دین و اندیشه

ارتباط با خدا

پرسش و پاسخ

درباره ارتباط با خدا و حمد و ستایش الهی چه راهکارهایی در صحیفه سجادیه بیان شده است؟

امام سجاد(علیه السلام) و ستایش الهی [1] درباره ارتباط با خدا و حمد و ستایش الهی چه راهکارهایی در صحیفه سجادیه بیان شده است؟ حمد و ستایش خدا
صحیفه سجادیه تابلویی است زیبا و چشم نواز که امام سجاد(علیه السلام) با هنرمندانه ترین شکل، جلوه هایی با شکوه از بندگی خالصانه برای خدا و ارتباط موحدانه با دنیای پیرامون را در آن به تصویر کشیده است.
نگریستن به این شاهکار شناخت و شهود، بیننده را غرقه در احساس های متعالی و دریافت های بزرگ و الهی، با خود به دنیایی همه نور و نشاط و روحانیت ناب عروج می دهد و مهمان بساط قرب پروردگار می گرداند.
در دعای اول صحیفه سجادیه به طور ویژه درباره حمد و ستایش خدا فرازهایی بیان شده است که به برخی اشاره می شود:
1. خداوند در وصف نگنجد
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الاوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الاخِرِ بِلَا آخِرٍ یکُونُ بَعْدَهُ، الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْواصِفِینَ»؛ «ستایش برای خدایی است که نخستین است بی نخستینی پیش از خود، و واپسین است بی واپسینی پس از خود، آن که دیده بینندگان از دیدنش فرو مانَد و اندیشه وصف کنندگان ستودنش نتواند».
تبیین و شرح
میزان فهم آدمی در توضیح و تعریف موجودات مادی، بسته به ویژگی هایی است که از آن پدیده ها درک و دریافت می کند. ویژگی هایی همچون زمان مندی، مکان داشتن، جسمانی بودن و… اگر بخواهیم با همین ملاک ها به سراغ خداوند برویم و اوصاف و خصوصیات آن ذات یگانه را توجیه و تفسیر نماییم. بی شک به خطا رفته ایم. اول و آخر بودن، قابل مشاهده و رؤیت بودن درباره خداوند، آن گونه نیست که ما درباره خود یا دیگران می اندیشیم.
خداوند اولین است و آخرین، اما نه از جهت زمانی و موقعیت قرار گرفتن در گستره گذشت زمان، بلکه اولویت و آخریت او از رابطه علت و معلولی میان خداوند و دیگر هستی ها نشأت، گیرد. خداوند اوّل است بدین معنا که چون پدید آورنده و مبدأ تمامِ آثار و جلوه های ظاهری و باطنی است، وجود چیزی پیش از او قابل تصور نیست و چون بازگشت و رجوع همه پدیده ها سرانجام به سوی اوست، در ورای او و جدای از او وجود چیزی ممکن نخواهد بود.
به همین لحاظ و نگاه، درک و دریافت خداوند و توصیف او با اندازه های مادی و ابزار محدود دنیایی همچون چشم و گوش و عقل ماده نگر و ناقص بشری، امری است محال. البته این به معنای نفی هر گونه فهم و بسته بودن مطلق راه رسیدن به خداوند نیست. آثار بی شمار الهی در جلوه های گوناگون ما را به دریافتی هر چند ناقص و محدود از آن معبود متعال می رساند، همچنان که در مرتبه ای بالاتر، اطاعت و بندگی خالصانه و تخلق به اخلاق الاهی بهترین راه برای مشاهده جلال و جمال پروردگار و دیدن روی ماه خداوند خواهد بود.
2. سپاس گزاری= انسانیت
(((وَ الْحَمْدُ لِلَّه الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَه حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَه، وَ أَسْبَغَ عَلَیهمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَه، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یشْکُرُوهُ، وَ لَوْ کَانُوا کَذلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الانْسَانِیه إِلَى حَدِّالْبَهِیمِیه، فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَم کِتَابِهِ: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالانْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا)))[2].
«ستایش برای خدایی است که اگر در برابر نعمت های پیاپی که بر بندگانش ارزانی داشته و بخشش های مکرّر که در حق آنان به اتمام رسانده، ستایش خود را به ایشان نمی آموخت، از نعمت هایش بهره می بردند و سپاسش به جای نمی آوردند و از روزی اش فراخی می یافتند و شکرانه آن نمی گزاردند. پس، از مرزهای انسانی پا به وادی حیوانی می نهادند و آنگونه می شدند که خدا در کتاب استوارش فرموده: «آنان مثل چهار پایان اند، نه بیشتر، بلکه گمراه ترند».
تبیین و شرح
از انسانیت تا حیوان شدن یک گام بیشتر فاصله نیست و آن عدم فهم و شعور و حسن انتخاب و تکلیف پذیری است. اگر آدمی به عبادت خدا مکلف شده و پروردگار او را به بارگاه توفیق و قبول خود راه داده، همه از همین امتیاز و ویژگی های انسانی برآمده است. از جمله این تکالیف، حمد و سپاس در مقابل خداوند نعمت دهنده و به جای آوردن شکر فضل و بخششی بی دریغ را می توان بر شمرد.
در نهاد آدمی نهاده شده که نیکی و نعمت را سپاس بگذارد و کرامت و لطف خداوند را همواره در نظر داشته و بر اساس آن، وظیفه بندگی خود را ادا نماید.
اگر این ندای خرد و فطرت نادیده گرفته شود و روزمره گی انسان، همچون چریدن حیوانات در مرتع و چراگاه پر آب و علف دنیا، به غفلت و بی خبری سپری گردد، این یعنی تنزل کردن از مقام انسانی و شباهت یافتن به چهارپایان و جنبندگان حیوانی و در واقع قرار گرفتن در مرتبه ای بسیار فروتر از آنان.
بنابراین، کم ترین مرتبه شناخت آن است که مُنعِم متعال را به سلطه بر هستی و دهش بی دریغ تمام و کمال نعمت ها بشناسیم و او را بر این لطف که سپاس گزاری را به ما آموخت و نپسندید که همچون حیوانات غافلانه روزگار بگذرانیم، حمد و ستایش بسیار بگوییم.
3. فقر با کرامت
