دین و اندیشه
علم به شهادت
آیا امام حسین(علیهالسلام) مى دانست شهید مى شود؟ اگر چنین است، چرا با پاى خویش به سوى قتلگاه رفت؟
بر اساس احادیث و روایات شیعى، امامان علیهم السلام از علم غیب موهبتى از سوى خداوند بهره مندند. خداوند متعال مى فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ».[ «داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند جز پیامبرى که از او خشنود باشد»، جن 72، آیه 26.]این آیه نشان مى دهد که علم غیب اختصاص به خداوند دارد و کسى جز خدا آن را نمى داند. اما ممکن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممکن است دیگر انسان ها از سوى خدا و یا به تعلیم پیامبران، از آن آگاهى یابند.
علامه طباطبایى رحمه الله ـ صاحب تفسیر المیزان ـ در این باره مى گوید: «سیدالشهدا(علیهالسلام) به عقیده شیعه امامیه ـ سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و صاحب ولایت کلیه مى باشد. علم امام(علیهالسلام) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه بر مى آید ـ دو قسم است:
قسم اول: امام(علیهالسلام) در هر شرایطى ـ به اذن خداوندى ـ به حقایق جهان هستى آگاه است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایره حس بیرون مى باشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادى است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نیز امام(علیهالسلام) مانند سایر افراد، در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى است و آنچه را شایسته مى بیند، انجام مى دهد».[ ربانى خلخالى، على، چهره درخشان حسین بن على(علیهالسلام)، ص 134ـ140.]
باید توجه کرد که علم قطعى امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ همان طور که علم خداوند به افعال انسان، مستلزم جبر نیست؛ چرا که مشیّت خداوندى به افعال اختیارى انسانى، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته است؛ یعنى، خداوند علم دارد که انسان با اختیار و اراده خود کدام کارها را انجام مى دهد.
درباره امام حسین(علیهالسلام) نیز مى دانیم و به نقل متواتر ثابت است که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام على(علیهالسلام) از شهادت سیدالشهدا(علیهالسلام) خبر داده بودند و این اخبار در معتبرترین کتاب هاى تاریخ و حدیث ضبط شده است. صحابه، همسران، خویشاوندان و نزدیکان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) این اخبار را بلاواسطه و یا با واسطه شنیده بودند.
همچنین وقتى امام حسین(علیهالسلام) عازم هجرت از مدینه به مکه معظمه شد و هنگامى که در مکه تصمیم به سفر عراق گرفت؛ اعیان و رجال اسلام در بیم و تشویش افتاده و سخت نگران شدند.
هم به ملاحظه اینکه به طور یقین مى دانستند بر طبق اخبار پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شهادت در انتظار حسین(علیهالسلام) است و هم به ملاحظه اوضاع روز و استیلاى بنى امیه بر جهان اسلام و رعب و هراسى که از ظلم و ستم شان در دل ها افتاده و خفقانى که قلوب مسلمین را فرا گرفته بود؛ از اینکه بتوان با حکومت ستمکار بنى امیه به مبارزه برخاست، مأیوس و ناامید بودند و هم با امتحاناتى که مردم کوفه در عصر حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و امام حسن(علیهالسلام) داده بودند، روشن بود که امام حسین(علیهالسلام) به سوى مرگ و شهادت سفر مى کند و احتمال اینکه جریان به طور دیگر خاتمه یابد، بسیار ضعیف بود.
امام حسین(علیهالسلام) به طور مکرر از قتل خود خبر مى داد؛ اما از خلع یزید و تصرف ممالک اسلامى و تشکیل حکومت به کسى خبر نداد؛ هر چند همه را موظف و مکلف مى دانست که با آن حضرت همکارى کنند و از بیعت با یزید و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب برپا نمایند. البته آن حضرت مى دانست که چنین قیامى برپا نخواهد شد و خودش با جمعى قلیل باید قیام کنند و کشته شوند. از این رو شهادت خود را به مردم اعلام مى کرد. گاهى در پاسخ کسانى که از آن حضرت مى خواستند سفر نکند و به عراق نرود مى فرمود: «من رسول خدا را در خواب دیدم و در آن خواب به کارى مأمور شدم که اگر آن کار را انجام دهم سزاوارتر است».[ تاریخ طبرى، ج 4، ص 292؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص 91 و 92.]
در کشف الغمه از حضرت زین العابدین نقل شده که فرمود: «به هر منزل فرود آمدیم و بار بستیم، پدرم از شهادت یحیى بن زکریا سخن مى گفت و از آن جمله روزى فرمود: از خوارى دنیا نزد بارى تعالى این است که سر مطهر یحیى را بریدند و به هدیه نزد زن زانیه اى از بنى اسرائیل بردند».[ قمقام، ص 359؛ نظم در رالمسمطین، ص 215.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. مقتل خوارزمى، ف 8، ص 160 و ف 9، ص 187 و ف 10، ص 218 و ص 191 و 192؛
ب. طبرى، ج 4، ص 31؛
پ. کامل، ج 3، ص 278؛
ت. قمقام زخار، ص 333؛
ث. قمقام، ص 263 و 264؛
ج. ترجمه تاریخ ابن اعثم، ص 346.]
