مرز میان ولنگاری، آزاداندیشی و جزماندیشی کجاست؟
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار هفتهی گذشته خود با هیئت دولت، در ذیل سرفصل مهم فرهنگ، به نکتهای مهم اشاره کردند و آن درخصوص مسئولیتهایی است که حاکمیت و دستگاههای فرهنگی در قبال این حوزهی حساس دارند و در همین بخش فرمودند: «اولویت بسیار مهم کشور، فرهنگ است. فرهنگ از ادبیات و هنر تا سبک زندگی تا فرهنگ عمومی تا اخلاق تا رفتار اجتماعی، شامل همهی اینهاست. ما در این زمینهها تکلیف داریم، مسئولیت داریم. دستگاههای فرهنگی ما واقعاً مسئولیت دارند در این زمینه. فرض بفرمایید حالا فیلم، تئاتر، سینما، خب اگر مراقبت نباشد [چه میشود]! بنده طرفدار جزماندیشی و فشار و اختناق در این زمینهها نیستم.
من اعتقاد راسخ دارم به آزاداندیشی، منتها آزاداندیشی غیر از ولنگاری است، غیر از اجازه دادن به دشمن است که از دالان آزاداندیشی و آزادعملی بخواهد ضربه بزند به [کشور]. امروز نیروهای مؤمن و جوان انقلابیمان، بیشترین کارهای خوب کشور را دارند انجام میدهند؛ همین دانشبنیانها، همین کارهای گوناگون، همین فعالیتها، اینها بیشتر بهوسیلهی جوانهای مؤمن و مانند اینها انجام میگیرد. حالا فرض کنیم یک تئاتری یا یک فیلمی تولید بشود که تیشه به ریشهی ایمان این جوانها بزند. این خوب است؟ این چیزی نیست که انسان از آن احساس خطر بکند؟»
بهروشنی پیداست که دغدغهی معظمله آن است که عدهای به نام «آزاداندیشی»، با تیشهی «ولنگاری» به ریشهی فرهنگ اسلامی بزنند و با سلاح «برچسب جزماندیشی»، جبههی مؤمن انقلابی را به انفعال بکشانند. واقعیتی که معالأسف این روزها در فضای فرهنگی و رسانهای کشور مشاهده میشود. جالب اینجاست که برخی روزنامههای زنجیرهای با انقطاع جملهای از این بخش از بیانات رهبر انقلاب، دقیقاً همان راهی را رفتند که معظمله نسبتبه آن هشدار داده بودند. به این معنا که با تیترهایی همچون «من طرفدار جزماندیشی و فشار و اختناق نیستم» و سانسور جملهی بعدی آن، یعنی «منتها آزاداندیشی غیر از ولنگاری است»، تلاش کردند تا رویهی غلطی را که برخی در میدان دادن به جبههی معارض فرهنگی در پیشگرفتهاند، توجیه نمایند.
مرزبندی میان آزاداندیشی و ولنگاری
حال فارغ از این بداخلاقی رسانهای، ممکن است این پرسش پیش آید که مرز میان آزاداندیشی و ولنگاری کجاست و چگونه میتوان در عین داشتن فضای آزاداندیشانه در محیط فرهنگی، از آسیبها و ولنگاریهای مخرب در امان بود. در پاسخ باید گفت مرز میان آزاداندیشی و ولنگاری، در پنج حوزه پدیدار میگردد. نخست قانون، دوم فکر و عمل، سوم نفسانیات و عقلانیت، چهارم مرز عوام و خواص و پنجم جریان حامی هر یک که بهطور مجزا تشریح خواهد شد.
آزادی در حوزهی اندیشه لزوماً بهمعنی آزادی تمامعیار در حوزهی عمل (خصوصاً عمل اجتماعی) نیست. به عبارت روشنتر، انسان حق دارد هرطور که میپسندد، بیندیشد، اما اجازه ندارد به هر نتیجهای رسید، لزوماً به آن عمل کند.
1. قانون
یکی از شاخصههای مفید برای مرزبندی میان آزاداندیشی و ولنگاری، قانون مأخوذ از شریعت اسلامی است. بسیاری از مصادیق ولنگاری در چارچوبهای شرعی و قانونی، بهدقت تبیین شده و بهآسانی قابل کشف است. بااینحال مشاهده میشود که گاه برخی با نسبیسازی مفاهیم دینی، میکوشند در میان محکمات دینی، رخنهای ایجاد و برخی اباحهگراییها را توجیه کنند.