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَه إِلَّا إِلَیه، فَکَیفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّی شُکْرَهُ لا مَتَى»؛ «و ستایش ویژه خدایی است که درِ نیاز را جز به درگاهش از همه سو بر ما ببست. حال چگونه به ستودنش توان داریم؟ کی از عهده شکرش به در آییم؟ نه، کی توانیم؟»
تبیین و شرح
نخستین تکریم و عزت بخشی نسبت انسان، از سوی آفریدگار متعال بود. او بود که به زیباترین صورت، آدمی را گرامی داشت و از تحقیر شدن و واقع گشتن در موقعیت های خواری و ذلت بر کنار گذاشت. خداوند از همان روز نخست بر عهده گرفت که به عزّت نامتناهی خود همه نیازهای بندگان را برآوَرد و آنان را به در خانه ارباب بی مروت دنیا حواله نکند.
جلوه روشن این تکریم و احترام همان فقر ذاتی انسان و دست همیشه دراز او به درگاه ربوبی است. که فرمود: <أنتم الفُقَراءَ الی الله)))[3]؛ «شمایان گدایان درگاه خداوندید» هیچ لحظه و آنی را نمی توانی به خاطر آوری که از عنایت پروردگار خویش بی نیاز بوه ای و خود می توانستی بی خواست و اراده و لطف او، سودی را جلب نمایی یا ضرری را از خود دور گردانی. خداوند تو را به خویشتن و به دیگر بندگان محتاج نساخت و تمام درهای نیاز را به روی تو مسدود نمود،
تا با درخواست کردن از دیگران که همچون تو محتاج و فقیرند، آبروی خدا داد خود نبری و شخصیت انسانی ات را به تحمل تحقیر و منّت دیگران در معرض تباهی و بی قدری قرار ندهی.
4. آزمون طاعت
«ثُمَّ أَمَرَنَا لِیخْتَبِرَ طاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِیبْتَلِی شُکْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ، وَ رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ یبْتَدِرْنا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ یعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُراجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْمَاً»؛ «آن گاه فرمانمان داد تا بنگرد که فرمانبرداریم یا نه و ما را نهی کرد تا بنگرد که سپاس گزاریم یا نه. پس از جاده فرمانش راه کج کردیم و بر مرکب نافرمانی اش بر نشستیم. اما در عذاب کردن ما شتاب نورزید و به انتقام از ما تعجیل ننمود. بلکه از سر بزرگواری، با رحمت خود با ما مدارا کرد و با مهربانی، بردبارانه مهلتمان داد که باز گردیم».
تبیین و شرح
این بیان، به روشنی فلسفه امر و نهی خداوند را مطرح می کند. فرامین الهی هم روش زندگی در نظام احسن هستی را به ما می آموزد و هم دربردارنده برنامه ای است بسیار مؤثر در تکامل و تعالی انسان. نقش سوم تکالیف، به آزمون در آوردن زندگی آدمی است. یعنی سنگ محکی است که زندگی انسان را در نسبت با اطاعت از خداوند و شکر نعمت او می آزماید.
موقعیت های خطیر و سرنوشت سازی که در صحنه این آزمون نمایان می شود، آدمی را به چالشی بزرگ می کشاند و نتیجه آن، نشان دهنده تکامل روحی و معنوی انسان است. بنده در مسیر عمل به دستورات دینی، در واقع به نوعی خودشناسی دست پیدا می کند و در می یابد که در کدامین مرتبه از مراتب قرب الهی و در چه حد از کمالات انسانی قرار گرفته است.
امر و نهی خداوند، گرچه هر دو آزمون اطاعت و بندگی است اما سرسپردن به نهی و منع های خدا و خودداری از بسیاری لذت ها و برخورداری ها، به خصوص، میزان سپاس گزاری آدمی را بیش از هر موقعیت دیگر بر ملا می سازد. شاکر بودن در عین محرومیت و ممنوعیت، مرتبه ای بلند از اطاعت و بندگی در مقابل خداوندی است که بر عذاب کردن بندگانش هیچ شتاب نمی کند و با رحمت و مهربانی، به آنان فرصت رجوع دوباره می بخشد.
5. ما را چه به گذشتگان
«ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَه لَهُ عَلَینَا، وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَ الْبَاقِینَ، عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الاشْیآءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَه مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَه، أَبَداً سَرْمَداً إِلَى یوْمِ الْقِیامَه»؛ «پس ستایش او را به جای هرنعمت که بر ما و تمام بندگان گذشته و زنده خود ارزانی داشته است، و به شمار همه پدیده ها که در احاطه علم اوست، و به جای هر یک از نعمت ها، به چندین برابر، بی آغاز و انجام، تا هنگامه رستاخیز».
تبیین و شرح
راستی حمد و سپاس خدواند در برابر نعمت های مربوط به امت های گذشته به چه معناست و چه ضرورتی دارد؟
در این باره نکته جالب و ارزنده ای وجود دارد. نظام هستی دارای یک حقیقت به نام «وجود» است و ذره ذره موجودات آن در ارتباط با یکدیگر و از هستی هم متأثرند. اگر در فضای نامتناهی میلیون ها سال قبل، اتفاقی رخ داده باشد، همچون به وجود آمدن انبوه توده های گاز به صورت منظومه ها و کهکشان ها، آن اتفاق در امروز تأثیر تمام دارد. همچنان که رخدادهای امروز دنیا، در همان کهکشان ها و حوادث آینده بی تأثیر نخواهد بود. یک حرکت کوچک در گوشه ای از هستی بی کران چنان سنگ ریزه ای است که در استخری افکنده شود. موج هایی ایجاد می کند و تأثیراتی در طول موج های مختلف بر جای می نهد.
بنابراین، نعمت های جاری در گذشته بشر قطعاً در وجود نعمت های اکنون نقش آفرین بوده، همچنان که نعمت های کنونی ما، در امور آینده بشر تأثیر بسزا خواهد داشت. ما نعمت های حالِ خود را مرهون نعمت های دیروز گذشتگان هستیم و این می طلبد که خداوند را حتّی نسبت به لطف و عنایتی که به گذشتگان داشته و نعمت هایی که به آنان ارزانی فرموده، سپاس گزار باشیم. و از آنجا که نعمت های آینده در گرو نعمت های اکنون است، شکر و سپاس ما به نعمت های فردا نیز راه می یابد و تا روز قیامت پاینده و برقرار می مانَد.

