ص 222-249) پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله) و امیرمؤمنان (علیهالسّلام)( همان، ص 250-268) از واقعۀ کربلا خبر دادهاند؛ حتی امام حسین هم از شهادت خویش سخن گفته است، برای مثال، حذیفه میگوید: امام حسین (علیهالسّلام) میفرمود: «به خدا سوگند! بنی امیه بر قتل من، اجتماع خواهند کرد و عمر سعد، فرمانده سپاهشان خواهد بود»( شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداة، ج5، ص 207).
همچنین نقل میکنند؛ ایشان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را در خواب دید که میفرمود: «وظیفۀ تو، حرکت به سوی کربلا و عراق است و خداوند تبارک و تعالی، خواسته است تا تو را کشته ببیند»( سید بن طاووس، لهوف، ص 65)
شواهد مذکور دلالت بر این دارد که حضرت ابا عبدالله (علیهالسّلام) از شهادت خویش باخبر بود، امّا بنا نیست وی، خواست خدا را تغییر دهد؛ بلکه باید با رنجها و مصیبتها رو به رو شود. طبق حکمت پروردگار، او نیز همچون انسانهای دیگر، باید آزمایش شود، مصیبت ببیند و زخمی یا شهید شود. آری، امام دارای علم غیب است؛ ولی از سوی دیگر، رهبر و راهنمای مردم است. بنابراین باید به گونهای زندگی کند که دیگران بتوانند، او را سرمشق خود قرار بدهند. اگر بنا بود آن حضرت و سایر امامان، برای حلّ مشکلات و موانع، از چیزی کمک بگیرند که مردم آن را در اختیار ندارند، دیگر نمیتوانستند الگویی برای زندگی پیروانشان باشند و آنان را به بردباری، تلاش، جهاد و … فرا بخوانند. بنابراین، پیشوایان معصوم، همواره از ابزارهای طبیعی بهره میبرند و از امور خاص، برای پیروزی خویش مدد نمیگیرند؛ مگر در موارد استثنایی، مثل حفظ دین و عزت آن، حفظ ایمان مردم و هدایت انسانها.( ر.ک: جعفر سبحانی، آگاهی سوم، ص 255-270)
اسناد و مدارک، نشان میدهد آن حضرت، عالمانه و آگاهانه قیام کرد و از نتایج آن مطلع بود؛ ولی این آگاهی، در سیر طبیعی و منطقی حرکت ایشان، تأثیری نداشت و از علم غیب خود استفاده نکرد. شهید مطهری، دعوت مردم کوفه و نپذیرفتن بیعت با یزید را هم از علل طبیعی واقعۀ کربلا میشمارد و اظهار میدارد که آن حضرت، نمیتوانست به دعوت کوفیان بیاعتنایی کند؛ زیرا پاسخ مثبت به چنین دعوتی، طبیعی است و نیز حاضر نبود با یزید بیعت کند؛ زیرا وی شخص فاسد و ظالم بود. سپس ایشان علت دیگری را مطرح میکند که مهمترین دلیل برای قیام سالار شهیدان (علیهالسّلام) به حساب میآید و آن، «امر به معروف و نهی از منکر» است؛ یعنی اگر کوفیان از آن حضرت دعوت نمیکردند، آن بزرگوار برای از بین بردن تحریفهای موجود و حفظ اسلام، قیام میکرد.( مرتضی مطهری، حماسۀ حسینی، ج1، ص 129-140)
ملاحظه میفرمایید که طبق مطالب پیشین، حرکت امام و پیامدهای آن منطقی و طبیعی است و بنا نیست بهرهگیری از امور غیبی، سبب استفاده آن حضرت از آن باشد، لذاست که امام از علم غیب خود استفاده نکردند تا این قیام ایشان کاملا طبیعی و در راستای خواست و مشیت الهی پیش برود، از همین روی امام حسین(ع) در آخرین لحظات زندگی میفرمود: «رضاً بقضائک و تسلیماً لامرک لا معبود سواک یاغیاث المستغیثین»
در پایان به بیاناتی از مرجع عالیقدر آیت الله صافی که در این باره بیان شده دقت بفرمایید:
مردان خدا, برای هدف های عالی انسانی و الهی خود, گاهی چنین مبارزانی دارند، یعنی با اینکه می دانند دشمنان خدا خونشان را می ریزند و سرشان را بالای نیزه می کنند, ولی باز هم برای نجات اسلام و توحید، پیکار و جهاد می نمایند تا عکس العمل قیام آنها بتدریج مردم را بیدار و مسیر تاریخ را عوض کند. حسین با وضعی که پیش آمده بود و احکام قرآن و موجودیت اسلام را شدیدترین خطرات تهدید می کرد و آینده اسلام تاریک و مبهم, بلکه معلوم بود که عنقریب خورشید نورانی اسلام غروب و دوران شرک و جاهلیت بازگشت خواهد کرد، نمی توانست با در نظر گرفتن احتمال یا قطع به ضرر, دست روی دست بگذارد و در خانه بنشیند و ناظر این مصیبات برای عالم اسلام شود. در مقابل چنین خطر و منکری حسین، باید بپاخیزد و دفاع کند و سنگر اسلام را خالی نگذارد، هر چند خودش و عزیزانش را بکشند، و خواهران و دخترانش را اسیر کنند؛ زیرا حسین بقای اسلام و بقای احکام اسلام را از بقای خودش مهمتر می دانست، پس جان خود را فدای اسلام کرد. (پرتوی از عظمت امام حسین(ع)،آیةالله لطف الله صافی گلپایگانی)
امام حسین(ع) و علم به شهادت علم امام و خودکشی