وهابیت و تکفیر
آیا می توان کسی را که شهادتین می گوید کافر نامید؟
پاسخ کوتاه:
روایات موجود در کتاب های شیعه و سنی بر این اصل تأکید دارند که هر کس به زبان شهادتین را جاری ساخت او مسلمان است و جان و مال و آبروی او در امان است.
برخی از تندروهای وهابی؛ هنگامی که به برخی مسلمانان از جمله شیعیان می رسند، توهین می کنند و اتهام شرک و عدم مسلمانی را نثار آنان می کنند! یکی از پاسخ های قاطع (و دندان شکن) به این تندروی ها، استناد به این آیه شریفه است:«وَلاَتَقُولُوا لِمَن أَلقَی إِلَیکُمُ السَّلامَ لَستَ مُؤمِنا تَبتَغُونَ عَرَضَ الحَیَاةِ الدُّنی»[1]؛«به کسی که سلام میگوید – و یا اظهار صلح و اسلام می کند – نگویید: مسلمان نیستی شما متاع دنیا را میجویید!!»
از این آیه شریفه استفاده می شود که نمی توان دیگران را به راحتی مسلمان ندانست لذا میتوان گفت: تندروهای بدخواه، با اتهام به مسلمانان و شیعیان، انگیزه های دنیاطلبی و فزون خواهی دارند.
(همچنین) بخاری به سندش از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: «أُمرت ان أُقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الاّ الله و انّ محمّدا رسول الله و یقیموا الصلاة و یؤتوا الزکاة، فاذا فعلوا ذلک عصموا منّی دماءهم و أَموالهم الاّ بحقّ الاسلام و حسابهم علی الله»[2]؛ «من مأمور شده ام که با مردم بجنگم تا شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت محمد داده و نماز به پا داشته و زکات دهند، و چون چنین کردند خون و اموالشان از ناحیه من – به جز به حقّ اسلام – محفوظ می ماند و حساب آنان بر خداوند است»
ابن حجر عسقلانی در شرح این حدیث می گوید: «و فیه دلیل علی قبول الأعمال الظاهرة و الحکم بمایقتضیه الظاهر»[3]؛ «این حدیث دلیل بر قبول اعمال ظاهر و حکم بر طبق مقتضای ظاهر است». ازاینرو تندروی های وهابی براساس منابع اسلامی از جمله اهلسنت هیچ گونه توجیه منطقی ندارد.
شایان ذکر آن که احادیث موجود در کتاب های شیعه و سنی بر این نکته تأکید می ورزند که هر کس به زبان شهادتین را جاری ساخت او مسلمان است و جان و مال و آبروی او در امان است؛ در ذیل به چند نمونه اشاره می شود:
1. ابو داود از اسامة بن زید روایت کرده است که گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ما را به عنوان گروهی نظامی به سوی حرقات (تیره ای از قبیله جهینه) فرستاد، آنها مطلع شدند و فرار کردند، ما به یک مردی از آنها دست یافتیم، وقتی شمشیر را بالا بردیم گفت: لا إله إلّا الله، ما او را زدیم تا کشتیم، من این داستان را به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتم، ایشان گفتند: «چه کسی در روز قیامت در برابر جمله «لا إله إلّا اللّه» از تو حمایت میکند؟»، من گفتم: او فقط از ترس سلاح و مرگ این چنین گفت، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «آیا قلب او را نشکافتی تا بدانی که به خاطر ترس گفته یا نه؟ چه کسی در روز قیامت در برابر جمله لا اله إلا اللّه از تو حمایت میکند؟»، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همیشه این سخن را میگفت.[4]2. وقتی ذو الخویصرة[5] رسول أعظم(صلی الله علیه و آله و سلم) را خطاب[6] کرد و گفت: عادل باش؛ غوغایی در مجلس به پا شد، خالد بن ولید گفت: یا رسول الله گردنش را بزنم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: « نه، شاید او نماز میخواند»، خالد گفت: چه بسیار نماز گزاری که چیزی میگوید که در قلبش نیست، رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «من مأمور نیستم که قلب مردم را سوراخ و شکمهایشان را بشکافم»[7].