امام سجاد(علیه السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)

درباره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چه ویژگی های برجسته ای در صحیفه سجادیه بیان شده است؟

دعاهای صحیفه سجادیه لبریز از صلوات ها و درودهای فراوان بر پیامبر و خاندان پاک ایشان است. اما در دعای دوم، برخی از ویژگی های مهم پیامبر بیان شده است که به برخی اشاره می شود:
1. حق مداری
«وَ کَاشَفَ فِی الدُّعَاءِ إِلَیکَ حَامَّتَهُ، وَ حَارَبَ فِی رِضَاکَ أُسْرَتَهُ، وَ قَطَعَ فِی إِحْیاءِ دِینِکَ رَحِمَهُ، وَ أَقْصَى الادْنَینَ عَلَى جُحُودِهِمْ، وَ قَرَّبَ الاقْصَینَ عَلَى اسْتِجَابَتِهِمْ لَکَ»؛ «و در دعوت [مردمان] به سوی تو، آشکارا با خویشانش در افتاد و برای خشنودی تو، با خاندانش به پیکار برخاست و به زنده کردن دینت، از بستگانش بُرید و نزدیکان را به انکار کردنشان، از خود براند و دور افتادگان را به فرمان بردن از تو، به خود نزدیک ساخت».
تبیین و شرح
این فراز از دعا، یک نکته مهم و کلیدی را در رابطه با رهبری جامعه دینی و حق مداری، گوشزد می کند و آن اینکه: راهبران دلسوز و پیشوایان راستین، برای هدایت مردم و باز داشتن آنها از کجی ها و انحرافات، جز حق و ملاک قرار دادن آن را نباید در نظر آورند. حق محوری، بهترین وسیله سنجش صداقت در افراد به خصوص داعیه داران پیشوایی مردم است.
پیامبر اکرم نمونه ای روشن و عالی در این زمینه به شمار می آید. ایشان در راه تبلیغ دین خدا و اعتلای کلمه توحید، با قوم و خویشان خود که با آنان رابطه عاطفی و احساسی شدیدی داشت و همواره از حمایت و دفاع آنان برخوردار بود، به نبرد پرداخت و قومیت گرایی و عصبیت قبیله ای هرگز آن حضرت را در پیمودن آن راه به تردید نیفکند و لحظه ای ایشان را از حرکت در مسیر حق بازنداشت.
ملاک دوستی ها و دشمنی ها در دین مبین اسلام، معیارهای متعارف عرفی نیست. منافع شخصی، خانوادگی، حزبی و جناحی در این میان، بی اعتبارترین امور است. آنچه پایه گذار عواطف دینی و گرایش های جمعی به شمار می آید، همان ملاک قرآنی، یعنی ایمان به خدا و عمل به دستورات اوست که فرمود:
(((اِنّما المُؤمنونَ اِخوَه)))[4]؛
«مؤمنان با هم برادرند».
«اویس قرنی» در «یمن» زندگی می کرد و هرگز موفق به دیدار رسول خدا نشد، اما نزدیک ترین فرد به آن حضرت به شمار می آمد. در حالی که افرادی چون ابوجهل و ابولهب که هم قبیله و هم خون پیامبر بودند، با آن حضرت به مخالفت پرداختند و مطرود و منفور ایشان شدند.
نزدیک ترین روابط و شدیدترین احساسات آن گاه که در تقابل با خواست پروردگار و تعالیم او قرار بگیرد، رنگ می بازد و از درجه اهمیت و اعتبار ساقط می شود. از این روست که خداوند در قرآن، در پاسخ احساس پدرانه نوح به فرزندش، آن فرزند را عملی ناشایست و بی ارتباط با خاندان نبوت می داند و در جای دیگر با نادیده گرفتن عشق و علاقه ابراهیم به اسماعیل، فرمان ذبح فرزند به دست پدر را صادر می کند.
2. رنج رسالت
«وَ أَدْأَبَ نَفْسَهُ فِی تَبْلِیغِ مِلَّتِکَ، وَ شَغَلَهَا بِالنُّصْحِ رِسَالَتِکَ، وَ أَتْعَبَهَا بِالدُّعاءِ إِلَى لِأَهْلِ دَعْوَتِکَ»؛ «و خویشتن را در رساندن پیغامت رنجور ساخت و در دعوت مردمان به آیینت، آن را به زحمت انداخت و دعوت شدگان را به پند و اندرز نواخت».
تبیین و شرح
نخستین مبلغ دین اسلام، یعنی رسول خدا در راه رساندن پیام پروردگار به بندگان و به راه آوردن ایشان از گمراهی ها و کج رفتاری ها، آزار و اذیت بسیار دید و رنج های طاقت فرسای بی شماری را بر خود هموار نمود. بی کم ترین چشمداشت، هستی خود را به پای هدایت مردمان فانی کرد و تا شب زدگان و عادت کردگان به تاریکی و ظلمت چشم باز کنند و جمال دل آرای خورشید حق را بنگرند، همچون شمع سوخت و قطره قطره ذوب گردید.
این سیره پیامبر یادآور و آموزنده یکی از مهم ترین شرایط در امر تبلیغ دین است. یعنی همه کسانی که داعیه رسالت گزاری و میراث داری آن حضرت و دیگر پیشوایان معصوم(علیهم السلام) را دارند تنها در صورتی به نتیجه کار خود و رسیدن به هدف امیدوار توانند بود که همچون رسول خدا(علیهم السلام) خود را برای هر گونه رنج و سختی آماده نمایند و از مواجهه با هیچ مشکلی پرهیز نداشته باشند. یعنی نه تنها در برابر مصیبت هایی که برآنان وارد می شود، مقاومت ورزند، بلکه باید خود را در این راه رنجور بدارند و از هر امکان توان خویش برای خیرخواهی در حق بندگان خدا دریغ ننمایند و این در وجود ایشان به یک خوی و عادت معمول تبدیل شود.
3. جهاد مقدس
«حَتَّى اسْتَتَبَّ لَهُ مَا حَاوَلَ فِی أَعْدَائِکَ، وَ اسْتَتَمَّ لَهُ مَا دَبَّرَ فِی أَوْلِیائِکَ، فَنَهَدَ إِلَیهمْ مُسْتَفْتِحاً بِعَوْنِکَ، وَ مُتَقَوِّیاً عَلَى ضَعْفِهِ بِنَصْرِکَ، فَغَزَاهُمْ فِی عُقْرِ دِیارِهِمْ، وَ هَجَمَ عَلَیهمْ فِی بُحْبُوحَه قَرَارِهِمْ، حَتّى ظَهَرَ أَمْرُکَ، وَ عَلَتْ کَلِمَتُکَ <وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)))[5]»؛ «سرانجام [با جهاد در راه تو] آنچه در حق دشمنانت خواسته بود، مدام و محقق شد و تمام آنچه درباره دوستانت اندیشیده بود، برایش به انجام رسید. پس به [جنگ]شان برخاست در حالی که به یاری تو خواهان پیروزی بود و با نیروی تو برناتوانی خویش چیرگی می خواست. در دلِ خانه هاشان، با آنان به نبرد پرداخت و ناگاه، در استرحت گاهشان بر آنان تاخت؛ تا فرمان تو آشکار گردید و کلمه ات برتری یافت «گرچه مشرکان نپسندیدند».»
تبیین و شرح
یک تفاوت اساسی میان جنگ های پیامبران الهی و دیگر جنگ های بشری آن است که پیروزی و فتح و کشورگشایی در هر کدام معنای خاصی دارد. معمول جنگ ها و خون ریزی هایی که در عالم رخ می دهد، نشأت گرفته از خوی هواپرستی و خودخواهی عده ای ستم پیشه و هوسران است که برای ارضای حس قدرت طلبی و سلطه گری خود، به جان و مال و ناموس مردمی چنگ می اندازند، کشوری را فتح یا حکومتی را سرنگون می کنند و خود، با واسطه یا به طور مستقیم بر آن حاکم می شوند. انگیزه ها و اهداف، تماماً در این جنگ ها خودکامانه و هوس پرستانه است هر چند برای فریب و از سرنیرنگ، شعارهای عدالت و صلح و بشر دوستی نیز داده می شود.
اما در مقابل، فتح و پیروزی در مکتب پیامبران دارای انگیزه ها و اهداف متعالی و در جهت تکامل و ترقی بشریت است. آنها با فتوحات و کشورگشایی های خود، در واقع می خواستند موانع رشد و هدایت انسان و رسیدن او به کمال را بردارند. کشورگشایی آنها همان بند گشودن از دست و پای بشر و آزاد کردن او از چنبره ظلم و ستم زورگویان و هواهای نفسانی بود. بنابراین چاره ای جز این نبود که بهترین و گزیده ترین بندگان خدا با عده ای هوسرانِ خودخواه به مبارزه برخیزند تا بدین وسیله، موانع برداشته شود و حاکمیت خدا جایگزین حکومت جاهلان شود.
پیامبر ما نیز در جنگ های متعدد خود، همین چشم انداز گسترده و حیاتی را پیش رو داشت و آنگاه که مسلمانان را در همه تاریخِ پس از خود به جهاد و مبارزه فرا می خواند، به هدفی جز نابودی اسباب و عوامل گمراهی و هموار شدن راه هدایت مردم، و در نهایت اعتلای کلمه حق نمی اندیشید.
4. شفاعت رهبری
«وَ عَرِّفْهُ فِی أَهْلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ أُمَّتِهِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ حُسْنِ الشَّفَاعَه أَجَلَّ مَا وَعَدْتَهُ»؛ «افزون بر آنچه به او وعده فرموده ای، شفاعت نیکویش را در حق خاندان پاک و امت با ایمانش پذیرا باش».
تبیین و شرح
تلقی نادرستی که در ذهن عامه مردم از شفاعت وجود دارد این است که شخصی گنهکار بتواند وسیله ای فراهم نماید و با آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند؛ درست آن گونه که در میانجی گری ها و پارتی بازی های جوامع منحطّ بشری دیده می شود. بسیاری از عوام مردم شفاعت انبیاء و ائمه(علیهم السلام) را چنین می پندارند که تصوری است باطل و در واقع شرک در ربوبیت است.
شفاعت به معنای صحیحش، بر دو گونه است:
1. شفاعت رهبری، 2. شفاعت مغفرت (رفع عذاب و آمرزش گناهان)
شفاعت رهبری آن جایی است که انسانی سبب هدایت و رستگاری انسان دیگری شود، که این رابطه در قیامت به صورت عینی در می آید و «هادی» پیشوا و امام قرار می گیرد و «هدایت شده» به صورت پیرو و مأموم ظاهر می شود.
به همین معنا از شفاعت، رسول خدا شفیع امیرمؤمنان و فاطمه زهرا(سلام الله علیه) است و آن دو، شفیع امام حسن و امام حسین(علیه السلام) هستنند و هر امامی شفیع امام پس از خود است، و حتی عالمان از کسانی که شاگرد تعلیم و هدایت ایشان بوده اند، به همین معنا، شفاعت می کنند[6].
با توجه به اینکه امام سجاد(علیه السلام) شفاعت پیامبر را در حق خاندان پاک و امت مؤمنش درخواست کرده، معلوم می شود که این شفاعت – لااقل درباره اهل بیت ایشان – همین شفاعت رهبری و ولایت است. اگر چه درباره مؤمنان هر دو نوع شفاعت، می تواند مورد نظر باشد.
نکته مهم در شفاعت مغفرت آن است که سنخیت و هماهنگی روحی و معنوی میان شفاعت کننده و شفاعت خواه شرط اساسی است.
گناه کاری توأم با بی باکی و سرکشی که هیچ گونه انفعال روحی و پشیمانی را در پی نداشته باشد، این سنخیت و هماهنگی را از میان می برد و زمینه شفاعت را یکسره بر می چیند. آن که در پی شفاعت ائمه(علیهم السلام) است باید بکوشد با جبران گذشته زشت خود هر چه بیشتر خود را به ایشان نزدک سازد و با آنان شفیع و همراه گردد تا شفاعت مغفرت، و بالاتر «شفاعت رهبری» ایشان را شامل حال خود نماید.

