حق و تکلیف از نظر امام سجاد (ع)
در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) بیشتر از وظایف و تکالیف یاد شده است! می خواستم درباره رابطه حق و تکلیف و مهمترین حقوقی که در متن این روایت آمده توضیح دهید؟
جامع ترین متن این رساله را ابن شعبه حرانی در کتاب خود موسوم به تحف العقول درج نموده است. در «تحف العقول» سند رساله ذکر نشده و آنچه در کتاب خصال[2] شیخ صدوق آمده سند صحیح دارد و قابل اعتماد است.
در ترجمه خود، به رساله حقوق نقل شده در «خصال» نظر داشته ایم، هم از جهت مستند بودن و هم از آن رو که در «خصال»، رساله حقوق مقدمه ای شامل اشاره به حقوق دارد که در دیگر منابع نیامده است. در این کتاب رساله الحقوق به گونه ای ارائه شده است که نشان می دهد این رساله نامه ای بوده که امام سجاد(علیه السلام) آن را به یکی از اصحابش فرستاده است.
رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) به عنوان یک منشور کامل حکمت آمیز، به زیبایی سه حوزه: روابط انسان با خدای خویش، انسان با خویش و انسان با هم نوع خویش را بیان کرده است.
رابطه حق و تکلیف
«حق» محور رساله حقوق تلقی می شود؛ بدیهی است تبیین آن برای یک انسان پایبند به «تکلیف» برای ساخت یک زندگی در سایه دین، لازم و شایسته است.
«حق» آن چیزی است که تحقق یافته و ثابت شده است. خواه در نظام جهان و «هست»ها تحقق یافته باشد و خواه در نظام قانون گذاری و «باید»ها ثابت شده باشد. و سزاوار است که انسان به آن پایبند باشد.
آن چه باید به خوبی باور داشته باشیم و با اطمینان و بدون نگرانی به آن پایبند باشیم آن است که بدانیم خداوند آفریننده ما و از همه نزدیک تر به ما می باشد و ما از اوییم و هر چه به او نزدیک تر باشیم از تنهایی ها و خطر بیگانه ها دورتر خواهیم بود.
از ان جا که خداوند آفریننده ما و تمام جهان هستی است؛ به همه راز ها و نیازهای ما آگاه است و از چگونگی بهره مندی ما از جسم و جان و جهان بهتر از همه با خبر است و از آن جا که خدا بی نیاز است و از هرگونه تنگدستی و فروکاستی منزه و پاک می باشد. راهنمایی ها و دستورات او بهترین نقشه راه بدون هزینه های اضافی و سودجویانه است. و به طور کامل انسان را از زندگانی سالم و سازنده بهره مند می سازد.
بدیهی است خداوندی که آفریننده و پاک ترین است، مهربان ترین نیز هست. و اگر دستور و تکلیفی را متوجه انسان می کند برای رشد و سعادت اوست. بنابر این در فرهنگ و ادبیات قرآن و مکتب اهل بیت(علیهم السلام)، «تقابل حق و تکلیف» جایگاهی ندارد بلکه تکالیف در راستای دست یابی به حقوق است. از این رو در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) حتی از حق اعضای بدن بر خود انسان نیز سخن به میان آمده است.
بنا بر آن چه گفته شد برای یک انسان مؤمن انجام «تکلیف» نوعی موفقیت و بهروزی است و به عبارتی انجام تکلیف به نوعی رسیدن به «حقوق» خود است ازاین رو از هرگونه احساس تحمیل به دور است، بلکه چه بسا با لذت همراه باشد.
از نگاه یک انسان مومن حتی مجازات الهی نوعی هشدار و تسویه ناخالصی ها برای بازیابی پاکی ها و اخلاص هاست و با این نگاه تحمل سختی ها در راستای انجام تکالیف را می توان از زمینه های استحقاق و رسیدن به حقوق به شمار آورد. هم چنان که سختی های درس خواندن و بی خوابی های شب امتحان می تواند زمینه نمرات عالی و دوری از مشروط شدن را فراهم سازد که «حق» ماست.
در ادامه به اشارت مختصر درباره رساله حقوقیه امام سجاد(علیه السلام) و فرازهای آن می پردازیم.
از ابوحمزه ثمالی روایت شده است: این نامه علی بن حسین(علیه السلام) است به یکی از پیروانش:
اشاره
بدان که از سوی خدای عزوجل بر عهده تو حقوقی است که تو را در هر حرکت و آرامش و حالت و جایگاهی و در هر عضوی که به گردش در آوری و هر ابزاری که به کارگیری، در برگرفته است.
بزرگ ترین حقوق خدای تبارک و تعالی بر عهده تو، آن حقی است که از خویش بر تو واجب گردانیده که ریشه تمام حقوق است. پس از آن، حقی است که از خودِ تو بر تو واجب ساخته و از سر تا قدمت را با توجه به اندام های گوناگونت، شامل می شود. از این رو، خدای عزوجل برای زبانت بر تو حقی و برای گوشت بر تو حقی و برای چشمت بر تو حقی و برای دستت بر تو حقی و برای پایت بر تو حقی و برای شکمت بر تو حقی و برای شرمگاهت بر تو حقی قرار داده است. این، اندام های هفتگانه ای است که کارها به واسطه آنها انجام می شوند.