2. مرز میان فکر و عمل
شاخص دیگر، مرز میان اندیشه و رفتار است. انسان آزاد است تا در مسائل مختلف تدبر و تضارب نماید و دیدگاههای مختلف را مورد بررسی و نقد قرار دهد. این آزادی در حوزهی اندیشه، لزوماً بهمعنی آزادی تمامعیار در حوزهی عمل (خصوصاً عمل اجتماعی) نیست. به عبارت روشنتر، انسان حق دارد هرطور که میپسندد، بیندیشد، اما اجازه ندارد به هر نتیجهای رسید، لزوماً به آن عمل کند. آزادی در عمل، محدود به ضوابطی است که قانون در همهی جوامع تعریف کرده است و در نقطهی مقابل این ضوابط، ولنگاری وجود دارد.
3. نفسانی یا عقلانی؟
شاخص دیگر جو حاکم بر هریک از دو حوزهی یادشده است که هرچند شاخص مستقلی نیست، اما قابل سنجش است. بهطور قطع میتوان گفت ولنگاری با مطلوبات و کششهای نفسانی پیوند میخورد، اما آزاداندیشی، حتی در اندیشههای غیرالهی، خردورزانه و منطقی است. در چارچوبهای آزاداندیشانه، عقل حاکم است، مقایسه میکند و تصمیم میگیرد. اما آنگاه که ولنگاری حاکم گردد، جلوههای فریبندهی نفسانی، چشم عقل را میپوشاند و خرد را به حاشیه میبرد. به نظر میرسد ولنگاری جنبهای تخدیری دارد که اصول آزاداندیشی را ویران میکند.
ولنگاری فرهنگی در جامعه است. تأثیر این مخاطره تنها از جنبههای دینی آن نیست. جامعهای که مبتلا به ولنگاری گردد، دیر یا زود به آسیبهایی همچون قانونگریزی و رشد آسیبهای اجتماعی و تخدیر در جامعه دچار میشود. فرهنگ عمارت زیبا و باشکوهی است که برای بنای آن سالهای سال خوندلها خورده شده و زحمات و مرارتهای بسیاری کشیده شده، اما ممکن است که این عمارت دلپسند حتی با ضربات کلنگ سادهی یک فرد کماطلاع و یا مغرض، به بنایی زشت و مخروبه تبدیل شود.
4. در میان خواص یا عوام؟
دیگر شاخصی که باید بدان توجه داشت، محیطی است که محتوا در آن عرضه میگردد. طبعاً کسانی که از زیرساختهای لازم اندیشهورزی و تعمق برخوردارند، بهراحتی در مواجهه با دیدگاهها و گرایشهای گوناگون، اسیر ظواهر فریبندهی آن نمیشوند. در مقابل، دیگران ممکن است بهراحتی اسیر کششهای نفسانی و یا زرقوبرق پوشش ادبیات، گفتمان و جلوههای بصری شوند. آزاداندیشی در محیط حاکمیت خرد و در میان نخبگان خردورز معنا میباید و در نقطهی مقابل، ولنگاری عامهی جامعه را هدف خود قرار میدهد.
5. خودی یا دشمن؟
شاخص دیگری که در فضای کنونی جامعهی ما معنا و مفهوم مییابد، فاعل و کارگزار هریک از دو نوع اقدام است. معمولاً ولنگاری از سوی دشمنان و بدخواهان ملت تجویز، توصیه و یا حمایت میشود و در بسیاری از موارد، با ملاحظهی این نوع فعالیتهای حمایتی میتوان به حسن و قبح فاعلی محتوا و اقدام پی برد.
فرجام سخن
بهاینترتیب میتوان گفت آزاداندیشی لوازمی دارد که در صورت وجود این بایستهها، تحقق مییابد. هر نوع مخالفخوانی، ساختارشکنی و تابوشکنی و عبور از چارچوبهای رسمی، آزاداندیشی و موجب افتخار نیست، بلکه تداعیکنندهی ولنگاری فرهنگی در جامعه است. تأثیر این مخاطره تنها از جنبههای دینی آن نیست. جامعهای که مبتلا به ولنگاری گردد، دیر یا زود به آسیبهایی همچون قانونگریزی و رشد آسیبهای اجتماعی و تخدیر در جامعه دچار میشود.
علاوه بر اینها، باید به مسئولان امر، خصوصاً مدیران فرهنگی نیز هشدار داد که حمایت از جریان مخرب و تخدیرگر فرهنگی، هنر نیست. سکوت رضایتآمیز یا بعضاً اقدامات حمایتی از این جریان بهزودی لطمات جبرانناپذیری را به پیکرهی فرهنگ وارد خواهد کرد. فراموش نکنیم که فرهنگ عمارت زیبا و باشکوهی است که برای بنای آن سالهای سال خوندلها خورده شده و زحمات و مرارتهای بسیاری کشیده شده، اما ممکن است که این عمارت دلپسند حتی با ضربات کلنگ سادهی یک فرد کماطلاع و یا مغرض، به بنایی زشت و مخروبه تبدیل شود.
*محمد جواد اخوان، مدیر اندیشکدهی برهان/برهان/۱۳۹۵/۶/۱۰
مرز میان ولنگاری، آزاداندیشی و جزماندیشی کجاست؟