نجات و هدایت

چند نمونه از آموزه های صحیفه سجادیه برای نجات و هدایت انسان را بیان کنید.

امام سجاد(علیه السلام) در راز و نیازهای خود با خداوند، دعاهای فراوانی برای نجات و هدایت خود و دیگران مطرح کرده است که به چند فراز آنها در دعای پنجم صحیفه سجادیه اشاره می شود:
1. در پناه حق
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنَا حَدَّ نَوائِبِ الزَّمَانِ، وَ شَرَّ مَصَائِدِ الشَّیطَانِ، وَمَرَارَه صَوْلَه السُّلْطَانِ»؛ «خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست و سر سخنی ناگوارهای زمان و گزند دام های شیطان و تلخناکی قهر سلطان را از ما بردار».
تبیین و شرح
دنیای پیرامون ما آکنده از حوادث و رخدادهای کوچک و بزرگ و برخوردهای سهمگین و غیرقابل تصور در پهنه هستی است. از این حوادث و رویدادها و تلاقی ها آنچه به اختیار ما باشد که بتوانیم آنها را پیش بینی کنیم و در مقابلشان مانعی به وجود آوریم، بسیار بسیار اندک و ناچیز است؛ در حدّ صفر و هیچ.
با این وصف، برای به سلامت ماندن در هجوم نابرابر این همه حوادث و جریانات شکننده، و در عین حال خارج از اختیار، چه باید کرد؟ خود را رها کنیم تا هر چه پیش آید، خوش آید و هست و نیست ما را با خود ببرد و به نابودی کشاند، یا نه می توان دستاویز و پناهگاه مطمئنی یافت و بدان پناهنده شد؟ آری خداوند که ناچیزترین حرکت و جنبش در عالم به خواست و اراده اوست، می تواند ما را نگه داری کند و به حکمت و مصلحت خویش، از گزند آفات و ناملایمات در امان بدارد. پس چاره آن است که مدام از خداوند بطلبیم که مأموران نظام هستی، شرور و بدی های عالم را از ما دور کنند و خود به یمن رحمت و مغفرت خویش، ما را عافیت و سلامت ببخشد.
دو نمونه از مشکلات زندگی انسان که امام(علیه السلام) یاد می کند، یکی دام های متعدد شیطان و دیگری خشم و سلطه گری قدرت های ظالم و زورگوست. بسته به موقعیت و شرایط هر کس، شیطان برای به دام افکندن او، وسیله و ابزار خاصی به کار می برد و از همه سو تیرهای زهرآلود خویش را به سویش رها می سازد، بلکه یکی به هدف خورد و کارگر افتد. بیچاره انسان که نمی داند کدام یک از دام های شیطان را بپاید و در بارش تیرهای گناه و معصیت به کجا بگریزد. همچنان که مصون ماندن از سوء نیت ها و خوی قدرت طلبی نظام های سلطه که با جنگ و خون ریزی و بی خانمانی توأم است، در توان هر مردم و جامعه ای نیست و جز با استمداد از پروردگار متعال ممکن نخواهد بود.
2. مدیریت الهی
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ مَنْ و الَیتَ لَمْ یضْرُرْهُ خِذْلَانُ الْخَاذِلِینَ، وَ مَنْ أَعْطَیتَ لَمْ ینْقُصْهُ مَنْعُ الْمَانِعِینَ، وَ مَنْ هَدَیتَ لَمْ یغْوِهِ إِضْلَالُ الْمُضِلِّینَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْنَعْنَا بِعِزِّکَ مِنْ عِبَادِکَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ غَیرِکَ بِإِرْفَادِکَ، وَ اسْلُکْ بِنَا سَبِیلَ الْحَقِّ بِإِرْشَادِکَ»؛ «خدایا! هر که را تو یاری کنی، یاری نکردن دیگران ضرر نرساند، هر که را تو عطایی دهی، تنگ چشمی دیگرانش نکاهد، و هر کس را تو به راه راست بری، بیراه کردن گمراهان منحرف نسازد. پس بر محمد و خاندانش درورد فرست و به عزّت خویش از ما در برابر بندگان [بد خواهت] حمایت کن، و با بخشش خود، از غیر خویش بی نیازمان گردان، و به هدایتت ما را به راه حق و راستی انداز».
تبیین و شرح
در تعالیم ناب دینی ما، هیچ کس جز خداوند، و رسول خدا و جانشینان او، به خودی خود حق ولایت و امر و نهی دیگران را ندارد. اما باید دانست که ولایت دو گونه است:
1. سرپرستی و مدیریت اجتماعی که خداوند بر عهده پیامبران و امامان(علیهم السلام) نهاده تا با دریافت وحی الهی و رساندن آن به مردم، عملاً امور اجتماعی جامعه را در عرصه های مختلف سرپرستی کنند. این وظیفه، به نص خود ایشان، پس از آنان به عالمان متقی و صالح و عادل سپرده شده تا با تبلیغ و اجرای دستورات خداوند، خیمه دین را پیوسته سرپا نگاه بدارند و تا همیشه پاسدار مرزهای آیین محمدی باشند.
2. سرپرستی و مدیریت آفرینش که مختص خدای تعالی است. بدین معنا که تنها خداوند، روزی دهنده و برآوردن نیازهای آفریده هاست و کسی در این امر، شریک او نیست. البته خداوند می تواند جلوه هایی از این ولایت را به بعضی بندگان خاص خود عطا فرماید. جدای از این اعطا، هیچ کس در این باره استقلالی ندارد و همگی محکوم ناتوانی و ضعف و سلسله حوادث عالم هستیم. با وجود ولایت و سرپرستی خداوند، بی شک هیچ ناکامی و محرومیتی باقی نمی ماند و در برابر هدایت و بخشش و حمایت و غنا بخشی او، هیچ معارض و مانعی تاب مقاومت ندارد.
3. راه کار سلامت
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ سَلَامَه قُلُوبِنَا فِی ذِکْرِ عَظَمَتِکَ، وَ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکْرِ نِعْمَتِکَ، وَ انْطِلَاقَ أَلْسِنَتِنَا فِی وَصْفِ مِنَّتِکَ»؛ «خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست و سلامت قلوب ما را در یاد کرد عظمت خود، و آمادگی بدن هامان را در سپاس گزاری از نعمت هایت، و زبان آوری مان را در توصیف لطف و منت هایت قرار ده».
تبیین و شرح
«سلامت» معنایی است در مقابل انحراف از یک امر فطری یا طبیعی که در زبان مردم، به آن«مرض» یا «بیماری» گفته می شود. سلامت و بیماری هر چیزی، در نسبت با همان چیز معنای خاصی می یابد. بیماری تن وقتی است که حرارت بیش از حدّ، از بدن بیرون رود و بیماری روح به دور شدن از فطرت نخستین و رویگردانی از توحید و گرایش به عبودیت در مقابل خدایان دروغین درونی و بیرونی است.
آدمی پیوسته در معرض این خطر است که فطرت یگانه پرست خود را به فراموشی سپرده، طوق بندگی خدایان خود ساخته یا دیگر پرداخته را بر گردن اندازد. برای ایمنی از این خطر، راه کاری که امام سجاد(علیه السلام) نشان می دهد عبارت است از یاد عظمت پروردگار، همیشه مشغول بودن به شکر و سپاس، و توصیف و تمجید نعمت های الهی. این اعمال، بهترین راه برای زدودن غبار غفلت از آیینه زلال روح و بازگشت به فطرت اولیه، و تضمین کننده سلامت قلب و دل است.