همچنین خدای عزوجل برای کارهای تو نیز بر تو حقوقی گذاشته است: برای نماز تو بر تو حقی و برای روزه تو بر تو حقی و برای صدقه تو بر تو حقی و برای قربانی تو بر تو حقی و برای کارهایت بر تو حقوقی مقرر داشته است.
سپس حقوق از تو می گذرد و به دیگرانی که حق های واجبی بر تو دارند، می رسد و بایسته ترین آنها، حقوق پیشوایان تو، سپس حقوق زیردستان تو و آنگاه حقوق خویشاوندان تو است. از این حقوق، حق های دیگر نشأت می گیرد.
پس حقوق پیشوایان تو سه تا است که لازم ترین آنها برعهده تو، حق کسی است که با قدرت سیاسی تو را اداره می کند، پس از آن حق کسی که به دانش تو را می پرورد و آنگاه حق کسی که تحت اختیار و سرپرستی او هستی و هر اداره کننده و سرپرستی، پیشوا است.
حقوق زیردستان تو نیز سه تا است که واجب ترین آنها بر عهده تو، حق زیردست تو است که بر او فرمان می رانی و حق زیردست تو که او را می آموزی، زیرا نادان زیردست دانا است؛ و حق زیردست تو که اختیاردار اوئی، همچون همسران و کنیزان و غلامان.
حقوق خویشاوندان تو فراوان و پیوسته است، به قدر خویشاوندی در قرابت و رَحِم. واجب ترین آنها حق مادر تو است و حق پدرت و حق فرزندت و حق برادرت و آنگاه حق هر آن که نزدیک تر است و شایسته تر به حق.
در مرتبه بعد، حق مولای تو که تو را نعمت داده و مولایی که هم اکنون نعمتش بر تو جاری است و حق کسی که به تو نیکی کرده و حق اذان گوی برای نمازت و حق پیشنمازت و حق همنشین تو و حق همسایه ات و حق همراهت و حق شریکت و حق دارایی ات و حق بدهکارت و حق طلبکارت و حق یار و همدم تو و حق آن که علیه تو ادعایی دارد و حق کسی که تو علیه او ادعا داری و حق کسی که با تو رایزنی می کند و حق آن که تو با او رایزنی می کنی و حق کسی که خیرخواهی ات را می جوید و حق کسی که با تو خیرخواهی می نماید و حق بزرگ تر تو و حق کوچک تر تو و حق نیازخواه تو و حق آن که از او نیازی می خواهی و حق کسی که با گفته یا کرده ای، با قصد یا بدون قصد، در حق تو بدی کرده است و حق هم کیش تو بر تو و حق کفاری که در پناه دولت اسلامی هستند، و دیگر حق های معمول به قدر اسباب و عوامل که حالات و موقعیت های گوناگون را پدید می آورند.
خوشا کسی که خداوند او را بر به جای آوردن حقوق واجبش یاری کند و او را بر این کار توفیق دهد و هدایت فرماید.
الف. حق بزرگ خداوند
1. بزرگ ترین حق خدا
«بزرگ ترین حق خدا بر تو آن است که او را بپرستی و هیچ شریکی برایش قرار ندهی. هرگاه خالصانه چنین کنی، خدا بر خود لازم می دارد که در کار دنیا و آخرت، تو را بس باشد».
باید دانست؛ خداوند تنها آفریننده همه جهان هستی با تمام زیبایی ها آن است. و سرچشمه همه خوبی ها و خوبان است. از این رو هر آنچه که لباس هستی بر تن آراسته است و هر آن چه از زیبایی ها و خوبی ها بهره مند است تنها از خداست. از این رو، امام سجاد(علیه السلام) به درستی تأکید می فرماید: همه برکات در سایه سار عبادت خدا همراه با اخلاص فراهم می شود. عبادتی که از هر گونه خودنمایی و دورویی به دور باشد. و تنها انگیزه آن پاکی و یکتایی باشد. اگر موفقیتی به دست آورد آن را لطف خدا بداند و از منت بر دیگران و خود برتر بینی دور بماند.
ب. حق اعضای بدن
2. حق خودت
«حق خودت بر تو آن است که هستی ات را در راه اطاعت خدای عزوجل به کار بری».
باید دانست، شناختن کرامت نفس انسانی و راه های حفظ و تقویت آن مهمترین وظیفه هر انسان است تا از این رهگذر خود را به جایگاه رفیعی که خداوند در قاموس هستی برای او مقرر کرده، برساند و در کشاکش داد و ستدهای زندگی، خود را به بهایی ناچیز سودا نکند و تن به خواری و فرومایگی ندهد و این همه جز با اطاعت خدا فراهم نمی شود زیرا خدا سرچشمه همه خوبی هاست و هرگونه زشتی و آلودگی یا از سستی و آلودگی خودمان است و یا از ستم و کوتاهی دیگران است. بنابر این تنها با اطاعت از خدا و اولیای خدا می توان با اطمینان به حق خود رسید. از این رو اطاعت از خدا حق ماست نه نیاز خدا به اطاعت و فرمان بری ما!!
3. حق زبان
«حق زبانت آن است که حرمتش را نگاه داری، ناسزا نگویی و عادتش دهی به نیکی و رها کردن سخنان زیادی و بی فایده، و خوبی به مردمان و خوش سخنی در بین آنها».