3. در صحیح بخاری و مسلم این حدیث آمده است: مقداد بن عمرو به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نظر شما درباره کافری که با همدیگر مبارزه و جنگ کرده ایم و او یکی از دست هایم را با شمشیر قطع کرده سپس به درختی پناه برده و می گوید: اسلام آوردم، آیا من می توانم او را بکشم پس از آن که او این سخن را گفت (اظهار اسلام کرد) ؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«لا تقتُله، فأن قتلته فأنّه بمنزلتک قبل أن تقتله، و انّک بمنزلته قبل أن یقول کلمته الّلتی قال»[8]؛ «او را نکش، زیرا اگر او را بکشی، او به منزله تو – مسلمان صحابی – خواهد بود پیش از آن که تو او را بکشی و تو همانند آن مرد خواهی بود هنگامی که او اظهار اسلام نکرده بود»
آری کشتن کافری که بر حسب ظاهر برای حفظ جان خود اظهار اسلام نمود، مانند آن است که مقداد آن صحابی مؤمن و جلیل القدر در جایگاه آن کافر حربی قرار بگیرد و آن کافر حربی پس از اظهار اسلام، به منزله آن صحابی گران قدر باشد.
4. امام باقر(علیه السلام) به حمران بن أعین فرمودند:
«اسلام، گفتار و کردار ظاهری است و اسلام همان است که همه فرقه ها بر آن اتفاق نظر دارند و به سبب آن خون ها حفظ می شود و ارث و میراث و ازدواج بر پایه آن جاری می شود و مردم به وسیله آن بر نماز و زکات و روزه و حج اتفاق و اجتماع می کنند، پس به سبب این اسلام است که مردم از کفر خارج شده و به ایمان منتسب می شوند».[9]آری اسلام با شهادتین «اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) » محقق می شود و این همه آثار و احکام دینی بر آن بار می شود.
شایان توجه است مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین در کتاب ارزشمندش «الفصول المهمّه» به تفصیل درباره «تکفیر» و حرمت آن، بر اساس احادیث شیعه و اهلسنت، بحث نموده است.
نکته مهم آن که «منافقین» با این که در پایین ترین درجات دوزخ جای دارند «انّ المنافقین فی الدَّرک الأسفل مِن النّار»[10] و دارای کفر باطنی هستند اما به آنها مسلمان گفته می شود و احکام اسلام بر آنها جاری می شود، بر آنها نماز خوانده می شود و با آنها می شود ازدواج کرد. دینی که گروه منافقین را جزو مسلمانان به شمار می آورد، صرفاً به دلیل این که به ظاهر، شهادتین را بر زبان جاری کرده اند، چگونه می توان بر اساس آن مسلمانان واقعی و مؤمنان به خدا و رسولش را کافر دانست؟!
عمده دلیل کسانی که مسلمانان را تکفیر می کنند آن است که مسلمانان، اولیای الهی و رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش را بین خود و خدا شفیع و واسطه قرار می دهند و به وسیله آنها به خدا نزدیک می شوند. این شفاعت و واسطه قرار دادن غیرخدا شرک است و باعث می شود خون و مال آنها حلال گردد، در حالی که هیچ گاه واسطه قرار دادن اولیای الهی باعث شرک نشده و نمی شود فرد را با آن تکفیر کرد.
هشدار:
در جهان کنونی، آیا یهود اسرائیلی و آمریکایی که دشمنان سر سخت اسلام هستند و بارها خود به این خصومت اذعان کرده اند، از چه کسانی و چه دینی خشنود هستند و آن را حمایت می کنند؟
فتاوا و آراء علمای کدام دین و فرقه ای با سیاست های تفرقه انگیز صهیونیسم سازگار و همسو است؟
آیا وهابیت با آن تاریخ و این اعتقادات و رفتارهای غیرانسانی سنت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را برپا کرده است؟!
از سوی دیگر دشمنان قسم خورده اسلام ناب با کدام دین و اعتقادی مبارزه می کنند؟ با کدام مسلک و راهی سرناسازگاری و عداوت دارند؟ چرا؟
براساس آیه 82 سوره مائده:
«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُو»؛ «بی تردید، یهودیان و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت»
یهود در این دوران کنونی بیشترین دشمنی و کینه توزی را با شیعیان و جریان مقاومت اسلامی در منطقه خاورمیانه دارد و از سوی دیگر بهترین روابط را با جریان سلفی گری و حاکمان مرتجع دارد و از آنها انواع حمایت های مادی، نظامی و رسانه ای را انجام می دهد!!
وهابیون پاسخ دهند!
در فرودگاه عربستان مأمور کنترل گذرنامه از من پرسید چرا شیعه هستی؟ من برای چند لحظه ساکت ماندم! به نظر شما در این وقت ها چی بگیم بهتره؟
در این گونه موارد بهترین راه کار، مطرح کردن یک یا چند پرسش خوب است. به طور نمونه به چند پرسش مهم اشاره می شود:
پرسش اول. در منابع معتبر اهلسنت، مثل صحیح بخاری و مسلم، روایتی است از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) که می فرمایند: «لا یزال الدّین عزیزاً منیعاً إلی اثنی عشر خلیفه»[11]؛ «همواره این دین عزیز و محفوظ است تا زمانی که دوازده خلیفه جانشینان من باشند»
به نظر شما منظور از این دوازده خلیفه چه کسانی هستند؟ زیرا از نگاه آنان خلفای راشدین چهار نفرند و خلفای بنی امیه از دوازده نفر کمتر و بنی عباس از دوازده نفر بیشترند و پاسخ صحیحی ندارند مگر این که اعتقاد به دوازده امام داشته باشیم.
پرسش دوم. در منابع معتبر حدیثی و تاریخی آمده است که خلیفه دوم عمربن الخطاب راویان حدیث را از نقل احادیث و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نهی می کرد، حتی بزرگان صحابه مانند ابن مسعود، ابوذرّ، ابوالدّرداء را به جرم نقل احادیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زندان نمود.[12]پرسش این است که چرا و به چه انگیزه ای خلیفه دوم «منع تدوین و نقل حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) » را پایه گذاری کرد؟
آیا احتمال نمی رود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در احادیث فراوانی مردم را راهنمایی و فضایل اهل بیت(علیهم السلام) را بیان کرده است که اگر احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم می ماند این گونه برخی مسلمانان از اهل بیت(علیهم السلام) جدا نمی شدند و اختلافات به این مقدار نمی رسید؟
پرسش سوم. همه مسلمانان خطبه حجة الوداع پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول دارند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» اما برخی اهلسنت «مولا» را فقط به معنای محبت و دوستی می دانند. بر فرض که درست بگویند؛
– آیا دوست داشتن با جنگیدن و منزوی کردن امام علی(علیه السلام) سازگار است؟!
– آیا دوست داشتن با کشتن امام حسین(علیه السلام) و یاران و اسارت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سازگار است؟
پرسش چهارم. در قرآن مجید می خوانیم:
«لَن تَرضی عَنکَ الیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم»[13].
آمریکا و اسرائیل از چه کشورهایی راضی اند و با چه کشورهایی مخالفت می کنند؟! رابطه آمریکا با عربستان و قطر چگونه است؟ و مخالفت آمریکا با ایران و مقاومت حزب الله لبنان چگونه است؟
پرسش پنجم. شما می گویید شورش بر علیه خلیفه مسلمانان جایز نیست، در حالی که طلحه و زبیر و حتی عایشه جنگ جمل را بر علیه امام علی(علیه السلام) برپا کردند؟!
پرسش ششم. در قرآن می خوانیم:
«السّابِقُونَ السّابِقُونَ. أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ»[14].
امام علی(علیه السلام) اولین مسلمان بوده است در حالی که بقیه چندین سال سابقه شرک و بت پرستی داشته اند! کدام یک انتخاب شوند بهتر است؟!
پرسش هفتم. در قرآن می خوانیم:
«هَل یَستَوِی الَّذِینَ یَعلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعلَمُونَ»[15]؛
«آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟!»
آیا خلفای دیگر مانند نهج البلاغه امام علی(علیه السلام) دارند؟ آیا بارها خلیفه دوم در قضاوت اشتباه نکرد و اعتراف نکرد «لولا علی لهلک عمر»[16].
پرسش هشتم. در قرآن می خوانیم:
«فَضَّلَ الله المُجاهِدِینَ عَلَی القاعِدِینَ أَجراً عَظِیم»[17].
امام علی(علیه السلام) در جنگ بدر و احد و احزاب و تصرف خیبر و… بهترین و بیشترین جهاد را داشته است. به نظر شما کدام یک از خلفا برتری دارند؟
پرسش نهم. آیا تعیین خلیفه کار خوبی است یا نه؟ اگر خوب است چرا می گویید پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفه تعیین نکرد؟ اگر بد است چرا ابوبکر و عمر این کار را کردند؟
پرسش دهم. آیا می شود محبت علی(علیه السلام) و معاویه در یک دل جمع گردد؟ این تناقض را چگونه به جوانان خود پاسخ می دهید؟
پرسش یازدهم. یزید دستور کشتن امام حسین(علیه السلام) را داد و جنایات فراوانی در مدینه انجام داد و معاویه مردم شام را به لعن امام علی(علیه السلام) تشویق می کرد[18]، این در حالی است که یزید توسط معاویه حاکم شد و معاویه توسط خلیفه دوم حاکم شام شد!! حال مقصر اصلی کیست؟!
پرسش دوازدهم. در موارد متعددّی در صحیح بخاری حضرت موسی(علیه السلام) بر پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) برتری و فضیلت داده شده است و از پیامبر روایت شده است: «لا تخیّرونی علی موسی»[19]؛ «من را بر موسی برتری ندهید»!!
آیا احتمال نمی رود که چنین روایاتی را یهودیان وارد کرده باشند و در صحاح شش گانه و سیره ابن هشام و تاریخ طبری اسرائیلیات فراوانی آمده است. به طوری که موجب سوء استفاده دشمنان شده و کتاب آیات شیطانی را بر علیه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نوشته اند.
پرسش سیزدهم. در صحیح بخاری آمده است که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از ابوبکر خشمناک و آزرده گردید و تا آخرین لحظه حیاتشان با وی سخن نگفتند: «فغضبت فاطمه بنتُ رسولِ الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فَهَجَرت أبابکر، فلم تزل هاجرتْه حتّی توفّیت»[20].
از سوی دیگر در صحیح بخاری از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: «فاطمة بضعة منی من اغضبها اغضبنی»[21]؛ «فاطمه پاره تن من است هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است». در نتیجه چه کسانی مورد خشم و ناخشنودی پیامبرند؟!
پرسش چهاردهم. در صحیح بخاری حدیثی از عمر بن الخطاب آمده که نشانگر باور وی به تحریف، قرآن است. او این آیه را می خوانده است: «أن لا ترغبوا عن آبائکم فأنّه کفرٌ بکم أن ترغبوا عن آبائکم»[22]؛ «از پدران خود رویگردان نشوید زیرا این کفر است که از پدران خود روی برتابید». در حالی که این آیه در قرآن موجود و مورد اعتماد مسلمانان وجود ندارد!! آیا خلیفه دوم قایل به تحریف قرآن بود؟!
پرسش پانزدهم. می دانیم که یزید بن معاویه سه سال حکومت کرد؛ در سال نخست حکومتش دستور داد که امام حسین(علیه السلام) را به شهادت برسانند، در سال دوم حکومت خود به مدینه حمل کرد و واقعه خونین و ننگین «حرّه» را پدید آورد که بسیاری از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به شهادت رسیدند و در سال سوم حکومتش دستور داد که کعبه را به منجنیق بسته و آن را به آتش کشید.
حال پرسش مهم این است که چرا ابن تیمیه (پایه گذار و نظریه پرداز وهابیت) یزیدبن معاویه را تقدیس نموده و او را جزو جانشینان دوازده گانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می داند!![23]پرسش شانزدهم. معاویه بن ابی سفیان بر خلیفه زمان خود امام علی(علیه السلام) خروج کرد و بیعت ایشان را نپذیرفت، از سوی دیگر دست معاویه به خون صحابه جلیل القدری مانند «عمار بن یاسر»[24]، «حُجر بن عدی»[25]؛ «عمر بن حمق خزاعی»[26] و دیگران آلوده است؛ چگونه وهابی ها شیعه را متهم به دشنام دادن به صحابه می کنند، اما دوست دار کسی هستند که دستش به خون صحابه آلوده است؟!
مگر پیامبر نفرمودند: «یا علی جز مؤ من تو را دوست ندارد و به جز منافق، تو را دشمن ندارد». آیا دشمنی با حضرت امیرمؤ منان طبق این روایت نشانه نفاق نیست؟!
پرسش هفدهم. درباره آخرین پنجشنبه زندگانی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در صحیح بخاری و مسلم و صحاح دیگر آمده: «برای من قلم و کاغذ بیاورید تا نوشته ای برای شما بنگارم که پس از من هرگز گمراه نشوید».
اما خلیفه دوم در برابر درخواست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سرپیچی و مخالفت کرد و گفت: «حسبنا کتاب الله»؛ «وی پیامبر را متهم به هذیان و درد شدید نمود که نمی فهمد چه می گوید (نعوذ بالله) !![27]حال گناه این همه گمراهی و خون ریزی و اختلاف بین مسلمانان به گردن چه کسی است؟!
پرسش هیجدهم. ابن تیمیه نظریه پرداز وهابیت در کتاب «منهاج السّنه» امام علی(علیه السلام) را طبق آیه «تِلکَ الدّارُ الاخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الاَرضِ وَ لافَساد»[28] خواهان برتری و فساد در زمین معرفی کرده و می گوید این ویژگی فرعون است – نعوذ بالله – و امام علی(علیه السلام) را اهل سعادت اخروی نمی داند.[29]آیا این عداوت و دشمنی با امام علی(علیه السلام) موجب خروج او از اسلام نمی گردد؟! آیا این طعن در عدالت صحابه و مصداق ناسزا و توهین به خلفا نیست؟!
کوتاه پاسخ «آیات برگزیده»
آنان می گویند: هنگام زیارت فقط رو به قبله بایستید و به سوی خدا دعا کنید و از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی نخواهید. او از دنیا رفته است و کاری از او ساخته نیست!!
ما می گوییم: قرآن می فرماید:
«وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمواتٌ بَل أَحیاءٌ وَ لکِن لا تَشعُرُونَ»[30]؛
«و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند مرده نخوانید، بلکه زنده اند ولی شما نمی دانید»
آنان می گویند: گریه برای مردگان و امامان(علیهم السلام) نشانه نارضایتی از خداست؟!
ما می گوییم: قرآن مجید درباره گریه حضرت یعقوب(علیه السلام) در فراغ حضرت یوسف(علیه السلام) می فرماید:
«… ابیَضَّت عَیناهُ مِنَ الحُزنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»[31]؛ «… در حالی که اندوه خود را فرو می خورد چشمانش از اندوه سپید شد»
آنان در بقیع و منطقه احد روی تابلوهای خود این آیه را آورده اند:
«أَفَتَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ ما لا یَنفَعُکُم شَیئاً وَ لا یَضُرُّکُم»[32]؛ «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمی رساند».
ما می گوییم: این آیه مربوط به مشرکان است که بت های سنگ و چوب را عبادت می کردند.
اما درباره زیارت خواندن و دعا کردن در خانه اولیای الهی و حرم امامان(علیهم السلام) قرآن مجید می فرماید:
«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ الله أَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیهَا اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالغُدُوِّ وَ الاصالِ»[33]؛
«در خانه هایی که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش می کنند».
آنان می گویند چرا حضرت علی(علیه السلام) را از صحابه دیگر برتر می دانید؟
ما می گوییم: قرآن می فرماید: «هر کس در اسلام سابقه بیشتری دارد و سابقه شرک نداشته باشد برتر است:
«وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ. أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ»[34]؛ «و سبقت گیرندگان مقربند. آنانند همان مقربان [خدا]»
آنان می گویند: فقط به درگاه خدا دعا کنید و کسی دیگر را واسطه نگیرید و به آیه قرآن استناد می کنند:
«وَ أَنَّ المَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدعُوا مَعَ اللّهِ أَحَد»[35]؛
«و مساجد ویژه خداست پس هیچ کس را با خدا مخوانید».
ما می گوییم: آیه درباره مشرکان است که بت ها را همانند خدا عبادت می کردند. اما درباره درخواست از اولیای الهی قرآن می فرماید:
«قالُوا یا أَبانَا استَغفِر لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ»[36]؛
«گفتند: ای پدر برای گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم».
آنان می گویند چرا شما برخی را لعن می کنید؟!
ما می گوییم: قرآن می فرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ الله فِی الدُّنیا وَ الاخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهِین»[37]؛
«بی گمان کسانی که خدا و پیامبر او را آزار می رسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است».
برخی از آنان می گویند شما مشرک هستید؟!
ما می گوییم: اینها از اعتقادات ما که برگرفته از مکتب اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است خبر ندارند و جاهلند در این صورت خوب است در پاسخ آنان فقط یک سلام کنیم. قرآن می فرماید:
«… وَ إِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلُونَ قالُوا سَلام»[38]؛
«… و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ می دهند».
پی نوشت ها:
[1]. نساء، آیه 94.
[2]. صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب فان تابوا و اقاموا الصلاة.
[3]. فتح الباری، ج 1، ص 77.
[4]. سنن أبی داود، ج 3، ص 45 برقم 2643؛ صحیح البخاری، ج 5، ص 144، باب بعث النبی اسامة بن زید إلی الحرقات من کتاب المغازی.
[5]. ذو الخویصرة التمیمی وهو حرقوص بن زهیر أصل الخوارج؛ أسد الغابة ص 341.
[6]. احمد بن حنبل و طبری روایت کردهاند که به هنگام تقسیم غنائم «جنگ حنین» چنین جسارتی شده است، (صحیح ابن حبان، مع تعلیقات شعیب الأرناؤوط،1 /303)، ممکن است این گفته در دو موضع تکرار شده باشد، در تقسیم غنائم حنین و تقسیم طلایی که علی(علیه السلام) به غنیمت گرفته بود، (الفتح الباری، ج 12، ص 291).
[7]. صحیح البخاری، ج 5، ص 164، باب بعث علی وخالد بن الولید من کتاب المغازی؛ بحوث قرآنیة، شیخ جعفر سبحانی، مؤسسه امام صادق، قم، ص 18- 22.
[8]. صحیح بخاری، ج 4، ص 1474، ح 3794.
[9]. اصول کافی، کلینی، ج 3، ص 42 باب أن الایمان یشرک الاسلام؛ الفصول المهمه، شرف الدین عاملی، ص25.
[10]. کشف الارتیاب، سیدمحسن امین، ص 412.
[11]. صحیح مسلم، ج 3، ص 1453، کتاب الأمارة، باب الناس تبعٌ لقریش.
[12]. البدایة و النهایه، ج 8، ص 115؛ تذکرة الحفّاظ، ج 1، ص 7 رقم2؛ سننن ابن ماجه، ج 1، ص 11 حدیث 28، باب اتباع سنّه رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ سنن الدّرامی، ج 1، 329، حدیث شماره 288، باب من هاب الفتیامخافة السّقط؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 183 حدیث 347، باب 151؛ طبقات ابن سعد، ج 3، ص 287 در «ذکر استخلاف عمر».
[13]. بقره، آیه 120.
[14]. واقعه، آیه 10.
[15]. زمر، آیه 9.
[16]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 18.
[17]. نساء، آیه 95.
[18]. صحیح مسلم، حدیث 2404.
[19]. صحیح بخاری، ج 3، ص 1251، باب وفاه موسی و ذکره، و باب «ما یذکر نی الأشخاص.
[20]. صحیح بخاری، ج 3، کتاب الخمس، باب 1، حدیث 2926.
[21]. صحیح بخاری، ج 4، ص 210.
[22]. صحیح بخاری، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلی، ج 6، ص 2505.
[23]. منهاج السنه، ابن تیمیه، ج 8، ص 238.
[24]. الأصابة، ج 4، ص 274.
[25]. همان، ج 1، ص 329، در ترجمه حُجر بن عدی.
[26]. همان، ج 4، ص 294.
[27]. صحیح بخاری ؛ کتاب المغازی، باب 78 حدیث 4168؛ صحیح مسلم، کتاب الوصیه، حدیث 22 و 21.
[28]. قصص، آیه 83.
[29]. منهاج السنه، ج 4، ص 500.
[30]. بقره، آیه 154.
[31]. یوسف، آیه 84.
[32]. انبیا، آیه 66.
[33]. نور، آیه 36.
[34]. واقعه، آیات 10 و 11.
[35]. جن، آیه 18.
[36]. یوسف، آیه 97.
[37]. احزاب، آیه 57.
[38]. فرقان، آیه 64.
وهابیت و تکفیر