همچنین امام سجاد(علیه السلام) در دعای بیستم، راهکارها و هشدارهای فراوانی برای رشد و هدایت انسان بیان فرموده است که به چند نمونه آن اشاره می شود:
فراغت معنوی
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اکْفِنِی مَا یشْغَلُنِی الاهْتَمامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا تَسْأَلُنِی غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَیامِی فِیمَا خَلَقْتَنِی لَهُ»؛ «خدایا ! بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا از هر چه پرداختن به آن از تو بازم می دارد، کفایت کن و به کاری وادار که فردا درباره آن از من خواهی پرسید و روزهای عمرم را در آنچه برای آن آفریده ای مرا به کار بند».
تبیین و شرح
همواره در مسیر رشد و تعالی انسان موانع و باز دارنده هایی وجود دارند که شخص را در ادامه راه با مشکلات و دغدغه های مختلف روبه رو می سازند این موانع گاه درونی و منشأ گرفته از خصوصیات و ویژ گی های فردی اند و گاه از بیرون وجود آدمی بر او تحمیل می شوند و تمام همت و توان شخص را به خود مشغول می دارند. کارهای روزمره، و حوادثی که در اطراف انسان واقع می شود، فراغتی باقی نمی گذارد که بنده مقداری از وقت خود را به ضرورت های حیات معنوی و الهی خود صرف نماید و به اموری بپردازد که فردای قیامت درباره آنها مورد بازخواست قرار می گیرد. بی شک در این دنیای پر آشوب، و هجمه بی امان اخبار و رویدادهای مهم و غیرمهم، درخواست اوقات فراغت که ذهن و زبان آدمی آسوده خاطر به اصیل ترین مسئله حیات یعنی ارتباط و توجه به خداوند متعال مشغول گردد، یک درخواست لازم و فوری است. وگرنه با این همه وسوسه ها و فریبندگی های بیرونی و عوامل بازدارنده درونی همچون طمع و خودخواهی و لذت جویی و زیاده طلبی و آرزوهای طولانی دیری نخواهد گذشت که خدا و معنویت و ارزش های اخلاق را جز در پستوی تاریک روح آدمی سراغ نتوان گرفت و بر ظاهر و باطن زندگی، جز دنیاپرستی و کام جویی هرچه بیشتر از مواهب مادی اثری باقی نماند.
چراگاه شیطان
«وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمْرِی بِذْلَه فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمْرِی مَرْتَعَاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیکَ قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَی، أَوْ یسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَی»؛ «و تا زمانی زنده ام بدار که عمرم در اطاعت از تو به کار آید. پس هر گاه زندگی ام چراگاه شیطان شود، جانم را بستان، پیش از آنکه بیزاری ات بر می تازد و خشمت مرا به خاک اندازد».
تبیین و شرح
صحنه زندگی یکایک ما، عرصه چالش و درگیری مداوم نیروهای خیر و شر و ارزش ها و ضد ارزش هاست. آنچه در نهایت از درون این مواجهه سر برمی آورد، یکی از این سه امر است: غلبه نیروهای خیر، غلبه نیروهای شرّ، چالش مستمر، همراه با غلبه نسبی و گاه به گاه یکی از دو طرف، و همان که قرآن فرمود:
<خَلَطُواْ عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا)))[7]؛
«کارهای شایسته و ناشایسته را به هم می آمیزند».
بدترین حالت برای انسان و حیات روحی او آن است که در این رویارویی، نیروهای شر، یکسره بر جان و دل او حاکم شوند و با عقب راندن نیروهای خیر، عمر و زندگی اش را دستخوش بی ثباتی و در جهت عکس رشد و کمال مطلوب، به قهقرا و نابودی بکشانند؛ چندان که دیگر هیچ امیدی به بهبودی حال وی و بازگشت به سوی زندگی خوب و سالم در او نباشد.
در این حالت، هر چه بر عمر آدمی بگذرد و هر چه فرصت های بیشتری از زندگی و برخورداری از امکانات و نعمت های مادی در اختیار وی قرار گیرد، جز بر انحراف و کج روی و دور شدن شخص از خداوند افزوده نمی شود؛ در واقع صحنه چنین زندگی ای تبدیل می شود به چراگاهی امن و امان برای شیطان که هر چه بخواهد در آن می چرد و روز به روز فربه تر و توانمندتر می گردد.
زندگی افراد شرور، تبهکاران و جنایت پیشگامان نمونه هایی از همین دست حیات نامطلوب است که باقی بودنشان به معنای تباهی و فساد روز افزون برای خود و جامعه بشری است.
پس چه خوب که اگر عمر طولانی از خداوند می طلبیم با این نگاه باشد که آن را به اطاعت و بندگی پروردگار سپری نماییم. در غیر این صورت، روزگاری که با معصیت و سرسپردن به فراخوان وسوسه انگیز شیطان های جنی و انسانی بگذرد، همان بهتر که پیش از فرود آمدن خشم و عذاب الهی، به سر آید و دامنش برچیده شود.
همرنگ جماعت
«اللَّهُمَّ لَاتَدَعْ خَصْلَه تُعَابُ مِنِّی إِلَّا أَصْلَحْتَهَا، وَ لَاعَائِبَه أُؤَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا، وَ لَاأُکْرُومَه فِی نَاقِصَه إِلَّا أَتْمَمْتَهَا»؛ «خدایا! هر خوبی ناپسند مرا که بر من عیب گیرند، اصلاح کن و هر کاستی مرا که بدان سرزنشم کنند، نیکو گردان و هر فضیلت که در من ناقص است به کمال رسان».
تبیین و شرح
زندگی جمعی از ضرورت های اولین برای هر انسان است. این ضرورت به نوبه خود بایسته های دیگری را در زمینه های مختلف در پی دارد. از جمله، ضرورت رعایت آداب و فرهنگ مقبول اجتماعی. این آداب هر چند به خودی خود ارزش و امتیازی ندارند، اما به لحاظ نگاه جامعه و مردم لازم است رعایت شود تا شخص در میان مردم انگشت نما نگردد و موقعیت و اعتبارش دستخوش بدبینی و بی توجهی دیگران قرار نگیرد. آدابی همچون شیوه احترام گذاشتن، مهمانی دادن، غذا خوردن، لباس پوشیدن و موارد دیگری از این دست، که از این جهت باید به چشم حرمت و رعایت نگریسته شود.
البته این مراعات ها تا آنجاست که به مخالفت با حکم عقل و آموزه های مسلم دینی منجر نشود، که در این صورت نه تنها کار پسندیده ای نخواهد بود که باید از آن پرهیز کرد هر چند این پرهیز دارای پیامدهای بد و به زیان شخص باشد.
ناگفته نماند که این موضوع غیر از پدیده ناهنجار «مد» و «مدگرایی» است که در میان قشر خاصی از جامع رواج دارد و از آنجا به دیگر لایه های اجتماعی نیز سرایت می کند. منشأ این مسئله، بی شک سیاسی است و نظریه پردازان نظام سلطه در جهت تنظیم برنامه های استعماری خود، و تشخیص میزان تأثیرپذیری و انفعال ملت ها از آن به فراوانی کمک می گیرند و به خصوص در کشورهای اسلامی، بر ترویج آن سعی و اصرار بیشتری دارند.