بنابر آنچه گفته شد مدارک و مصادر معتبر تاریخى دلالت دارند که امام حسین(علیهالسلام) از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزى نظامى، علم و آگاهى داشت و قیام آن حضرت، اعلان بطلان حکومت یزید، احیاى دین، رفع شبهات و
انحرافات فکرى و نجات اسلام از ضربات کشنده حکومت یزید بود. هنر امام حسین(علیهالسلام) در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و قابل محو شدن و کم رنگ شدن نباشد. لذا این رنگ الهى تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.
علامه طباطبایى رحمه الله ـ صاحب تفسیر المیزان ـ در این باره مى گوید: «سیدالشهدا(علیهالسلام) به عقیده شیعه امامیه ـ سومین جانشین از جانشینان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و صاحب ولایت کلیه مى باشد. علم امام(علیهالسلام) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه بر مى آید ـ دو قسم است:
قسم اول: امام(علیهالسلام) در هر شرایطى ـ به اذن خداوندى ـ به حقایق جهان هستى آگاه است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند یا آنها که از دایره حس بیرون مى باشند؛ مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده. قسم دوم: علم عادى است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نیز امام(علیهالسلام) مانند سایر افراد، در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى است و آنچه را شایسته مى بیند، انجام مى دهد».[ ربانى خلخالى، على، چهره درخشان حسین بن على(علیهالسلام)، ص 134ـ140.]
باید توجه کرد که علم قطعى امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ همان طور که علم خداوند به افعال انسان، مستلزم جبر نیست؛ چرا که مشیّت خداوندى به افعال اختیارى انسانى، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته است؛ یعنى، خداوند علم دارد که انسان با اختیار و اراده خود کدام کارها را انجام مى دهد.
درباره امام حسین(علیهالسلام) نیز مى دانیم و به نقل متواتر ثابت است که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و امام على(علیهالسلام) از شهادت سیدالشهدا(علیهالسلام) خبر داده بودند و این اخبار در معتبرترین کتاب هاى تاریخ و حدیث ضبط شده است. صحابه، همسران، خویشاوندان و نزدیکان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) این اخبار را بلاواسطه و یا با واسطه شنیده بودند.
همچنین وقتى امام حسین(علیهالسلام) عازم هجرت از مدینه به مکه معظمه شد و هنگامى که در مکه تصمیم به سفر عراق گرفت؛ اعیان و رجال اسلام در بیم و تشویش افتاده و سخت نگران شدند.
هم به ملاحظه اینکه به طور یقین مى دانستند بر طبق اخبار پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شهادت در انتظار حسین(علیهالسلام) است و هم به ملاحظه اوضاع روز و استیلاى بنى امیه بر جهان اسلام و رعب و هراسى که از ظلم و ستم شان در دل ها افتاده و خفقانى که قلوب مسلمین را فرا گرفته بود؛ از اینکه بتوان با حکومت ستمکار بنى امیه به مبارزه برخاست، مأیوس و ناامید بودند و هم با امتحاناتى که مردم کوفه در عصر حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و امام حسن(علیهالسلام) داده بودند، روشن بود که امام حسین(علیهالسلام) به سوى مرگ و شهادت سفر مى کند و احتمال اینکه جریان به طور دیگر خاتمه یابد، بسیار ضعیف بود.
امام حسین(علیهالسلام) به طور مکرر از قتل خود خبر مى داد؛ اما از خلع یزید و تصرف ممالک اسلامى و تشکیل حکومت به کسى خبر نداد؛ هر چند همه را موظف و مکلف مى دانست که با آن حضرت همکارى کنند و از بیعت با یزید و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب برپا نمایند. البته آن حضرت مى دانست که چنین قیامى برپا نخواهد شد و خودش با جمعى قلیل باید قیام کنند و کشته شوند. از این رو شهادت خود را به مردم اعلام مى کرد. گاهى در پاسخ کسانى که از آن حضرت مى خواستند سفر نکند و به عراق نرود مى فرمود: «من رسول خدا را در خواب دیدم و در آن خواب به کارى مأمور شدم که اگر آن کار را انجام دهم سزاوارتر است».[ تاریخ طبرى، ج 4، ص 292؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص 91 و 92.]
در کشف الغمه از حضرت زین العابدین نقل شده که فرمود: «به هر منزل فرود آمدیم و بار بستیم، پدرم از شهادت یحیى بن زکریا سخن مى گفت و از آن جمله روزى فرمود: از خوارى دنیا نزد بارى تعالى این است که سر مطهر یحیى را بریدند و به هدیه نزد زن زانیه اى از بنى اسرائیل بردند».[ قمقام، ص 359؛ نظم در رالمسمطین، ص 215.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. مقتل خوارزمى، ف 8، ص 160 و ف 9، ص 187 و ف 10، ص 218 و ص 191 و 192؛
ب. طبرى، ج 4، ص 31؛
پ. کامل، ج 3، ص 278؛
ت. قمقام زخار، ص 333؛
ث. قمقام، ص 263 و 264؛
ج. ترجمه تاریخ ابن اعثم، ص 346.]
بنابر آنچه گفته شد مدارک و مصادر معتبر تاریخى دلالت دارند که امام حسین(علیهالسلام) از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزى نظامى، علم و آگاهى داشت و قیام آن حضرت، اعلان بطلان حکومت یزید، احیاى دین، رفع شبهات و
انحرافات فکرى و نجات اسلام از ضربات کشنده حکومت یزید بود. هنر امام حسین(علیهالسلام) در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و قابل محو شدن و کم رنگ شدن نباشد. لذا این رنگ الهى تنها با «شهادت و اسارت» جاودانه ماند.
علم به شهادت
علم به شهادت