زبان مهم ترین عضو بدن است که نهان آدمی را آشکار کرده و شخصیت باطنی او را نزد دیگران نمایان می سازد، زیرا به وسیله زبان هر آنچه از افکار، روحیات و حالات که در درون آدمی است، به دیگران معرفی و منتقل می شود و به همین جهت زبان را «ترجمان دل» گفته اند.
زبان به همان میزان که وسیله ای سودمند برای ترویج حق، برقرار آرامش، جذب دیگران و نشر معارف و… بوده و از این رهگذر آدمی را به سعادت رهنمون می سازد، به همان اندازه می تواند عاملی در اشاعه باطل، ایجاد فتنه و تفرقه و… باشد و در آن صورت انسان را به ورطه سقوط و هلاکت می کشاند. از همین رو یک نشانه از نیک سیرتی یا زشت سیرتی انسان، نحوه بهره برداری از «زبان» است که نیک سیرتان با بهره مندی صحیحی از زبان به فواید آن در دنیا و آخرت نایل می گردند ولی زشت سیرتان با سوء استفاده از آن، زمینه بدبختی خود را در دنیا و آخرت فراهم می سازند.
خوش زبانی و استفاده از کلمات زیبا و مناسب قبل از آن که نشانه احترام به دیگران باشد، نشان دهنده وارستگی و حسن سلیقه نیک سیرتان است، چنان که از ویژگی های بهشتیان، پاکیزگی سخنان آنان می باشد و خداوند در مورد آنان می فرماید:
(((وَهُدُوا إِلَى الطَّیبِ مِنَ الْقَوْلِ)))[3]؛
«و به سوی سخنان پاکیزه هدایت می شوند»[4].
4. حق گوش
«حق گوش آن است که آن را از شنیدن غیبت و آنچه گوش سپردن به آن روا نیست، پاک و منزه بداری».
باید دانست «شنوایی» یکی از ابزارهای شناخت و یکی از نعمت های الهی برای درک حقایق و واقعیات است.
نیک سیرتان گوش شنوا دارند و همواره آماده شنیدن و درک حقایق و پندگیری از وقایع هستند. چنان که خداوند می فرماید:
<فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)))[5]؛
«پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند».
بنا بر آن چه گفته شد نعمت گوش و شنوایی بر انسان «حق» دارد و شنیده های بیهوده و غیرمجاز ضایع کردن حق گوش است.
5. حق چشم
«حق چشم آن است که از آنچه برای تو حلال نیست، بپوشانی اش و با آن، به دیده عبرت بنگری».
چشم انسان علاوه بر اینکه همانند گوش او یکی از ابزارهای شناخت واقعیات و یکی از راه های درک حقیقت است؛ نمادی از حالت های درونی آدمی و آشکارکننده باطن او نیز می باشد؛ به گونه ای که وحشت و آرامش انسان و شادی و اندوه آدمی در چشم او نمایان می شود.
بنابر این، نعمت چشم و بینایی نیز بر انسان «حق» دارد و سزاوار است با نگاه به شگفتی های آفرینش و دستاوردهای علمی و نگاه محبت آمیز به پدر و مادر و همسر و فرزند و هر کس که نگاه او ما را به پاکی و آرامی می رساند حق چشم را به جا آوریم و از نگاه های خیره سرانه و آلوده دور بمانیم.
6. حق دست
«حق دست تو آن است که به سوی آنچه تو را نرسد، درازش نکنی».
7. حق پا
«حق پای تو آن است که با آن به جایی که برایت جایز نیست، راه نسپری، زیرا با همین پا است که بر صراط خواهی ایستاد، بنگر که تو را نلغزاند و در آتش نیفکند».
8. حق شکم
«حق شکم تو آن است که ظرف خوردنی های حرام قرارش ندهی و افزون بر سیری، نخوری».
9. حق شرمگاه
«حق شرمگاه تو آن است که از زنا حفظ کنی و نگذاری به آن بنگرند».
باید دانست پاسخ گویی به غرایز، علاوه بر لذت و آرامش، انگیزه ای برای تلاش و کوشش می باشد. به گونه ای که، وجود غرایز در آدمی، همچون شعله های پرفروغی به زندگی او گرمی می بخشد؛ چنان که علاقه و محبت به مال، انگیزه ای برای کار و فعالیت در آدمی به وجود می آورد و مهر و علاقه به همسر و فرزند انگیزه او را برای تشکیل کانون گرم خانواده و پذیرفتن مسئولیت های اجتماعی افزون می کند.
نیک سیرتان پاک دامن، در دنیا از زندگی سالم و همراه با عزت و پاکی بهره مند می باشند. چنان که خداوند می فرماید:
<قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ)))[6]؛
«به مؤمنان بگو: چشمان خود را [از نامحرم] بپوشانند و پاکدامنی خودشان را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه تر است».
اما زشت سیرتان هوس باز سزای فساد و گمراهی آنها در دنیا، رسوایی و تباهی است و در آخرت عذاب جهنم می باشد.
ج. حق عبادات
10. حق نماز
«حق نماز آن است که بدانی نماز وارد شدن بر خدای عزوجل است و تو در حال نماز، در برابر خدای عزوجل ایستاده ای. چون این را دانستی، همچون بنده ای خوار و بی مقدار و مشتاق و نگران و امیدوار و ترسان و بیچاره و زار به نماز می ایستی که خدایی را که در برابرش قرار گرفته با آرامش و وقار بزرگ می دارد. پس با دل و جان به نماز روی می کنی و آن را به شکلی درست و با تمام احکام و حقوقش به جای می آوری».
باید دانست، کرنش در نماز، تعظیم در برابر همه خوب و خوبی هاست و زمینه مناسب برای دست یابی به نقطه اوج عزت ها و افتخارات است.
چنان که در دعا می خوانیم:
«الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا»[7]؛ «خدایا برای سربلندی و عزت من همین بس که بنده تو باشم و برای افتخار و شوکت من همین بس که تو پروردگار من باشی».
الهی چون گویی بنده من از عرش بگذرد خنده من
11. حق حج
«حق حج آن است که بدانی حج، وارد شدن بر پروردگار و گریختن از دست گناهان به سوی او است و پذیرفته شدن توبه تو و انجام گرفتن واجبی که خدا بر تو لازم گردانیده، به واسطه حج است».
12. حق روزه
«حق روزه آن است که بدانی آن پرده ای است که خداوند در برابر زبان و گوش و چشم و شکم و شرمگاه تو آویخته تا بدین وسیله تو را از آتش در امان بدارد، پس هرگاه روزه را ترک کنی، در واقع پرده ای را که خدا بر تو پوشانده، پاره کرده ای».
13. حق صدقه
«حق صدقه آن است که بدانی ذخیره و اندوخته تو است نزد پروردگارت و امانتی است که به گواه گرفتن بر آن، نیاز نداری. چون این مطلب را دانستی، به صدقه ای که پنهانی داده ای، مطمئن تر خواهی بود از صدقه ای که آشکارا پرداخته ای. و بدان که صدقه در دنیا، بلاها و بیماری ها را، و در آخرت آتش را از تو دور می گرداند».
14. حق قربانی
«حق قربانی آن است که با آن فقط خدا را قصد کنی و نه بندگانش را، و جز قرار گرفتن در معرض رحمت خدا و رستگاری روحت در روز ملاقات با او، غرض دیگری نداشته باشی».
د. حقوق دیگران
15. حق مدیر سیاسی و حاکم
«حق حاکم آن است که بدانی تو برای او وسیله آزمایش شده ای و او در سلطه ای که از سوی خداوند بر تو دارد، به تو گرفتار است. پس نباید خود را در معرض خشم او قراردهی، در غیر این صورت، خود را با دست خویش به هلاکت افکنده ای و در بدی های او نسبت به خود، شریک خواهی بود».
16. حق مدیر علمی و آموزگار
«حق مدیر علمی و آموزگار تو آن است که او را بزرگ شماری و جلسه درسش را محترم بداری و خوب به او گوش بسپاری و به او توجه نمایی، و اینکه نزد او صدایت را بلند نکنی و سؤال هیچ یک از کسانی را که از او پرسشی دارند، پاسخ نگویی تا او خود پاسخ گوید و در جلسه درسش با کسی هم سخن نشوی و نزد او، غیبت کسی را نکنی، و اینکه هرگاه پیش تو از او بد گفتند، از او دفاع نمایی و کاستی هایش را بپوشانی و برتری هایش را آشکار سازی؛ با دشمنش هم نشین نشوی و با دوستش، دشمنی نورزی. چون چنین رفتار کنی، فرشتگان خدا گواهی دهند که تو پروردگارت را قصد کرده ای و دانش آموزگارت را به خاطر خدا فراگرفته ای نه به خاطر مردمان».
17. حق مدیر پرورشی و صاحب اختیار
«حق مدیر پرورشی و صاحب اختیار تو آن است که اطاعتش کنی و نافرمانی اش نکنی مگر در اموری که خدای عزوجل را به خشم می آورد، زیرا در گستره نافرمانی خدا، اطاعت از هیچ مخلوقی جایز نیست».
18. حق زیردستان سیاسی
«حق زیردستان سیاسی تو آن است که بدانی چون آنها ناتوان اند و تو قدرت داری، زیردست تو شده اند پس باید در میان آنها به عدالت رفتار کنی و با آنها همچون پدری دلسوز و مهربان باشی و نادانی شان را بر آنها ببخشی و زود کیفرشان ندهی و خدا را به خاطر توانائی که در امور مربوط به ایشان به تو عطا کرده، سپاس گزاری کنی».
19. حق زیردستان علمی
«حق زیردستان علمی و شاگردان تو آن است که بدانی خدای عزوجل تنها به جهت دانشی که به تو داده و گنجینه های علمی که به روی تو گشوده، تو را سرپرست آنها قرار داده، پس اگر در آموختن دانش به مردمان، خوب عمل کنی و کج رفتاری نکنی، و بر آنها سخت نگیری، خداوند از فضل خود بر دانش تو می افزاید، اما اگر دانش خود را از مردم منع نمایی، و یا چون از تو علم و دانش بخواهند، بدرفتاری کنی، سزاوار است که خداوند، علم و شکوه آن را از تو باز پس گیرد و تو را از جایگاهی که در دل ها داری، فرو اندازد».
20. حق همسر
«حق همسر آن است که بدانی خدای عزوجل او را برای تو مایه آرامش و انس قرار داده. پس بدان که این سکونت و انس نعمتی از سوی خداوند در حق تو است. پس همسرت را گرامی بدار و با او مدارا کن، اگر چه رعایت حق تو، بر او لازم تر است. بی شک او بر تو حق رحمت و دلسوزی دارد، چون او در بند و اسیر تو است و تو باید خود خوراکش دهی و بپوشانی اش، و چون نادانی کند، او را ببخشایی».
باید دانست، ازدواج و گزینش همسر موجب آرامش انسان می شود زیرا تنها راه صحیح پاسخ گویی به نیازهای عاطفی و غریزی و تأمین امور زندگی است. لکن آنچه مهم است آن است که در انتخاب همسر دچار اشتباه نشویم و افراد ناشایست را به همسری نگیریم. بنابراین شناخت معیارهای انتخاب همسر، و مصونیت از گسیختگی نظام خانواده برای تشکیل زندگی موفق و سالم لازم است.
21. حق کنیز و غلام
«حق بَرده تو آن است که بدانی او آفریده پروردگار تو است و فرزند پدر و مادر تو، و از گوشت و خون تو. اینکه مالک او شده ای نه از آن رو است که تو او را خلق کرده ای نه خدا. تو هیچ یک از اندام های او را نساخته ای و ذره ای از روزی اش را فراهم نیاورده ای، لکن خدای عزوجل این همه را برای تو برعهده گرفته و آن گاه او را تحت اختیار تو آورده و تو را بر او امین قرار داده و او را به تو سپرده تا نیکی هایی که به او می کنی برایت نگه دارد. پس در حق برده ات نیکی کن همچنان که خدا به تو نیکی کرده است و اگر او را خوش نمی داری، عوض کن و آفریده خدای عزوجل را میازار که هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
22. حق مادر
«حق مادرت آن است که بدانی او چنان تو را برداشته و تحمل کرده که هیچ کس دیگری را چنان بر نمی دارد و از میوه قلبش چندان به تو عطا کرده که هیچ کس به دیگری نمی بخشد. تو را با تمام هستی و اعضای بدنش حفظ و نگه داری کرده و هیچ باک نداشته که خود گرسنه باشد و تو را سیر کند و خود تشنه باشد و تو را سیراب گرداند و برهنه باشد و تو را بپوشاند و خود در آفتاب سوزان باشد و بر تو سایه افکند و به خاطر تو بی خوابی بکشد و تو را از گرما و سرما در امان بدارد تا تو برایش بمانی. تو توانایی سپاس گزاری از مادر را نداری مگر به یاری خدا و توفیق او».
23. حق پدر
«حق پدرت آن است که بدانی او اصل و ریشه تو است و اینکه اگر او نبود، تو هم نبودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که مایه خودپسندی و اعجاب تو شد، بدان که اصل این نعمت که داری، پدرت است. پس خدا را بستای و به همان اندازه او را سپاس گزار باش، که هیچ توان و نیرویی نیست مگر به عنایت و خواست خدا».
در مورد چگونگی احسان و انفاق به پدر و مادر، دو نکته مهم قابل توجه است:
نخست: آنکه فرزندان، قبل از درخواست پدر و مادر، نیازهای آنان را برآورده کنند تا احترام آنان به طور کامل حفظ شود.
دوم. آنکه همان گونه که پدر و مادر، در آغوش خود فرزندان را پرورش دادند و به طور مستقیم عهده دار تربیت و رشد و نظات کودکان بودند، فرزندان نیز شایسته است از نزدیک و به دست خود، عهده دار احسان و انفاق به پدر و مادر باشند[8]. چنانچه خداوند با تعبیری گویا و بدون قید و شرط می فرماید:
((وَبِالْوَالِدَینِ إِحْسَانًا)))[9]؛
«و به پدر و مادر نیکی کنید»[10].
24. حق فرزند
«حق فرزندت آن است که بدانی او از تو است و با همه بدی ها و خوبی هایش، در این دنیا به تو وابسته است و در سرپرستی اش، مسئول خوب تربیت کردن و هدایتش به سوی پروردگار و یاری اش در راه اطاعت خدا هستی. با او همچون کسی رفتار کن که می داند در نیکی به فرزند، پاداش می یابد و چون در حق او بدی کند، کیفر می بیند».
25. حق برادر
«حق برادرت آن است که بدانی او دست تو و مایه عزت و نیروی تو است. پس او را سلاحی برای معصیت خدا و ابزاری برای ستم به مردمان، قرار مده. از یاری کردن او در برابر دشمنانش و از خیرخواهی برای او، دست برمدار. این در صورتی است که او اطاعت پروردگار کند، و گرنه باید خدای تعالی نزد تو از او گرامی تر باشد که هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
26. حق مولای آزادی بخش
«حق مولایی که نعمت آزادی به تو بخشیده آن است که بدانی او به خاطر تو دارایی اش را هزینه کرده و تو را از ذلت بردگی و وحشت آن بیرون آورده و به اوج عزت آزادی و اُنس رسانیده و از اسارتِ تحت اختیار دیگران بودن رهانیده و بندهای بردگی را از دست و پایت گشوده و از زندان بیرونت آورده و تو را صاحب اختیار خودت ساخته و برای عبادت پروردگار، خاطرت را آسوده کرده است. و بدان که مولایت، در زندگی و پس از مرگ تو، از همگان به تو سزاوارتر است و تو باید او را با جان خود و هر آنچه او به آن نیازمند است، یاری کنی که هیچ نیرویی جز به خواست خدا، وجود ندارد».
27. حق برده آزاد شده
«حق برده ای که او را نعمت آزادی داده ای آن است که بدانی خدای تعالی آزادی او به وسیله تو را، مایه تقرب خویش و پرده ای برای تو در برابر آتش قرار داده است و اینکه پاداش تو در دنیا آن خواهد بود که اگر این برده خویشاوندی نداشته باشد، تو وارث او می شوی در برابر آنچه برایش هزینه کرده ای و در آخرت، بهشت پاداش تو خواهد بود».
28. حق نیکوکار
«حق آن که به تو نیکی کرده آن است که سپاسش گویی و نیکی اش را یادآوری کنی و برایش نیکنامی به دست آوری و بین خود و خدای تعالی مخلصانه برای او دعا کنی که در این صورت، آشکارا و نهان او را سپاس گفته ای. پس هرگاه روزی توانستی خوبی اش را تلافی کنی، چنین کن».
29. حق اذان گو
«حق اذان گو آن است که بدانی او پروردگارت را به یادت می آورد و تو را به بهره و نصیبت فرا می خواند و کمک کار تو است بر انجام واجب الاهی که برعهده ات آمده».
30. حق پیش نماز
«حق پیش نماز تو آن است که بدانی او طوق نمایندگی میان تو و پروردگارت را برگردن دارد و از سوی تو سخن می گوید و تو از جانب او سخن نمی گویی، برای تو دعا می کند و تو برای او دعا نمی کنی. وحشت ایستادن در مقابل خدای عزوجل را او متحمل می شود و اگر نقصی در این کار پیش آید، مقصر او است نه تو و اگر کار تمام و کامل انجام شود تو شریک او خواهی بود و با این همه او بر تو فضیلتی ندارد. جان تو را با جان خود و نمازت را بانماز خود حفظ می کند، پس به اندازه اعمالی که انجام می دهد، سپاس گزار وی باش».
31. حق هم نشین
«حق هم نشین تو آن است که با او به نرمی رفتار کنی و در به کارگیری الفاظ، منصفانه با او سخن بگویی و از جای خود بی اجازه او برنخیزی، اما آن که در کنار تو می نشیند می تواند بی اجازه تو بلند شود. لغزش های همنشین خود را فراموش کن و خوبی هایش را به یاد داشته باش و جز خیر و نیکی به گوشش مرسان».
32. حق همسایه
«حق همسایه ات آن است که در نبودنش، او را حفظ و حمایت کنی و در حضورش او را گرامی بداری و چون مظلوم واقع شود، یاری اش کنی و از او عیب جویی نکنی. پس هرگاه به بدی ای از او پی بردی، آن را بپوشانی و اگر دانستی که نصیحتت را می پذیرد، در مسائل مربوط به خودت و او نصیحتش کنی. به هنگام سختی رهایش نکنی و از خطاهایش بگذری و گناهانش را ببخشایی و با او بزرگوارانه معاشرت نمایی؛ که هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
33. حق دارایی
«حق دارایی تو آن است که جز از راه حلال به دستش نیاوری و جز در موارد حلال هزینه اش نکنی و کسی را که سپاس گزار تو نیست، برخود مقدم نداری. درباره اموالت طبق فرمانبرداری از پروردگارت عمل نما و نسبت به آن بخل مورز که با وجود وسعت و گشایش در زندگی، به حسرت و پشیمانی دچار می شوی؛ و هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
34. حق طلبکار
«حق طلبکارت آن است که اگر دستت می رسد، طلبش را بدهی و اگر نداری، با گفتار نیک، راضی اش کنی و به آرمی و لطف، او را پاسخ رد بدهی».
35. حق همدم
«حق همدم تو آن است که او را نفریبی و با او مکر نکنی و نیرنگ نبازی و در کارش، جانب خدای تبارک و تعالی را نگاه داری».
36. حق آنکه بر تو ادعایی دارد
«حق طرفی که بر تو ادعایی دارد: پس هرگاه آنچه علیه تو می گوید حق باشد، تو خود به سود او گواهی ده و به او ستم مکن و حقش را به طور کامل ادا کن. اما اگر ادعای او باطل است، با او مدارا کن و در کارش جز راه نرمی و ملایمت مپوی و پروردگار خود را خشمگین مساز، که هیچ نیرویی جز به خواست خدا وجود ندارد».
37. حق آن که بر او ادعایی داری
«حق طرفی که تو علیه او ادعایی داری: اگر تو در ادعای خود بر حقی، با او به نیکی سخن بگویی و حقش را انکار نکنی و اگر در ادعای خویش باطل گرا هستی، تقوای الاهی پیش گیری و توبه نمایی و مخاصمه را رها کن».
38. حق مشورت خواه
«حق مشورت خواه آن است که اگر در کار او نظری داری، با او در میان بگذاری وگرنه، به کسی که می داند، راهنمایی اش کنی».
39. حق مشورت دهنده
«حق آن که به تو مشورت می دهد آن است که او را در عقیده ای که با نظر تو ناسازگار است متهم نسازی. پس اگر با تو هم رأی بود، خدای تعالی را سپاس گویی».
40. حق نصیحت جو
«حق نصیحت خواه آن است که نصیحت و خیرخواهی ات را به او برسانی و روش تو، دلسوزی و مدرای با او باشد».
41. حق نصیحت کننده
«حق نصیحت کننده آن است که در برابرش فروتن باشی و از جان و دل سخنش را بشنوی، پس اگر سخن حق و درست بر زبان آورد خدا را بستائی و اگر موافق حق نبود، بر او رحمت نمایی و متهمش نسازی و بدانی که او خطا کرده و به این خطا، مؤاخذه اش نکنی مگر اینکه سزاوار تهمت باشد که در این صورت، هرگز به هیچ کار او نباید اعتنا نمایی؛ و هیچ نیرویی جز به خواست خدا وجود ندارد».
42. حق بزرگ تر
«حق بزرگ تر، احترام کردن او است به خاطر سنش، و بزرگ داشتن او بدان جهت که پیش از تو اسلام آورده، و مقابله نکردن با او به هنگام مخاصمه و جدل؛ و اینکه در راه، بر او سبقت نگیری و پیش نیفتی و با او به نادانی رفتار نکنی و اگر او با تو جاهلانه رفتار نمود، تحمل کنی و به حق سبقت در اسلام، اکرامش کنی و حرمتش را نگاه داری».
43. حق کوچک تر
«حق کوچک تر آن است که در امر آموزش او، برایش دلسوزی کنی، او را عفو نمایی، خطاهایش را بپوشانی و با او مدارا کنی و یاری اش دهی».
44. حق گدا
«حق آن که چیزی می خواهد آن است که به قدر نیازش به او بدهی».
45. حق آن که از او چیزی بخواهی
«حق آن که از او چیزی می طلبی آن است که اگر داد، از او با سپاس و قدرشناسی، بپذیری و اگر نداد، عذرش را قبول نمایی».
46. حق خشنودکننده
«حق کسی که به خاطر خدا، تو را خشنود کرده آن است که نخست خدای تعالی را بستائی و آن گاه خشنود کننده را سپاس گویی».
47. حق بدی کننده
«حق کسی که به تو بدی کرده آن است که عفوش کنی و اگر بدانی که این گذشت زیان می رساند، انتقام خود را گرفته ای. خدای تعالی فرموده: «هر که پس از ظلمی که بر او رفته، یاری بطلبد، بر چنین کسی گناهی نیست»[11]».
48. حق هم کیشان
«حق هم کیشان تو، سلامت خواستن برای آنها، دلسوزی کردن در حقشان، مدارا با بدانشان، انس و الفت ورزیدن با آنها، خیرخواهی برای آنها، سپاس از نیکانشان و آزار نرساندن به آنها است و اینکه آنچه برای خود دوست می داری برای آنها هم دوست بداری و آنچه خود نمی خواهی، برای آنها هم نخواهی. بزرگ ترهایشان را همچون پدر و جوانانشان را همچون برادران و پیرزن هایشان را همچون مادر و بچه هاشان را همچون فرزندان خود بدانی».
49. حق اهل ذمه
«حق آنان که در پناه دولت اسلامی زندگی می کنند آن است که هر آنچه خدا از آنان پذیرفت، تو نیز بپذیری و مادام که به پیمان خود با خدای تعالی وفا دارند به آنها ستم نکنی».
کتابنامه
قرآن کریم.
ابوالحسن علی بن عبدالواحد ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، مصر: دار الشعب.
ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دمشق: دارالفکر.
ابوالقاسم الکوفی، الاستغاثه، دارالعلوم للتحقیق والطباعه.
ابوجعفر محمد صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم: آل البیت.
ابوجعفر محمدبن الحسن طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: مکتبة صدوق.
ابی الحسن علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، تحقیق علی فاضلی، قم: مجمع العاملی لاهل البیت(علیهم السلام).
ابی جعفر محمدبن حسن الطوسی، الرجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
ابی جعفر محمدبن علی ابن بابویه الصدوق، التوحید، تصحیح و تعلیق: سیدهاشم حسینی طهرانی، قم: جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة.
ابی جعفر محمدبن علی ابن بابویه الصدوق، الخصال، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه.
ابی جعفر محمدبن علی ابن بابویه صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، قم: موسسه النشر الاسلامی لجماعه المدرسین.
ابی جعفر محمدبن علی ابن بابویه الصدوق، الامالی، قم: انتشارات اسلامی.
احمد امین، ضحی الاسلام، قاهره: الامره.
احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج امیرالمؤمین(علیه السلام)، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
احمد محمود صبحی، نظریه الامامه عند الاثنی عشریه، قاهره: دارالمعارف.
احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر.
اسدالله بن اسماعیل کاظمی (تستری)، کشف القتاع عن وجه حجیة الاجماع.
اسماعیل الجرجانی، الاعتبار و سلوة العارفین، اردن: مؤسسه امام زیدبن علی.
این منظور معافی، تاریخ مختصر دمشق، دمشق.
باقر شریف قرشی، حیاة الامام زین العابدین(علیه السلام)، تهران: دارالکتاب الاسلامی.
جعفر عباس جائری، بلاغه علی بن الحسین(علیه السلام)، قم: مجمع جهانی اهل بیت.
جعفربن محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم والملوک)، تهران: اساطیر.
جمال الدین ابوالحجاج المزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، بیروت: بشار عواد معروف.
جمال الدین ابوالفرج ابن جوزی، صفوه الصفوه، بیروت: دارالمعرفه.
جمال الدین احمد بن علی الحسینی، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب.
حسن بن شعبة الحرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه پرویز اتابکی، رهاورد خرد.
حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، تحقیق مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم: مطبعه ستاره.
حسن ممدوحی کرمانشاهی، شهود و شناخت، قم: بوستان کتاب.
حسن البصری وعماره، رسائل العدل و التوحید، مکتبه الاسره بالتعاون.
حسین کریمیان، ری باستان، تهران: انجمن آثار ملی.
رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(علیهم السلام)، قم: انصاریان.
رضی الدین ابی نصر الحسن بن الفضل طبرسی، مکارم الاخلاق، تهران، دارالکتب الاسلامی.
جارالله محمودبن عمر زمخشری، ربیع الابرار، بیروت: الاعلمی.
سبزواری، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت(علیهم السلام).
سید علی بن موسی بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم: انوارالهدی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فی النجف، تهران: میراث مکتوب.
سید جعفر شهیدی، زندگی علی بن الحسین(علیه السلام)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، قیام حسین(علیه السلام)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
سید جعفر مرتضی العاملی، دراسات و بحوث فی التاریخ والاسلام، مرکز جواد.
سید هاشم البحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، قم: مدین.
سیدحسن امین، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات.
سیوطی، طبقات الحفّاظ، بیروت: دارالکتب العلمیه.
شمس الدین الذهبی، سیر اعلام النبلاء، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی
شمس الدین الذهبی، سیر اعلام النبلاء، دار الافاق العربیه.
شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، تهران: المکتبة الاسلامیة.
شیخ عباس قمی، نفس المهموم، قم: هجرت.
صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدرالدین صدر بلاغی.
طوسی، اختیار المعرفة الرجال، تهران: انتشارات اسلامیه.
عبدالرحمن بن احمدجامی، مثنوی هفت اورنگ.
علی بن احمد ابن حزم، الفضل، بیروت: دارالفکر.
علی بن محمد العلوی العمری، المجدی فی الانساب الطالبین، قم: سیدالشهداء.
قاضی ابی حنیفه نعمان بن محمد، شرح الاخبار، قم: انتشارات اسلامی.
قاضی عبدالجبار، المنیة و الامل، بیروت: دارالفکر.
قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی، چاپ اول.
کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
محسن رنجبر، نقش امام سجاد(علیه السلام) در رهبری شیعه.
محمد ابن سعد بصری، الطبقات الکبری، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی.
محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظین، قم: شریف الرضی
محمد بن عمر الکشی، رجال الکشی، مشهد: دانشکده الهیات و معارف.
محمد بن نعمان مفید، الارشاد، قم: کنگره جهانی شیخ مفید.
محمد تقی تستری، تواریخ النبی و آل(علیهم السلام)، ایران: مؤسسه نشر الاسلامی.
سید حسین محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ.
محمدباقر مجلسی، بحارالانوار (الجامعه لدرر اخبار الائمة الاطهار(علیهم السلام))، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
محمدبن احمد ذهبی، تذکرة الحفاظ، قم: زائر.
محمدبن حسن حرّ العاملی، وسائل الشیعة، تهران: کتابفروشی اسلامی.
محمدبن علی بن شهرآشوب، المناقب و آل ابی طالب(علیه السلام)، نجف: مطبعة حیدریه.
محمدرضا حسینی جلالی، جهاد امام سجاد(علیه السلام)، ترجمه: موسی دانش.
مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران: صدرا.
مقام معظم رهبری، انسان 250 ساله (با تصرف و تلخیص)، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی.
مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان (نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان)، قم: مؤسسه امام صادق(علیه السلام).
پی نوشت ها
[1]. تحف العقول، ص 255.[2]. الخصال، شیخ صدوق، ص564.
[3] حج (22)، آیه 24.
[4] ر.ک: المیزان، ج 14، ص 362.
[5]. زمر (39)، آیات 17 و 18.
[6]. نور (24)، آیه 30.
[7]. بحارالانوار، ج74، ص 402.
[8]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 12، ص 87 ؛ زهیر الاعرجی، الاخلاق القرآنیه، ص 289.
[9]. اسراء (17)، آیه 23.
[10]. «احسان» غالباً با «الی» متعدی می شود، اما گاهی به وسیله «باء» متعدی می گردد، این تعبیر شاید به خاطر آن باشد که مباشرت را بیان کند، یعنی شخصاً و بدون واسطه به پدر و مادر احسان کنند. (ر.ک: تفسیر نمونه، ج 12، ص 74).
[11]. شوری (42)، آیه 41.
حق و تکلیف از نظر امام سجاد (ع)