در دو فراز آخر، امام سجاد(علیه السلام) پس از اینکه از خداوند می خواهد زشتی ها و ضد ارزش را که مایه سرزنش و ملامت است در او به ارزش ها و زیبایی ها دگرگون سازد، ما را به نکته ای بسیار مهم و عالی در باب فضایل رهنمون می شوند. در نگاه آن حضرت صرف وجود فضایل در شخص، مطلوب و کافی نیست، بلکه هر کس باید بکوشد ارزش های وجودی خود را هم از جهت تعداد و هم به لحاظ کیفیت تکمیل نماید. سیر رشد و کمال انسانی را ایستایی و حد یقف نیست و هرگونه توقف و در جا زدن به منزله عقب گرد کردن و تن داده به زیان جبران ناپذیر است.
آثار ایثار
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْحِ، وَ أَجْزِی مَنْ هَجَرَنِی بِالْبِرِّ، وَ أُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِی بِالْبَذْلِ، وَ أُکَافِی مَنْ قَطَعَنِی بِالصِّلَه، وَ أُخَالِفَ مَنِ اغْتَابَنِی إِلَى حُسْنِ الذِّکْرِ، وَ أَنْ أشْکُرَ الْحَسَنَه وَ أُغْضِی عَنِ السَّیئَه»؛ «خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا بر آن دار که با آن که بدخواهی می کند، با خیر خواهی روبه رو گردم و در حق آن که از من کناره گیرد، نکویی کنم و به کسی که مرا محروم می دارد، بخشش نمایم و آن را که از من ببُرد، به پیوند آشتی جزا دهم و با آن که غیبت می کنم، به یاد کرد نیک مواجه شوم و خوبی را سپاس گویم و از بدی چشم بپوشم».
تبیین و شرح
گذشت اخلاقی در نظام تربیتی، در نوع خود از تعالیم ویژه مکتب تربیتی اسلام به شمار می آید. انتقام در مقابل بدی کردن دیگران، جز فرونشاندن آتش خشم و فربه کردن قوه غضبیه اثر مستقیم دیگری بر فرد نمی گذارد. بلکه گاهی روح خود محوری و دیگر گریزی را دامن می زند. اما گذشت اخلاقی همچون یک روش تربیتی، افزون بر جنبه درمانی برای طرف مقابل، او را عمیقاً متأثر می سازد و به او می فهماند که چشم پوشی از خطای دیگران امری است ممکن و قرار گرفتن در مسیر هدایت را آسان تر می کند و تعالی اخلاقی را در پی می آورد.
از دیگر سو، نادیده گرفتن خطاهای دیگران و بالاتر، خوبی کردن به آنها، چنان تأثیرات ژرف و عظیمی دارد که در حالت عادی، برای رسیدن به آنها، سال ها ریاضت و مراقبت و رنج های روحی نیاز است. سرگذشت شماری از اولیاء خدا شاهدی است بر این مطلب که گذشت و نادیدن خود و توجه نکردن به احساس و خواست شخصی در قبال ظلم و بدی دیگران، باب های بزرگی از سیر و سلوک را به روی فرد می گشاید و او را به مراتب بلند دوستی و محبت الهی بالا می برد[8].
پیامد اسراف
«اللَّهُمّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْنَعْنِی مِنَ السَّرَفِ، وَ حَصِّنْ رِزْقِی مِنَ التَّلَفِ، وَ وَفِّرْ مَلَکَتِی بِالْبَرَکَه فِیه، وَ أَصِبْ بِی سَبِیلَ الْهِدَایه لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ»؛ «خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا از اسراف بر حذر دار و روزی ام را از تباهی ایمن گردان و دارایی ام را به برکت بیفزای، و در آن خیر و نیکی که در حق دیگران کنم، راه درست را به من بنمای».
تبیین و شرح
افراط و تفریط در خرج کردن مال و نیز تلاش بیش از حد نیاز در امر معاش، از ضد ارزش های معمول زندگی امروز ماست. هم بیش از اندازه هزینه می کنیم و در نتیجه، بیش از توان و فرصت زندگی خود به کار مشغول می شویم و مجالی برای بسیاری مسائل حیات فردی و اجتماعی باقی نمی گذاریم.
اسراف یک پدیده نامطلوب و از عوامل اساسی فقر و بیچارگی به شمار می آید.
در تعالیم دینی ما نه اسراف امر پسندیده ای است و نه خِسّت و حتی هزینه عادی زندگی را معطل گذاردن. تعادل و میانه روی در دخل و خرج بهترین راه کار برای تنظیم برنامه مالی و علاج دو خصلت ناروای اسراف کاری و بخل ورزیدن تواند بود تا از این رهگذر، به پرداخت های واجب و مستحب مالی توفیق یابیم و زندگی ای بدون بدهکاری و فقر و کمبود داشته باشیم.
سه درخواست نگه داری مال و برکت یافتن دارایی و انفاق بجا و مناسب، گویای این حقیقت است که پرهیز از اسراف دژ مستحکمی است که دارایی مشخص را از هرگونه تلف و نابودی در امان می دارد و باعث برکت یافتن آن می شود. و آخر اینکه انفاق مال اگر در مسیر درست خود به جریان نیفتد و در مواردی که سزاوار نیست، هزینه شود و به افراد و مؤسسات غیرمستحق تعلق گیرد، نمونه آشکار اسراف است.
در تندباد شبهات
«وَ وَفِّقْنِی إِذَا اشْتَکَلَتْ عَلَی الامُورُ لِأَهْدَاهَا، وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الاعْمَالُ لازْکَاهَا، وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا»؛ «و چون امور بر من پوشیده و مشکل شود، به درست ترین امر و چون کارها به یکدیگر در علم آمیزد، به پاک ترین آنها و چون مذاهب به ناسازگاری افتند، مرا به بهترین و پسندیده ترین مذهب موفق بدار».
تبیین و شرح
این بخش از دعای مکارم الاخلاق وصف حال روشن و گویای روزگار امروز ماست. روزگاری از همیشه ابهام آمیزتر و غبار آلوده تر با آیین های و مسلک های گوناگون که هر یک دیگری را نفی می کند و به دروغ، خود را مناسب ترین راه حل مشکلات زندگی روحی و مادی بشر می نمایاند.
آن گاه که امور مبهم خود نمایی کنند و راه ها با غبار دسیسه ها و نفاق ها به تیرگی گراید، معیار درست و آشکار هدایت، تنها وسیله ای است که می تواند انسان را از کژراهه ها در امان بدارد به راستی آن معیار حق که هیچ کجی نمی پذیرد و هر ناراستی را به راستی می آورد، کدام است؟
با نگاهی گذرا به تاریخ، به راحتی می توان دریافت که چگونه امواج شبهات و تردید ها، یکباره متوجه جامعه اسلامی شده، چنان طوفانی سهمگین، هربار گروهی بزرگ از مردم نادان و سستی ایمان را در کام خود فرو برده با سست کردن بنیان های اعتقادی و تحقیر مقدسات، آنها را به صورت وجودهایی پوچ و بیهدف و موانعی بر سر راه تعالی و رشد دیگر افراد در آورده است.
چاره کار جز آنچه بزرگان و راه رفتگان توصیه کرده اند، چیز دیگری نیست. تمسک به ریسمان هدایت اهل بیت، محکم کردن مبانی اعتقادی و استمداد و یاری طلبیدن از لطف و عنایت خدای سبحان، ما را در برابر سخت ترین تند بادهای شبهه و ابهام و تردید حفظ می کند و به درست ترین و پاک ترین و پسندیده ترین امور و اعمال و روش ها راه می نماید.

دعا برای مرزبانان
امام سجاد(علیه السلام) درباره مرزبانان چه دعاهایی و درخواست هایی از خداوند داشته است؟

امام سجاد(علیه السلام) در دعای بیست و هفتم برای مرزبانان دعا کرده است که بیانگر شرایط مرزبانی می باشد و ما به چند نمونه آن اشاره می کنیم:
مرزبان تمام عیار
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَرِّفْهُمْ مَا یجْهَلُونَ، وَ عَلِّمْهُمْ مَا لَا یعْلَمُونَ، وَ بَصِّرْهُمْ مَا لَایبْصِرُونَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِکْرَ دُنْیاهُمُ الْخَدَّاعَه الْغَرُورِ، وَامْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ»؛ «خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و به مرزبانان آنچه را آشنا نیستند، بشناسان و آنچه را نمی دانند، بیاموز و آنچه را نمی بینند، بنمایان. خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست و هنگام روبه روشدن با دشمن، یاد دنیای پرفریب و مغرور کننده را از خاطرشان ببر و اندیشه مال فتنه انگیز را از دل هاشان بزدا».
تبیین و شرح
اسلام دارای مرزهای عقیدتی و معنوی، سیاسی و اجتماعی، فرهنگی و تربیتی و اقتصادی و طبیعی است. هر یک از این مرزها، مرزبانان خاص خود را دارد که با بردوش کشیدن بار این مسئولیت خطیر، راه ورود دشمنان به مرزهای مادی و معنوی اسلام را سد می کنند و جامعه اسلامی را در برابر هجوم آنان مصونیت می بخشند.
از اولین و مهم ترین شرایط مرزبانی، آگاهی و دانش کافی به اهداف و انگیزه ها، و اطلاع درست و عمیق از فنون رزمی و ترفندهای جنگ و مقابله با دشمن را می توان نام برد. مرزبانی که نمی داند چرا، برای چه و چگونه باید مرزبانی کند، و شیوه کار خویش را به درستی نمی شناسد، بی شک مرزبان مفید و کارایی نخواهد بود و به عنوان یک نقطه ضعف بزرگ، موجب سستی و اخلال در کار پاسداری از مرزها خواهد شد.
از این ضروری تر تمرکز حواس و توجه همه جانبه به وظیفه است که برنده ترین جنگ افزار در صحنه رویایی با دشمن به شمار می آید. عوامل متعددی وجود دارد که می تواند این تمرکز و توجه را به هم ریخته، فکر و ذهن رزمنده و مرزبان را به اموری که با کار او در تضاد است، مشغول سازد. فریفته شدن به جلوه گری های گول زننده دنیا، و مال دوستی و ثروت اندوزی، بی شک از خطرناک ترین این عوامل است. اگر مرزبانی عنان توجه و اندیشه ی خود را به دنیا و لذت های آن بسپارد، به زودی انگیزه و توان مرزبانی را از دست می دهد و با عنصری ناسودمند، بلکه زیان آور و آلت دست دشمن تبدیل می شود که به تهدید و تطمیع، از او برای رخنه در صف مستحکم دیگر مرزبانان و شکست دادن ایشان سود خواهند جست.
راز یک نفرین
«اللَّهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ، وَ یبِّسْ أَصْلَابَ رِجَالِهِمْ، وَ اقْطَعْ نَسْلَ دَوَابِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ، لَاتَأْذَنْ لِسَمَائِهِمْ فِی قَطْرٍ، وَ لَا لِأَرْضِهِمْ فِی نَبَاتٍ»؛ «خدایا! زِهدان زنانشان را عقیم ساز و پشت مردانشان را بخشکان و نسل چهارپایان سواری و شیرده آنان را برانداز و آسمانشان را به باریدن قطر ه ای حتی، و زمینشان را به رویاندن بوته ای گیاه رخصت مفرما».
تبیین و شرح
این نفرین سخت و شکننده که بر زبان امام(علیه السلام) جاری شده، در واقع چیزی جز درخواست هدایت و رستگاری برای بندگان خدا و برطرف شدن موانع خداگرایی و بازگشت به فطرت انسانی، نیست. کفر و الحاد سنگلاخی بزرگ بر سر راه انسانیت در رسیدن به قله های بلند سعادت و قرب به پروردگار است. تا این موانع وجود داشته باشد، عمیق ترین اندیشه های توحیدی و سرسختانه ترین مبارزات حق طلبانه ثمر نخواهد داد و هر حرکت و تلاشی دراین راه با شکست روبه رو خواهد شد. بنابراین برای کافران و خداناباوران دو راه بیشتر قرارداده نشده: یا خود را از مواجهه با اسلام و حرکت های توحیدی به کنار کشند (یعنی یا ایمان بیاورند تا تسلیم گردند) یا منتظر بمانند که به شمشیر بران حق باوران نابود و هلاک شوند.
آرزوی امام سجاد(علیه السلام) در این مقطع از دعا، کاملاً با اهداف پیامبران و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) در جنگ ها و مبارزات همسان و هم طراز است. خواسته همه ایشان آن است که هیچ مانع و بازدارنده ای جامعه بشری را در پذیرش دعوت حق و افتادن به مسیر بندگی و عبودیت خدا پیش نگیرد و نور هدایت الهی چنان در جهان تابیدن گیرد که تمام انسان ها در کمال آزادی و رها از هر قید و بند شیطانی، جز در برابر آفریدگارشان جبهه سپاس و ستایش بر زمین نسایند و جز او را سزاوار چاکری و فروتنی و فرمانبرداری ندانند.
شرایط مرزبانی
«وَ أْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّیه، وَ تَوَلَّهُ بِالْعَافِیه، وَ أَصْحِبْهُ السَّلَامَه، وَأَعْفِهِ مِنَ الْجُبْنِ، وَ أَلْهِمْهُ الْجُرْأَه، وَ ارْزُقْهُ الشِّدَّه، وَ أَیدْهُ بِالنُّصْرَه، وَ عَلِّمْهُ السِّیرَ وَ السُّنَنَ، وَ سَدِّدْهُ فِی الْحُکْمِ، وَ اعْزِلْ عَنْهُ الرِّیاءَ، وَ خَلِّصْهُ مِنَ السُّمْعَه، وَ اجْعَلْ فِکْرَهُ وَ ذِکْرَهُ وَ ظَعْنَهُ وَ إِقَامَتَهُ فِیکَ وَ لَکَ»؛ «خوش بینی را به او الهام کن و او را تندرستی ببخش و همواره سلامتش بدار، و ترس را از دلش بیرون بران و او را دلیری و شجاعت و سرسختی عطا فرما و به یاری خود، قوتش بیفزا و احکام جهاد و سنت های خود را به او بیاموز و باورش را مستحکم ساز و ریاکاری را از او دور بدار و از طاعت نمایی خالصش گردان و اندیشه و یادکرد و جنبش و آرامش او را در راه خود و برای خود قرار ده».
تبیین و شرح
مرزداری و محافظت از سرزمین های اسلامی، به شرایط ویژه ای نیازمند است و نظام تربیتی خاصی را می طلبد. این نظام و برنامه با آنچه در نیروهای نظامی و امنیتی دیگر کشورها به خصوص دولت های مادی و سرمایه داری، عملی می شود، به کلی تفاوت دارد؛ زیرا یکی مبتنی بر اندیشه توحیدی و خداباورانه است و دیگری بر اساس اندیشه های مادی و ماده پرستانه.
پاسبان مرزهای عقیدتی و طبیعی اسلام باید نیت خود را از هرچه غیرخدا پاک و پیراسته سازد، دارای روح و جسمی سالم و آماده برای جهاد و تلاش و تکاپو باشد، پردل و با جرأت و خالی از ترس، تنها از خداوند یاری بجوید، آداب و سنت های پیکار در راه حق را بداند و هرگونه ریاکاری و طاعت نمایی را از خود دورسازد و هر قدم و اقدامش تنها برای جلب خشنودی خدا و رسیدن به بهشت رضوان او باشد.
نه تنها هر مرزبان و رزمنده ای، که هر قوم و ملتی در صورت آراسته شدن به این ویژگی ها، از جهت روحی به چنان علو و برتری ای نائل می شود که هیچ قدرت و ارتشی توانایی نفوذ در آن را نمی یابد و هیچ گونه وسوسه و نیرنگی بر او کارساز نمی افتد. چرا که اعتماد و اطمینانش به یاری خداوند است و به قدرت و عزت و نفوذناپذیری او پشت گرمی دارد.
پاداش، برای «ای کاش»
«اللَّهُمَّ وَ أَیمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الاسْلَامِ، وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْکِ عَلَیهمْ، فَنَوَی غَزْواً، أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ، فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ، أَوْ أَبْطَأَتْ بِهِ فَاقَه، أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ، أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إِرَادَتِهِ مَانِعٌ، فَاکْتُبِ اسْمَهُ فِی الْعَابِدِینَ، وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِینَ، وَ اجْعَلْهُ فِی نِظَامِ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ»؛ «خدایا! هر مسلمانی که کار اسلام دل نگرانش نماید و گردآمدن مشرکان بر ضدمسلمانان او را اندوهگین سازد، پس خواهش جنگ در دلش پدید آید یا عزم جهاد کند، اما ضعف و سستی ای زمین گیرش کند، یا تنگدستی ای او را به درنگ وادارد، یا رویداد دیگری عزمش را به واپسین اندازد، و یا چیزی میان او و تصمیمش مانع شود، نامش را در زمره عابدان بنگار و او را پاداش مجاهدان ببخش و در صف شهیدان و نیکانش درآور».
تبیین و شرح
پاداش برای کار نکرده در نگاه نخست امری غیرمعقول و توجیه ناپذیر دیده می شود. عرف مردم، ملاک ارزش گذاری و پاداش دهی را کار و عملکرد شخص می دانند نه آرزو و ای کاش گفتن او. حال، چگونه است که امام(علیه السلام) از خدا می خواهد که آرزومندان جهاد و شهادت را که به آن توفیق نیافته اند، پاداشی همسان پیکارگران عطا فرماید و آنها را در مسلک شهیدان و نیکان درآورد؟!
پاسخ این شبهه، در گرو بیان دو نکته اساسی مربوط به نظام تربیتی اسلام است:
الف. تمام تعالیم و دستورات آیین مقدس اسلام، جهت تربیت فرد و شکوفاسازی استعدادها و قابلیت های نهفته او تدارک و تدوین شده است و هدف اعلای این دین، انجام دادن اعمال و گزاردن تکالیفی است که این خاصیت و فایده را دارد. بنابراین، اگر کسی بخواهد، با قصدی صادقانه و راستین، تکلیفی را انجام دهد، اما به هر دلیلی به آن توفیق نیابد، خداوند رشد و تعالی ای را که لازمه گزاردن آن تکلیف است، در آن شخص پدید آورد و او را همچون به جای آورندگان خالص و مخلص آن تکلیف، پاداش می دهد. زیرا غرض اصلی از تشریع دستورات دینی، همان ترقی روحی و معنوی است که در اینجا با نیتی خالصانه تحقق پیدا کرده، پس ثواب خداوند را نیز به دنبال خواهد داشت.
ب. داوری خداوند درباره بندگانش برحسب ادعاها و گواهان و سوگندها نیست که با نظر به قلب و دل ایشان است. می نگرد که بنده اش در هرکاری، چه اندازه راستی و خلوص و خواست پروردگارش را هزینه کرده و چه هدفی را در نظر داشته است.
از این روست که خروارها عبادت و طاعت که به قصد ریا و جلب نظر دیگران و رسیدن به متاع قلیل دنیا انجام شود، دربارگاه قبول پروردگار به پشیزی نمی ارزد و اندک کاری که رنگ خدایی داشته باشد، بر بال فرشتگان به بالاترین مراتب قرب پروردگار اوج داده شده، پذیرفته می شود.

پی نوشت ها
[1]. منبع اصلی این گفتار: شهود و شناخت، (ترجمه و شرح صحیفه سجادیه)، آیت الله حسن ممدوحی کرمانشاهی.
[2]. فرقان (25)، آیه 44 .
[3]. فاطر (35)، آیه 15.
[4]. حجرات (49)، آیه 10.
[5]. توبه(9)، آیه 33.
[6] مجموعه آثار، شهید استاد مطهری، ج1، ص 250.
[7]. توبه (9)، آیه 102.
[8]. دو نمونه از این تحول روحی را بنگرید به شهود و شناخت، ج1، ص233.

ارتباط با خدا

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا