وهابیت و شفاعت
شبهات وهابیت درباره شفاعت چیست؟ به همراه پاسخ؟
شفاعت در قرآن آیا قرآن به مسئله شفاعت اشاره کرده است؟ آیات مربوط به شفاعت را می توان بر چند دسته تقسیم نمود:
الف. آیاتی که شفاعت را نفی می کنند«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقنَاکُم مِن قَبلِ أَن یَأتِیَ یَومٌ لاَ بَیعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَشَفَاعَةٌ وَالکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»[1]؛«ای اهل ایمان! از آنچه روزی شما کردیم، انفاق کنید پیش از آن که روزی بیاید که نه خرید [و فروشی] هست و نه دوستی و شفاعتی به کار آید و کافران در آن روز درمی یابند که به خود ستم کردند».
ب. اختصاص شفاعت به خداوند«قُل للهِِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعا لَهُ مُلکُ السَّماوَاتِ وَالاَرضِ ثُمَّ إِلَیهِ تُرجَعُونَ»[2]؛«بگو [ای پیامبر!] شفاعت تنها از آن خداست که مالک زمین و آسمان هاست و پس از مرگ، بازگشت همه شما به سوی اوست.»
اختصاص شفاعت به خداوند، یعنی اوست که شفیع را شفیع قرار داده و به او اجازه می دهد که بین خود و مردم وساطت و شفاعت کند. هر شفاعت کننده ای بایستی در طول خداوند و با اذن او شفاعت کند.
ج. شفاعت مشروط برای غیر خدا
«مَا مِن شَفِیعٍ إِلاَّ مِن بَعدِ إِذنِهِ»[3]؛
«هیچ شفیعی جز به اجازه او نخواهد بود».
«وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلاَّ لِمَن أَذِنَ لَهُ…»[4]؛
«و نفع نمی دهد شفاعت نزد خدا مگر برای کسی که خداوند به او اذن دهد»
«یَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَول»[5]؛
«در آن روز شفاعت به کسی سود نبخشد، مگر کسی را که خدای رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آید».
مقتضای جمع بین آیات این است؛ شفاعت تنها برای خداوند سزاوار است و کسانی که خداوند به آنها اذن و اجازه شفاعت می دهد. بدیهی است خداوند به کسانی اجازه شفاعت می دهد که پیامبر و یا از اولیای الهی و مورد رضایت خداوند باشند.
حقیقت شفاعت
حقیقت شفاعت چیست؟
برای روشن شدن مطلب و این که درخواست شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر اولیای الهی کار باطلی نیست، به دو نکته اشاره می کنیم:
1. این که طلب شفاعت همان طلب دعا است.
2. این که طلب دعا از صالحان کاری پسندیده و رایج در میان مسلمانان در طول تاریخ بوده است.
شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر شفیعان در حقیقت درخواست آنان از خداوند متعال و طلب مغفرت از خداوند سبحان برای گناه کاران است و خدای سبحان به آنان اذن داده تا در ظرفیت های خاص برای مردم دعا کنند، و در همان موارد نیز، استجابت دعا را ضمانت کرده است و لذا آنان در غیر مواردی که اذن داده شده، دعا نمی کنند و معنای جمله «یا وجیها عندالله اشفع لنا عند الله» همین است.
نیشابوری مفسر معروف اهلسنّت، از مقاتل در تفسیر قول خداوند: «مَن یَشفَع شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُن لَهُ نَصِیبٌ مِنها وَمَن یَشفَع شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُن لَهُ کِفلٌ مِنه»[6] نقل کرده که گفت: «… الشفاعة إلی الله إنّما هی دعوة الله لمسلم»[7]؛ «… شفاعت نزد خدا همانا خواستن از خدا برای مسلمان است»
فخر رازی شفاعت را به دعا و توسل به سوی خدای متعال معنا می کند. او می گوید: «خداوند متعال به محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «وَاستَغفِر لِذَنبِکَ وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناتِ…»[8]. محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) را امر کرده که اوّلاً برای خودش استغفار کند و سپس برای مردان و زنان مؤمن استغفار نماید…[9]مسلم در صحیح خود از ابن عباس نقل کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«ما من رجل مسلم یموت فیقوم علی جنازته أربعون رجلاً لایشرکون بالله إلاّ شفّعهم الله فیه»[10]؛ «هیچ فرد مسلمانی نیست که بمیرد و بر جنازه او چهل مرد که به خدا شرک نمی ورزند قیام کرده [و بر او دعا کنند] جز آن که خداوند آنان را در حقّ آن میت شفیع گرداند.»
بخاری در صحیح خود، بابی را منعقد کرده تحت عنوان: «اذا استشفعوا الی الامام لیستسقی لهم لم یردّهم»[11]، هر گاه امام را شفیع خود قرار دهند تا برای آن ها طلب باران کند خداوند آنان را رد نخواهد کرد. از این عبارت استفاده می شود که حقیقت شفاعت همان دعا و خواستن از خداوند است و طلب شفاعت از ولی خدا به معنای طلب دعا است.
طلب دعا و خواستن از مؤمن نه تنها شرک و حرام نیست، بلکه امری مستحب و راجح می باشد و انسان می تواند در حال حیات و ممات از کسی بخواهد تا برای او دعا کند و کاری را برای او از خدا بخواهد.
ابن عباس روایت کرده: «لمّا فرغ أمیرالمؤمنین(علیه السلام) من تغسیل النبیّ(صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «بأبی أنت واُمّی، أذکرنا عند ربّک…»[12]؛ «چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) از غسل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فارغ شد خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد: پدر و مادرم به فدای تو، ما را نزد پروردگارت یادکن…»
نیز روایت شده: «لمّا توفّی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) جآء أبوبکر من سلع و وقف علی فوته و کشف عن وجهه وقبّله وقال: بأبی أنت وأمّی طبت حیا ومیّتا، واذکرنا عند ربّک»[13]؛ «چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رحلت نمود ابوبکر از سلع آمد و چون از وفات حضرت مطّلع شد، پارچه را از روی حضرت کنار زده و او را بوسید و گفت: پدر و مادرم به فدای تو، تو در حال حیات و ممات خود خوب بودی، ما را نزد پروردگارت یاد بنما»
از این روایات به خوبی استفاده می شود که طلب دعا و شفاعت، حتی پس از رحلت و شهادت اولیای الهی جایز و صحیح است.
شایسته است در اینجا تحلیل ویژه شهید مطهری را درباره حقیقت شفاعت نیز بیان کنیم. ایشان می فرمایند: «اولاً، در جهان هستی رحمت و مغفرت پروردگار بر خشم و عذاب او سبقت و پیشی دارد، «یا مَن سَبَقت رحمتُه غضبَه»؛ «ای کسی که رحمت او بر غضبش پیشی و تقدّم دارد»
اصل مغفرت و رحمت الهی یک پدیده استثنایی نیست؛ بلکه یک فیض و بخشش عام و فراگیر است که به هر موجودی به اندازه قابلیت او می رسد؛ خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ»[14]؛
«رحمتم همه چیز را فراگرفته است؛ و به زودی آن را برای کسانی که پرهیزگاری می کنند مقرر می دارم»
ثانیاً، رابطه مغفرت الهی و شفاعت آن است که مغفرت پروردگار همانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است. امکان ندارد رحمت و مغفرت پروردگار بدون نظام و بدون گذار از اسباب و علل و کانال های فیض به آفریده ها برسد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفس های کامل و ارواح بزرگ انبیا و اولیا به گنه کاران برسد و این لازمه نظام مند بودن جهان هستی است؛ چنانچه رزق و روزی مادی از راه اسباب و وسایل و وسایط به موجودات می رسد، رزق و روزی معنوی که همان رحمت و مغفرت الهی است نیز از راه اسباب و واسطه ها به آفریده ها می رسد.
در واقع شفاعت وقتی به خداوند که سرچشمه همه خیرها و رحمت هاست نسبت داده شود به آن «مغفرت» گویند، و هرگاه به واسطه ها و مجاری رحمت نسبت داده شود، «شفاعت» نام دارد. ازاینرو هر شرطی برای شمول مغفرت الهی هست، برای شمول شفاعت نیز هست. از نظر عقلی شرط مغفرت همان قابلیت داشتن شخص و استعداد او برای دریافت مغفرت است. اگر کسی از رحمت پروردگار محروم گردد صرفاً به خاطر قابل نبودن خود اوست، نه آن که – معاذالله – در رحمت پروردگار محدودیت و کاستی باشد»[15]البته تفسیر نخست از شفاعت – که همان درخواست دعا و التماس دعا بود – با تعریف استاد مطهری از شفاعت هیچ منافاتی با هم ندارد و با هم قابل جمع است؛ زیرا ما از شفیعان درخواست داریم که خداوند رحمت و مغفرت خود را از طریق آنها به ما برسانند.
شفاعت توحیدی
چه تفاوتی میان عقیده مشرکان در خصوص شفاعت بت ها و عقیده شیعیان درباره امامان خود وجود دارد؟
وهابی ها درخواست شفاعت از پیامبران و اولیای صالح الهی یا فرشتگان را موجب شرک و کفر می دانند، و به سبب آن مسلمانان را تکفیر می نمایند. پیروان ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهّاب بر این باورند که هر کس بین خود و خدایش واسطه هایی قرار دهد و از آنها درخواست شفاعت کند، در واقع آن واسطه ها را عبادت و پرستش کرده و مرتکب شرک شده است.[16]سلفی ها شفاعت را برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در روز قیامت بر حسب روایات می پذیرند، ولی درخواست شفاعت از ایشان را در دنیا، شرک و عبادت غیر خدا می دانند.
ابن تیمیه درخواست شفاعت از بندگان صالح خدا را از کارهای مشرکان و انصار بر می شمارد و می گوید؛ همان گونه که مشرکان بت های خود را واسطه قرار می دادند تا به خداوند تقرّب بجویند، درخواست کنندگان شفاعت نیز همان کار مشرکان را انجام داده و با واسطه قرار دادن پیامبر و خاندانش می خواهند به خدا نزدیک شوند، در حالی که خداوند عملکرد مشرکان را نکوهش کرده است؛[17] وی به آیاتی از قرآن در نفی شفاعت تمسک می جوید:
«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِیاءَ ما نَعبُدُهُم إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلفی»[18]؛
«کسانی که جز او معبودانی برگرفته اند [می گویند:] ما آنها را تنها برای این که ما را به خدا نزدیک می سازند، می پرستیم».
و یا خداوند در جای دیگر این گونه عملکرد مشرکان را نکوهش می کند:
«وَ یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ ما لا یَضُرُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ یَقُولُونَ هؤلاءِ شُفَعاؤنا عِندَاللّهِ»[19]؛
«غیر از خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه به آنها سود می دهد، و می گویند: اینان نزد خدا شفاعتگران ما هستند».
یا این که خداوند می فرماید:
«فَلا تَدعُوا مَعَ اللّهِ أَحَد»[20]؛«هیچ کس را با خدا نخوانید»
در پاسخ به این شبهه و دیدگاه نادرست وهابیت به چند نکته اشاره می شود:
1. حقیقت شفاعت آن است که انسان از شفیع و واسطه بخواهد که به خاطر تقرّب و منزلتی که نزد خداوند دارد، برای درخواست کننده دعا کند که خداوند نیاز و حاجت او را برآورده سازد. در واقع شفاعت عبارت است از دعا و درخواست واسطه و شفیع از خداوند. شفاعت خواستن از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی این که از آنها بخواهیم که در حق ما دعا کنند و از خدا درخواست کنند که حاجت ما را برآورده سازد و گناهان ما را ببخشد. پس شفاعت یک نوع دعاست؛ پس طلب شفاعت از غیر همان درخواست دعا از اوست، و هر آینه درخواست دعا و التماس دعا از غیر خداوند امری جایز است، از هر مؤ منی که باشد؛ وهابیت و ابن تیمیه نیز درخواست و التماس دعا از بندگان خدا را به شرط آن که زنده باشند، جایز می دانند. در نتیجه درخواست شفاعت از هر مؤ منی جایز است، چه رسد به درخواست شفاعت از پیامبر و خاندان پاکش.[21]اما درخواست شفاعت از مردگان که ابن تیمیه آن را شرک و حرام می داند، طبق روایات صحیح السند، امری جایز است؛ زیرا یکی از کارشناسان برجسته وهابیت در علم رجال یعنی ناصرالدین الألبانی روایت کرده که: «الأنبیاء أحیاءٌ فی قبورهم یصلّون»[22]؛ «پیامبران در قبرهایشان زنده اند و نماز می خوانند»
البانی این حدیث را در موارد گوناگونی از کتابش ذکر کرده و آن را صحیح می داند.
این حدیث صحیح به صراحت بیان می کند که پیامبران در قبرهای خود زنده اند و مشغول به نماز خواندن می باشند. اگر پیامبران پس از مرگ در قبرهای خود زنده هستند، پس می توان از آنها طلب شفاعت نمود و درخواست کرد که برای ما دعا کنند.
2. نکته محوری در استدلال وهابیت درباره شرک بودن استشفاع این است که: طلب شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، عبادت و پرستش ایشان است و عبادت و پرستش غیر خدا شرک است.
کبرای این برهان مورد پذیرش است که پرستش غیر خدا شرک است؛ ولی صغرای این استدلال نادرست و باطل است، زیرا طلب شفاعت از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز به معنای عبادت و پرستش ایشان نیست.
وهابیت درخواست شفاعت از پیامبر را همانند درخواست مشرکان از بت های خود می دانند، در حالی که این یک قیاس باطل و مع الفارق است؛ زیرا این دو موضوع از چند جهت با یکدیگر متفاوت است:
1. مشرکان پیامبر خداوند را تکذیب می کردند و بت های خود را عبادت و پرستش می کردند تا نزد خداوند برای آنها شفاعت کند.
«ما نَعبُدُهُم إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللّهِ زُلفی»[23]«ما آنها را تنها برای این که ما را به خدا نزدیک می سازند، می پرستیم»
در واقع پرستش و عبادت بت ها علّت و سبب شفاعت کردن آنها نزد خداست؛ و خداوند بت پرستان را به جهت آن عبادت و پرستش غیر خدا مذمّت و نکوهش می کند نه به درخواست شفاعت از بت ها. بت پرستان سنگ ها و چوب های بی جان را عبادت می کردند و در برابر آنها کرنش می کردند تا آن بت ها برای آنها شفاعت کنند. در حالی که وقتی شیعیان از امامان خود طلب شفاعت می کنند، هرگز آنها را عبادت و پرستش نمی کنند، عبادت مختص ذات مقدس خداوند است، و درخواست شفاعت در حقیقت طلب و التماس دعا از آنهاست و این با پرستش و عبادت بت ها تفاوت جوهری دارد.
2. بت ها از سوی خداوند اذن و اجازه ای در شفاعت کردن نداشتند، بلکه شفاعت قرار دادن بت ها نهی شده است؛ ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف خداوند اذن و اجازه به شفاعت کردن دارند. گواه بر این مدعی آیاتی است که شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندانش را جایز دانسته و به آن اذن داده است:
«وَ لا یَشفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارتَضی»[24]؛ «جز برای کسی که او رضایت دهد شفاعت نمی کنند»
«مَن ذَا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلاّ بِإِذنِهِ»[25]؛ «کیست آن کس که جز به اذن خداوند در پیشگاهش شفاعت کند».پ
«لا یَملِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهد»[26]؛
«آنان اختیار شفاعت ندارند، مگر کسی که در پیشگاه خداوند رحمان عهدی گرفته باشد».
بنابراین خداوند نه برای بت ها حق شفاعت کردن قرار داده و نه آنها را شایسته برای این کار می دیده است. در حالی که خداوند حق شفاعت کردن را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار داده و ایشان به خاطر جایگاه برجسته ای که در نظام هستی دارند، شایسته و لایق شفاعت کردن می باشند.
3. بت ها نفع و ضرری ندارند و هیچ به حال مشرکان سودی ندارند، در حالی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از حیات و زندگی متعالی بهره مند است و هر موجود زنده ای دارای علم و قدرت است و می تواند برای ما دعا کند.
4. تقرّب و نزدیکی پیامبر و خاندان پاکش به خداوند یک قرب حقیقی و واقعی است، ازاینرو می توانند واسطه و شفیع بین خداوند و مردم قرار بگیرند، ولی قرب بت ها به خداوند یک تقرب خیالی و موهوم است، مشرکان به پندار باطل خود این گونه تصور می کردند که بت ها نزد خداوند مقرّبند، در حالی که در واقع چنین نبودند. بنابراین، نمی توان درخواست شفاعت را که نوعی طلب دعاست از اولیا و مقرّبین درگاه خداوند، با عملکرد نادرست و شرک آلود بت پرستان قیاس نمود.
شهید مطهری به خوبی درباره تفاوت میان شفاعت مشروع و درست و شفاعت باطل می گوید: «هنگامی که انسان متوسل می شود یا استشفاع می کند باید توجّهش به خدا، و از خدا به وسیله و شفیع باشد، زیرا شفاعت واقعی آن است که مشفوعٌ عنده (خداوند)، شفیع را برانگیخته است برای شفاعت، چون خدا خواسته و رضایت داده است شفیع شفاعت می کند، برخلاف شفاعت باطل که توجه اصلی به شفیع است برای این که اثر بر روی مشفوعٌ عنده بگذارد، لهذا مجرم در این وقت همه توجهش به شفیع است که برود با قدرت و نفوذی که در مشفوعُ عنده دارد او را راضی گرداند. پس اگر توجه اصیل به شفیع باشد و از ناحیه توجه به خدا پیدا نشده باشد، شرک در عبادت خواهد بود.
به بیان دیگر در شفاعت حقیقی، مشفوعٌ عنده یعنی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛ و در شفاعت باطل، مشفوعٌ له، یعنی گنهکار، برانگیزاننده او است. در شفاعت های باطل که نمونه آن در دنیا وجود دارد، شفیع، صفت وسیله بودن را از ناحیه مجرم کسب کرده است؛ زیرا اوست که وسیله را برانگیخته و به شفاعت وادار کرده است، اوست که وسیله را وسیله قرار داده است. ولی در شفاعت های حق که نسبت دادن آن به انبیا و اولیا، و مقرّبان درگاه الهی صحیح است، وسیله بودن شفیع از ناحیه خداست، خداست که وسیله را وسیله قرار داده است».[27]کرامات و معجزات امامان(علیهم السلام)
آیا اعتقاد به کرامات و قدرت فوق طبیعی برای غیرخداوند شرک است؟
اعتقاد به معجزه و قدرت غیبی اگر با این اعتقاد همراه باشد که تمام این امور به خداوند متعال مستند است، شرک نخواهد بود.
حضرت یوسف(علیه السلام) پیراهن خود را به برادرانش می دهد تا به چشمان پدرش یعقوب انداخته، بینا شود.
قرآن در این باره از قول حضرت یوسف(علیه السلام) می فرماید:
«اِذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلقُوهُ عَلی وَجهِ أَبِی یَأتِ بَصِیر»[28]؛
«اکنون پیراهن مرا نزد پدرم یعقوب برده، بر روی او افکنید تا دیدگانش بینا شود».
در دنباله آیه می فرماید:
«فَلَمّا أَن جآءَ البَشِیرُ أَلقاهُ عَلی وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصِیر»[29]؛
«پس از آن که بشارت دهنده آمد و پیراهن او را بر رخسارش افکند، دیده اش بینا شد».
قرآن در ظاهر بازگشت بینایی به یعقوب را، مستند به پیراهن و اراده یوسف(علیه السلام) می داند، اگرچه این فعل ناشی از اراده و قدرت و مشیت الهی است. همچنین خداوند متعال به حضرت موسی(علیه السلام) دستور می دهد؛ عصایش را به سنگ بزند تا از آن آب بجوشد؛ آنجا که می فرماید:
«فَقُلنَا اضرِب بِعَصاکَ الحَجَرَ فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَین»[30]؛
«ما به او دستور دادیم که عصای خود را بر سنگ بزن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ بیرون آمد.»
خداوند متعال در جایی دیگر این گونه کرامت و قدرت مافوق طبیعی را برای یکی از نزدیکان حضرت سلیمان(علیه السلام) ثابت می نماید؛ آنجا که می فرماید:
«قالَ الَّذِی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبلَ أَن یَرتَدَّ إِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُستَقِرًّا عِندَهُ قالَ هذا مِن فَضلِ رَبِّی»[31]؛
«و آن کس که به اندکی از علم کتاب دانا بود، گفت: من پیش از آن که چشم بر هم زنی تخت را به اینجا می آورم. چون سلیمان سریر را نزد خود مشاهده کرد؛ گفت: این توانایی از فضل خدای من است.»
همچنین خداوند متعال در آیه 74 سوره توبه تصریح می کند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز میتواند به فضل خدا مردم را بینیاز کند:
«وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ»؛
«کافران به عیبجویی و انتقام برنخاستند مگر [بعد از] آنکه خدا و پیامبرش از فضل خود آنان را بى نیاز گردانید»
در این آیه شریفه «إغناء» به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شده است؛ البته این اِغناء و بینیاز کردن به اذن خداوند و در طول فضل الهی است.
بنابر آنچه گفته شد؛ اگر کسی معتقد به قدرت فوق طبیعی و سلطه غیبی برای کسی شد، نه به صورت مستقل بلکه به اذن و مشیت الهی، این اعتقاد مطابق آیات قرآن است و هیچ گونه شرکی اتفاق نیفتاده است. اما برخی از بدخواهان و سطحی نگران، هنگامی که در برابر ظهور آشکار این گونه آیات، پاسخی ندارند اعلام می دارند این گونه کرامات و معجزات فقط در زمان حیات اولیای الهی اتفاق می افتد، غافل از این که اولیای الهی حتی بعد از مرگ و در عالم برزخ همچنان به اذن الهی تأثیرگذارند، اگر چه برای بسیاری این قدرت غیبی ناشناخته باشد و این نشانه درک ضعیف و عدم شعور آنهاست. به همین جهت در قرآن می خوانیم:
«وَ لا تَقُولُوا لِمَن یُقتَلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمواتٌ بَل أَحیاءٌ وَ لکِن لا تَشعُرُونَ»[32]؛
«و کسانی را که در راه خدا کشته می شوند، مرده نخوانید، بلکه زنده اند؛ ولی شما نمی دانید».
توسّل
آیا توسل نمودن به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان مطهرشان شرک است؟
وهابیت بر این پندار نادرستند که توسل به اولیای الهی و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) کاری شرک آلود است؛ زیرا از سویی مردگان توانایی شنیدن و برآورده کردن نیازهای ما را ندارند و از سوی دیگر راه ارتباط و پیوند ما با مردگان بسته است و ما نمی توانیم با آنها سخن بگوییم. ازاینرو اگر کسی بگوید: ای محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از خدا بخواه که خداوند حاجت من را برآورده سازد و برای من دعا کن، او مرتکب شرک شده است.
وهابیت بسیاری از مسلمانان شیعه و سنی را به خاطر توسل به اولیای دین، مشرک دانسته و خون و مال و آبروی آنها را هدر می داند.
در پاسخ به این توهّم نادرست به چند نکته اشاره می شود:
1. بر فرض که مردگان هیچ درک و شعوری ندارند و سخن ما را نمی شنوند و یا نمی توانند نیازهای ما را برآورده کنند و برای ما دعا کنند، درخواست از چنین موجود عاجزی لغو و بیهوده است، نه آن که شرک باشد. مثلاً اگر کسی از یک سنگ بخواهد که نیاز او را برآورده کند، نهایت چیزی که می توان درباره آن گفت این است که این فرد کار لغو و بیهوده ای انجام داده و نیاز خود را از یک موجود عاجز و ناتوان خواسته است.
مفهوم شرک بار معنایی بس بزرگی دارد؛ شرک یعنی آن که انسان در کنار قدرت بی نهایت و مطلق پروردگار جهان، معتقد به یک سرچشمه مستقل قدرت و تأثیرگذاری دیگری باشد به نام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای دین.
کسانی که به اولیای الهی متوسل می شوند بر این باورند که اولیای دین هر چه دارند از خداوند و عنایات الهی است و خداوند آنها را وسیله قرار داده است. چنان که در امور مادی خداوند وسایلی قرار داده است که مردم سریع تر و آسان تر به خواسته های خود برسند.
2. این ادعا که رابطه و پیوند زندگان با مردگان در دنیا قطع است و مردگان نمی توانند در جهان برزخ برای زندگان دعا کنند، پوچ و باطل است و با روایات و آیات مورد پذیرش وهابیت سازگار نیست؛ ابن کثیر دمشقی که خود از پیروان مکتب فکری ابن تیمیه و طرفدار تفکر اُموی است، در تفسیر خود ذیل آیه شریفه 105 سوره توبه:
«وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیَرَی الله عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ»؛
«و بگو: [هر کاری می خواهید] بکنید، که به تحقیق خداوند و پیامبر او و مؤ منان در کردار شما می نگرند»
این حدیث صحیح را از مسند احمدبن حنبل و مسند ابوداود طیالسی نقل می کند که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «إنّ أعمالکم تُعرضُ علی أقربائکم و عشائرکم فی قبورهم، فأن کان خیراً استبشروا به، و إن کان غیرذلک قالوا: أللّهم ألهِمهُم أن یعملوا بطاعتک»[33]؛ «پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: اعمال و کردار شما بر خویشاوندان و نزدیکان شما در قبرهایشان عرضه می گردد، اگر آن کارها و عملکردهای شما خیر و خوب باشد به آنها مژده و بشارت می دهند، و اگر غیر از این باشد می گویند: «پروردگارا به آنها الهام کن تا بر اساس طاعت تو رفتار کنند».
بر اساس این حدیث صحیح که ابن کثیر در تفسیر خود آورده است، رفتار و اعمال زندگان بر مردگان در قبرها عرضه می گردد و آنها به عملکرد زندگان مطلع و آگاه می شوند و می توانند خوب و بد آنها را از یکدیگر تمییز دهند و نیز برای زندگان دعا می کنند که: «اللّهم ألهِمهُم أن یعملوا بطاعتک»
اگر مردگان معمولی در قبرهایشان برای زندگان دعا می کنند، پس پیامبر و خاندان پاکش – صلوات الله علیهم اجمعین – به طریق اولی می توانند در قبرهایشان رفتار ما را ببینند و نیازهای ما را مطلع شوند و برای ما دعا کنند.
بنابراین توسل به اولیای الهی پس از مرگشان شرک نیست بلکه امری معقول و پسندیده است که در آیات و روایات به آن تأکید شده است.
واسطه خدا و بندگان
چرا برای درخواست حوایج به سراغ واسطه می رویم؟
توسّل، وسیله و واسطه قرار دادن چیزی بین خود و مطلوب است. وسیله گاهی از امور مادی است؛ مثل آب و غذا که وسیله رفع تشنگی و گرسنگی است. از آنجا که جهان براساس نظام علّت و معلولی و اسباب و مسببات، آفریده شده است؛ نیازمندی های طبیعی بشر با عوامل و اسباب برآورده می گردد.
فیوضات معنوی، همچون هدایت، مغفرت و آمرزش نیز بر اساس نظامی خاص بر انسان ها نازل می شود و اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته که امور از طریق اسباب خاص و علل معیّن به انسان ها برسد. بنابراین، همان گونه که در عالم ماده نمی توان پرسید: چرا خداوند متعال زمین را با خورشید نورانی کرده و خود بی واسطه به چنین کاری دست نزده است؟ در عالم معنا نیز نمی توان گفت: چرا خداوند مغفرت خویش را به واسطه توبه یا به واسطه اولیای الهی، شامل حال بندگان می کند؟
شهید مطهری می فرماید: «به طور کلی، توسل به وسائل و تسبّب به اسباب، با توجه به این که خداست که سبب را آفریده است و خداست که سبب را سبب قرار داده و خداست که از ما خواسته است از این وسائل و اسباب استفاده کنیم، به هیچ وجه شرک نیست، بلکه عین توحید است. در این جهت هیچ فرقی میان اسباب مادی و اسباب روحی، میان اسباب ظاهری و اسباب معنوی، میان اسباب دنیوی و اسباب اخروی نیست؛ منتهای امر، اسباب مادی را از روی تجربه و آزمایش علمی می توان شناخت و فهمید که چه چیزی سبب است و اسباب معنوی را از طریق دین، یعنی از طریق وحی و از طریق کتاب و سنت باید کشف کرد. فعل خدا، دارای نظام است. اگر کسی بخواهد به نظام آفرینش اعتنا نداشته باشد گمراه است. به همین جهت است که خدای متعال، گناه کاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بروند و علاوه بر این که خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که برای ایشان طلب مغفرت کند.
قرآن کریم می فرماید:
«وَلَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جآؤُوکَ فَاستَغفَرُوا اللهَ وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّابا رَحِیم»[34]؛
«اگر ایشان هنگامی که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر هم برای ایشان طلب مغفرت می کرد، خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.»
از همین رو می بینیم که در قرآن و سنّت تأکید فراوانی بر وسیله و توسل شده است. [35] خداوند متعال می فرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَةَ…»[36]؛ «ای مؤمنین! تقوا پیشه کنید و برای رسیدن به او وسیله طلب نمایید.»
از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که انسان ها جهت توبه و بهره مندی از آمرزش الهی سه وضعیت می توانند داشته باشند؛
1. توبه به درگاه الهی به طور مستقیم توسط خود شخص گناهکار انجام گیرد. چنانکه در قرآن مجید می خوانیم:
«فَأَمّا مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَن یَکُونَ مِنَ المُفلِحِینَ»[37]؛
«و امّا کسی که توبه کند و ایمان آورد و به کار شایسته پردازد، امید که از رستگاران باشد»
2. علاوه بر این که انسان ها به طور مستقیم به درگاه الهی توبه کنند، پیامبران یا اولیای الهی نیز برای آنها طلب آمرزش کنند. چنانکه در قرآن مجید می خوانیم:
«وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم جاؤوکَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِیم»[38]؛
«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که به توفیق الهی از او اطاعت کنند. و اگر آنان وقتی به خود ستم کرده بودند، پیش تو می آمدند و از خدا آمرزش می خواستند و پیامبر [نیز] برای آنان طلب آمرزش می کرد، قطعاً خدا را توبه پذیرِ مهربان می یافتند»
بدیهی است در این صورت بندگان خدا، از آمرزش و لطف بیشتر خداوند بهره مند خواهند شد و علاوه بر دعای خودشان، از دعای اولیای الهی نیز کمک می گیرند.
3. گاهی به جهت شدت تواضع و یا به جهت شدت خطا انسان های گناهکار و یا نیازمند، ترجیح می دهند تنها از سوی پیامبران و اولیای الهی برای آنها، از خداوند طلب آمرزش و یا طلب حاجت شود. چنان که برادران حضرت یوسف(علیه السلام) به جهت شدت خطای خود به حضرت یعقوب(علیه السلام) مراجعه کردند و گفتند:
«قالُوا یا أَبانَا استَغفِر لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِینَ. قالَ سَوفَ أَستَغفِرُ لَکُم رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ»[39]؛
«گفتند: ای پدر، برای گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم. گفت: به زودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم، که او همانا آمرزنده مهربان است».
علاوه بر آمرزش در آخرت، گاهی برای رفع عذاب دنیا نیز می توان اولیای الهی را واسطه قرار داد. چنان که درباره قوم حضرت موسی(علیه السلام) می خوانیم:
«وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیهِمُ الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ادعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِندَکَ…»[40]؛
«و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: ای موسی، پروردگارت را به عهدی که نزد تو دارد برای ما بخوان، اگر این عذاب را از ما برطرف کنی حتماً به تو ایمان خواهیم آورد و بنی اسرائیل را قطعاً با تو روانه خواهیم ساخت»
بنا بر آنچه گفته شد هر سه روش طلب آمرزش و طلب حاجت از سوی خداوند و آیات قرآنی تأیید شده است و واسطه قرار دادن اولیا به هیچ وجه شرک نیست و منافات با درخواست مستقیم از خدا ندارد بلکه اگر آدمی از وساطت اولیای الهی بهره مند شود از لطف و آمرزش بیشتر خداوند نیز بهره مند خواهد شد.
نکته شایان توجه دیگر درباره فلسفه و چرایی واسطه قرار دادن اولیای الهی، آن است که خداوند متعال خواسته است از رهگذر دعوت مردم به توسل، جایگاه و منزلت ویژه وسایط و شفیعان را به ما بنمایاند.
خداوند خواسته به ما بفهماند که اولیای الهی و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چنان جایگاه و قربی نزد او دارند که انسان با واسطه قرار دادن آنها در پیشگاه خداوند می تواند به مغفرت و رحمت او دست یابد.
بهترین گواه بر این مدعی توسل جستن حضرت آدم(علیه السلام) به محمد و آلمحمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ در حدیثی که شیعه و سنی نقل کرده اند آمده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هنگامی که حضرت آدم(علیه السلام) مرتکب اشتباه شد (ترک اولی نمود) سرش را بالا برد و گفت: «یا ربّ بحقّ محمّدٍ الاّ غفرتَ لی»؛ «پروردگارا به حق محمد سوگند که من را بیامرز»
خداوند به حضرت آدم(علیه السلام) وحی کرد که: محمد کیست؟! آدم(علیه السلام) گفت: پروردگارا هنگامی که آفرینش من را به اتمام رساندی سرم را به سوی عرش تو بلند کردم و دیدم که نوشته است «لا اله الا الله محمّد رسول الله»، پس دانستم که «محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)» گرامی ترین آفریده نزد توست زیرا نام او را با نام خودت مقرون ساختی. خداوند فرمود: آری، تو را بخشیدم. او آخرین پیامبر از نسل و فرزندان توست و اگر او نبود تو را خلق نمی کردم»[41]آری، نام محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت پاک ایشان همان کلماتی بود که آدم آنها را از خداوند دریافت کرد و با توسل به آنها توبه نمود: «فَتَلَقّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ»[42] و بدین وسیله جایگاه برجسته و ممتاز پیامبر خاتم و اهل بیتش را به آدم(علیه السلام) نمایاند.
زیارت
میزان در توحید عبادی و زیارت صحیح چیست؟
برخی به شیعیان اتهام می زنند که نماز شما در زیارتگاه های امامان(علیهم السلام) و یا حاجت خواستن از آنها به معنای عبادت آنها و شرک است در حالی که شیعیان در زیارتگاه ها به دو صورت نیت می کنند:
1. نماز را برای خداوند و به نیت تقرب به خدا می خوانند و ثواب آن را به روح امامان هدیه می کنند.
2. به نیابت از امامان، نماز می خوانند و باز هم برای خداوند رکوع و سجود به جا می آورند.
در این باره باید دانست؛ «عبادت» در اصطلاح قرآن و حدیث ارکان خاصی دارد که با بودن آن ها، عبادت اصطلاحی تحقّق یافته و بدون آن تنها مطلق خضوع محقق می شود:
1. انجام فعلی که گویای خضوع و تذلّل و کرنش باشد.
2. عقیده و انگیزه خاصی که انسان را به عبادت و خضوع نسبت به شخص وا داشته است؛ از قبیل:
الف. اعتقاد به الوهیت کسی که برای او خضوع کرده است:
خداوند متعال درباره مشرکان می فرماید:
«الَّذِینَ یَجعَلُونَ مَعَ اللهِ إِلها آخَرَ فَسَوفَ یَعلَمُونَ»[43]؛
«آنان که با خدای یکتا خدایی دیگر گرفتند، به زودی خواهند دانست که در چه جهل و اشتباهی بوده اند و با چه شقاوت و عذابی محشور می شوند.»
در جای دیگر می فرماید:
«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُم عِزًّ»[44]؛
«و مشرکان خدای یگانه را ترک گفته و برای احترام و عزّت دنیوی، خدایان باطل را برگرفتند.»
از این دو آیه و آیات دیگر استفاده می شود که رکن عبادت غیرخدا و شرک، اعتقاد به الوهیت غیرخداوند است. در حالی که شیعیان، امامان(علیهم السلام) را بنده خدا می دانند و هیچ شیعه ای به الوهیت و خدایی پیامبر و خاندان مطهرشان معتقد نیست.
ب. اعتقاد به ربوبیت کسی که بر او خضوع کرده است:
خداوند متعال می فرماید:
«یا بَنِی إِسرائیلَ اعبُدُوا اللهَ رَبِّی وَ رَبَّکُم»[45]؛
«ای بنی اسرائیل! خدایی را که آفریننده من و شماست بپرستید.»
در جایی دیگر می فرماید:
«إِنَّ اللهَ رَبّی وَرَبُّکُم فَاعبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُستَقیمٌ»[46]؛
«همانا پروردگار من و شما خداست، بپرستید او را که همین است راه راست.»
از این دسته آیات نیز استفاده می شود که یکی از ارکان عبادت غیر خدا و شرک، اعتقاد به ربوبیّت استقلالی غیرخداوند است، در حالی که شیعیان، احترام و خضوعی که در برابر امامان دارند به عنوان بندگان خوب خدا و اولیای الهی می باشد و برای آنها جدا از ربوبیت و اراده الهی هیچ نقش و جایگاهی را قبول ندارند. بنابراین معیار و شاخصه عبادت غیرخدا دو چیز است؛ یکی اعتقاد به الوهیّت و خدایی معبود و دیگر کرنش و خضوع و خاکساری در برابر او. ازاینرو صرف خضوع و فروتنی در برابر غیرخدا شرک نیست؛ زیرا در داستان حضرت یوسف قرآن کریم می فرماید:
«وَ رَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی العَرشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّد»[47]؛
«(یوسف) پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه در برابر او خضوع کنان به زمین افتادند»
اگر مطلق خضوع و کرنش در برابر غیرخدا شرک باشد، آیا می توان حضرت یعقوب پیامبر که نماد توحید و یکتاپرستی است و در برابر یوسف خاضعانه به خاک افتاد را بگوییم عبادت غیرخدا کرده؟! آیا هنگامی که ملائکه بر حضرت آدم(علیه السلام) سجده کردند «فَسَجَدَ المَلائِکَةُ کُلُّهُم أَجمَعُونَ»[48] و در برابر او تواضع کردند را می توان گفت عبادت غیرخدا انجام داده و مرتکب شرک شده اند. یا آنجا که خداوند دستور می دهد در برابر پدر و مادر تواضع کنیم و بال فروتنی و خاکساری برای احترام آنها بگسترانیم، یعنی دستور به شرک و عبادت غیرخدا داده است؟! هرگز چنین نیست. عبادت غیرخدا دو شرط دارد: یکی خضوع و کرنش در برابر غیرخدا و دیگر اعتقاد به الوهیّت و ربوبیّت معبود.
زیارت امامان(علیهم السلام)
چرا به زیارت قبور اولیا می رویم؟
در ابتدا باید دانست، سلام دادن به پیامبران و اولیای الهی حتی پس از فوت و رحلت آنها ریشه قرآنی دارد. چنان که در آیات الهی می خوانیم:
«سَلامٌ عَلَی نُوحٍ فِی العالَمِینَ»[49]؛
«سَلامٌ عَلَی إِبرَاهِیمَ»[50]؛
««سَلامٌ عَلَی مُوسَی وَ هارُونَ»[51]؛
«سَلامٌ عَلَی إِل یاسِینَ»[52]؛
«وَ سَلامٌ عَلَی المُرسَلِینَ».[53]زائر را از آن رو زائر گویند که وقتی به زیارت تو می آید از غیر تو عدول می کند و روی برمی گرداند.[54] لذا برخی زیارت را به معنای قصد کردن و توجه نمودن می دانند.[55] بنابراین زیارت اولیای الهی به معنای روی گردانی و عدول از امور مادی و جهان طبیعت و توجه و اقبال به عالم روحانیت و معنویت و انسان های کمال یافته است.[56]زیارت، حضور عارفانه عاشق در دیار معشوق، دیدار عاشقانه زائر از سرای مزور (زیارت شونده)، اظهار عشق و ارادت محبّ به محبوب، دل دادن صمیمانه، دل داده در کوی دل دار، سرسپردن سرباز فداکار در پیش پای سردار، اعلان فروتنی دین دار در برابر دین و پیشوایان دینی و اذان ایمان و دین داری است.
زیارت، اعلام وفاداری صادقانه مرید است به مراد، ابراز علاقه مطیع است به مطاع و اعلام خودفراموشی جان بر کف مخلص است نسبت به جانان.
زیارت، عرضه خویشتن بر ترازو و ابزار سنجش است، ایستادن در برابر آینه و معیار کمال و دیدن اندازه کمال خویش در آن آینه.
زیارت، سفری مشتاقانه، آگاهانه و عاشقانه است که از سرای دل آغاز می شود، از راه دل عبور می کند و سرانجام نیز در منزل دل به مقصد و مقصود می رسد و بار بر زمین می نهد.
زیارت، واکنشی به یک گرایش فطری است، هر کسی با کشش درونی و خداداد خویش، زیبایی را دوست دارد، به کمال عشق می ورزد، صاحبان کمال و زیبایی را می ستاید و در برابر آنان از خود فروتنی نشان می دهد. زیارت انسان کامل و زیبا، تجلّی گرایش کمال خواهی و زیبایی طلبی اوست.
زیارت، پیوند و اتحاد روحی و قلبی زایر با مزور است که در پرتو این ارتباط روحی، نفس زائر به اندازه استعداد و طهارتی که دارد از فیوضات و برکات انسان برتر و کامل الهی، بهره مند می گردد.[57]علاوه بر این که زیارت قبور اولیای الهی؛ خصوصاً پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم(علیهم السلام) آثار و برکاتی دارد که می تواند ملاک حُسن و رُجحان آن باشد.
اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. بزرگان دین و اولیای الهی در حقیقت الگوهایی هستند که با اقتدای به آنان به کمال و سعادتِ دنیا و آخرت خواهیم رسید. این مسئله تنها اختصاص به جوامع دینی ندارد، بلکه همه جوامع بشری درصدد بزرگ جلوه دادن الگوهایی هستند که مردم با اقتدای به آنان در طریق سعادت و کمال قرار گیرند. این الگوها اگرچه زنده نیستند، ولی با دعوت مردم به زیارت قبرشان، مردم را به یاد خود انداخته و آن ها را به کمالات سوق خواهند داد؛ مثلاً در بسیاری از کشورها میدان و مجسمه ای را به نام سرباز گمنام قرار می دهند، که رمز فداکاری خالص در راه وطن است تا مردم از این طریق همیشه به این فکر باشند که هرگاه کشور مورد هجوم اجانب قرار گرفت، از خود فداکاری نشان دهند. بنابراین حضور یافتن بر سر قبر بزرگان و اسوه ها، از حیث روانی آثار و برکات خاصّی دارد که روان شناسان از آن غافل نبوده اند.
عباس محمود عقاد از نویسندگان مشهور مصری می گوید: «خواست روزگار و اتفاقات این بوده که قافله حسین بعد از آن که از هرطرف جلو آن گرفته شد به سوی کربلا سوق داده شود، کربلایی که تاریخش تا امروز با تاریخ اسلام گره خورده و حقّش آن است که به تاریخ بنی نوع انسان گره بخورد. کربلا امروز حرمی است که مسلمانان به جهت عبرت و درس آموزی، او را زیارت کرده و غیرمسلمانان نیز به جهت سیر و سیاحت به زیارت او می روند. ولی کربلا اگر قرار باشد که حقّش ادا شود سزاوار است که مزار هر انسانی باشد که برای نوع خود قداست و فضیلتی قائل است؛ زیرا به یاد نداریم بقعه ای از بقعه های زمین که اسمش با جمله ای از فضایل و مناقب انسانی مقرون باشد، بزرگ تر از زمین کربلا بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام)…».[58]2. زیارت از مظاهر حبّ است. شکی نیست که اهلبیت(علیهم السلام) محبتشان از جهات مختلف بر ما لازم و واجب است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أحبّوا أَهل بیتی لحبّی»[59]؛ «اهلبیتم را به جهت دوستی من دوست بدارید». لذا همان گونه که محبت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) واجب است، محبت اهلبیتش هم لازم است. از طرفی دیگر می دانیم که حبّ، مظاهر و بروز دارد، و تنها در اطاعت و دوستی قلبی خلاصه نمی شود. یکی از این مظاهر، زیارت قبر آنان است.
3. زیارت قبور اولیای الهی از اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پرداخت اجر و مزد رسالت است. خداوند متعال می فرماید:
«قُل لاَ أَسأَلُکُم عَلَیهِ أَجرا إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربَی»[60]؛
«بگو: من از شما اجر رسالت نمی خواهم جز این که مودت مرا در حقّ خویشاوندانم منظور بدارید».
یکی از مصادیق مودت ذوی القربی، زیارت قبور آنان است.
4. زیارت قبور اولیای الهی تعبیری از عمق ارتباط انسان با خط اولیای خداوند متعال است.
5. زیارت اولیای الهی در حقیقت تجدید عهدی با آن ها است. می دانیم که هر یک از امامان بر ما ولایت دارند و ما هم باید ولایت آنان را پذیرفته و با آنان بیعت نماییم. این بیعت تنها با گفتن نیست، بلکه باید بیعت قلبی خود را ابراز نماییم، که در حال حاضر با زیارت قبور آن ها و حضور در کنار مرقد شریفشان صورت می گیرد. لذا در روایتی از امام رضا(علیه السلام) آمده: «همانا برای هر امامی عهدی بر گردن اولیا و شیعیانشان است که وفای به آن عهد و حسن ادای آن، زیارت قبور آنان است. پس هر کس با رغبت و شوق آن امام را زیارت کند و آنچه امام نسبت به آن رغبت دارد را تصدیق نماید، همانا امام(علیه السلام) شفیع او در روز قیامت است».[61]بر طبق این روایت زیارت قبر امام(علیه السلام) نشانه وفاداری و تعهد به پیشوای معصوم است و این که زیارت باید همراه با رغبت و شوق باشد.
6. حضور در کنار قبر اولیای خدا انسان را از جنبه روحی و معنوی زنده کرده و روح تازه معنوی به انسان افاضه می کند.
7. با این عمل، اولیای الهی نیز ما را دوست می دارند که خود سبب نزول برکات بر ما می گردد.
8. زیارت کردن و قرار گرفتن در کنار قبور اولیای الهی، ما را به یاد فداکاری های آنان انداخته و لذا با خدای خود پیمان می بندیم که مانند آنان باشیم.
9. زیارت قبور اولیای الهی در حقیقت اعلان عملی به ادامه دادن راه آن بزرگان و انزجار و تبرّی از دشمنان آنان است.
حدیث نگاران بزرگ اهلسنّت روایات بسیاری را در صحاح و مسانید خود درباره اصل زیارت قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و استحباب آن ذکر کرده اند.
اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. عبدالله بن عمر از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده که فرمود: «من زار قبری وجبت له شفاعتی»[62]؛ «هر کس به زیارت قبر من آید شفاعتم بر او واجب می شود».
2. و نیز از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: «من جآءنی زائرا لاتهمّه إلاّ زیارتی کان حقّا علیّ أن أکون له شفیعا یوم القیمة»[63]؛ «هر کس برای زیارت نزد من آید و تنها کار او زیارت من باشد، بر من سزاوار است که شفیع او در روز قیامت شوم»
3. و نیز نقل کرده که فرمود: «من حجّ فزار قبری بعد وفاتی کان کمن زارنی فی حیاتی»[64]؛ «هر کس حج به جای آورد و قبر مرا بعد از وفاتم زیارت کند، مثل کسی است که مرا در زمان حیاتم زیارت کرده است.»
نکته مهمی که در زیارت اولیای الهی و پیشوایان دین باید در کانون توجه قرار گیرد، زیارت همراه با معرفت است. آنچه مایه کمال زیارت می گردد، معرفت و شناخت مقام و جایگاه و حق امام(علیه السلام) است نه زیارت بی روح و بدون معرفت و حضور قلب. ازاینرو امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) در نامه ای فرمودند:
«این پیام را به شیعیان ما برسانید که زیارت من در پیشگاه الهی با هزار حج برابر است»
بزنطی گوید که تعجب کردم و به امام جواد(علیه السلام) گفتم: واقعاً با هزار حج برابری می کند؟ فرمودند:
«آری، به خدا سوگند با هزار هزار حج برابری می کند، لکن برای کسی که عارف به حق امام(علیه السلام) باشد».[65]تبرّک به امامان(علیهم السلام)
آیا تبرّک جستن به آثار انبیا و اولیا، شرک است؟
واژه تبرّک از ریشه «برکت» است؛ برکت در زبان عرب به معنای زیادت و فزونی و نموّ و رشد است.[66]و تبرّک جستن به معنی کسب خیر و فزونی و رشد است.
وهابی ها تبرّک جستن به آثار پیامبران و اولیای الهی و بوسیدن ضریح آنها و دست کشیدن به آن را شرک و حرام می دانند؛ زیرا آن را نوعی خضوع و کرنش در برابر غیر خداوند می دانند.
این در حالی است که مطلق کرنش و تواضع در برابر غیر خداوند شرک نیست؛ زیرا حضرت یعقوب(علیه السلام) و همسرشان در برابر یوسف پیامبر به سجده افتادند و سجده کردن اوج کرنش و فروتنی است:
«وَ رَفَعَ أَبَوَیهِ عَلَی العَرشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّد»[67]؛
«و پدر و مادرش را بر تخت بالا برد و همه در برابر او خضوع کنان به زمین افتادند».
بنابراین نمی توان پیامبر الهی حضرت یعقوب(علیه السلام) را به دلیل سجده و تواضع در برابر حضرت یوسف(علیه السلام) – نعوذ بالله – متهم به شرک نمود.
اگر بخواهیم از نظرگاه عقلی به موضوع «تبرّک» نگاه کنیم باید بگوییم؛ یک اصل و قاعده عقلانی وجود دارد و آن این که «مَن أَحبّ شیأً أحبَّ آثاره»؛ «هر کس چیزی را دوست داشته باشد آثار متعلّق به آن چیز را هم دوست دارد»
کسی که پدر عزیز خود را از دست داد و به او عشق می ورزیده، پس از مرگش آثار به جای مانده از او مانند سجاده نماز، تسبیح، لباس و غیره را دوست دارد و از آنها نگه داری و مراقبت می کند.
شاید علاقه انسان به فرزندان خود یا محبت یک نویسنده به آثار علمی خود یا وابستگی یک هنرمند یا مخترع به اثری که آفریده، به همین دلیل باشد که «من أحبَّ شیأً أحبَّ آثاره»
سرّ این دوست داشتن و ابراز علاقه را بایستی در «انتساب» آن شی ء به صاحبش دانست. در مثال بالا لباس و سجاده و تسبیح پدر به خاطر انتسابش به پدر است که ارزشمند و دوست داشتنی است وگرنه لباس ها و وسایل زیادی در اطراف ما هست که به آنها علاقه ای نشان نمی دهیم.
به بیان دیگر نسبت داشتن اثری به محبوب و معشوق باعث سرایت محبوبیت و مطلوبیت به آن شی ء می کند و آن اثر باقی مانده از محبوب را نزد ما ارزشمند و دوست داشتنی می کند.
بنابراین آنچه در درجه اول برای ما مطلوب و خوشایند است، خود محبوب و معشوق است؛ ولی در درجه دوم آثار و اشیاء منسوب به او نیز برای ما مطلوبیت می یابد و این به خاطر عشق ما به خود محبوب است، این اصل عقلی و قاعده کلّی در مورد آثار به جای مانده و منسوب به پیامبران و اولیای الهی نیز جاری می گردد. کسی که به برترین آفریده ها و اشرف مخلوقات حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و خاندان پاکش عشق می ورزد و آنها را از خود و فرزندان خود بیشتر دوست دارد؛ در واقع آثار به جای مانده و منسوب به آنها را هم دوست دارد، زیرا «مَن أحبَّ شیأً أحبّ آثاره».
کسی که دست در شبکه های ضریح مطهر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می اندازد و آن را می بوید و می بوسد و به آن تبرّک می جوید؛ در واقع به خود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عشق می ورزد و او را سرچشمه برکت و خیر می داند نه این که یک تکه آهن را تقدیس و احترام کند؛ این آهن به جهت انتسابش به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مقدّس و مبارک است؛ چنان که جلد قرآن به خاطر انتسابش به قرآن مورد احترام و بوسیدن است، نه این که خود به خود تقدّس و احترامی داشته باشد.
علاوه بر این که بوسیدن و تبرّک جستن به ضریح مقدس پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نوعی ابراز عشق و محبت و دلدادگی به ساحت نورانی و پر برکت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
یکی از دانشمندان شیعه که به مسجدالنبی(صلی الله علیه و آله و سلم) رفته بود و هنگام بوسیدن و دست کشیدن به ضریح مطهر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، فردی وهابی مانع او شده بود، در استدلال برای جواز تبرّک به آن وهابی گفته بود: «چه طور پیراهن یوسف(علیه السلام) سود و زیان دارد و چشم یعقوب را شفا می دهد ولی ضریح محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) سود و زیان ندارد و نمی تواند شفا دهد!».
قرآن مجید از زبان حضرت یوسف(علیه السلام) می فرماید:
«اذهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلقُوهُ عَلی وَجهِ أَبِی یَأتِ بَصِیر»[68]؛
«این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا شود»
در ادامه قرآن کریم می فرماید:
«فَلَمّا أَن جاءَ البَشِیرُ أَلقاهُ عَلی وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصِیر»[69]؛
«هنگامی که مژده رسان آمد، پیراهن را بر صورت یعقوب انداخت و او بینا گردید».
بدیهی است که خود پیراهن به خودی خود اثری ندارد؛ این اثر شفابخشی، به اذن خداوند و به دلیل انتسابش به حضرت یوسف پیامبر است.
جالب آن که تبرّک جستن به آثار و اشیای منسوب به پیامبر اکرم حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) سیره و روش همیشگی یاران و اصحاب ایشان بوده است.
در منابع معتبر اهلسنت آمده است که صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به «آب وضوی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) »، «موی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) »، «تیر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) » تبرّک می جستند.[70] آیا می شود صحابه پیامبر را به جرم تبرّک جستن به آثار به جای مانده از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) متهم به شرک نمود؟! هرگز!
شگفت تر آن که در صحیح بخاری آمده که خلیفه اول ابوبکر، هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت فرمودند، کنار جسد مطهر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر شد و روپوش را از صورت مبارک ایشان کنار زد و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بوسید! و گفت: «بأبی أنت و أمّی، طبتَ حیاً و میتاً»[71]؛ «پدر و مادرم به فدایت، پاک زندگی کردی و پاک از دنیا رفتی»
این روایت که در صحیح ترین کتاب ها نزد اهلسنت ذکر شده، دربردارنده دو نکته اساسی است:
1. ابوبکر، جسد مطهر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در حالی که از دنیا رفته بودند، بوسید؛ و این خود بهترین دلیل بر جواز بوسیدن میت و تبرّک جستن به او در میان صحابه است.
2. ابوبکر با پیامبری که از دنیا رفته بود سخن گفت و او را مورد خطاب قرار داد؛ و این خود بهترین دلیل بر جواز زیارت و ارتباط و سخن گفتن با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) پس از وفاتشان است.
نتیجه آن که تبرّک جستن به آثار پیامبران از دیدگاه عقل و قرآن و روایات و سیره صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، امری جایز و مشروع می باشد.
وهابیان و حرمت زیارت
چرا وهابیان از مسافرت به جهت زیارت قبور اولیا نهی می کنند؟
عمده دلیل وهابیان بر حرمت زیارت قبور – حتی قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) – روایت ابوهریره از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «شدّ رحال» یعنی بار سفر بستن، جایز نیست، مگر به سوی سه مسجد: «مسجدالنبیّ، مسجدالحرام و مسجدالاقصی»[72]در جواب از استدلال به این حدیث می گوییم:
اولاً، از نظر سند به اعتقاد ما ابوهریره موثق نمی باشد و یکی از جاعلان حدیث است. در نتیجه روایات نقل شده توسط او به هیچ وجه قابل اعتماد نیست.
ثانیاً، از نظر دلالت نیز مخدوش می باشد؛ زیرا در این حدیث دو احتمال است:
اول، تحریم بار سفر بستن به سوی تمامی مساجد مگر مساجد سه گانه!
دوم، تحریم بار سفر بستن به همه جا مگر مساجد سه گانه!!
بنابر معنای اوّل دلیلی بر حرمت «شدّ رحال» برای زیارت قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؛ زیرا قبر پیامبر مسجد نیست. علاوه بر این که در روایات متعددی از عبدالله بن عمر نقل شده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روزهای شنبه سواره و پیاده به مسجد قبا می رفتند و در آنجا دو رکعت نماز می خواندند[73]. در حالی که مسجد قبا جزو این مساجد سه گانه نیست ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آنجا رفت و آمد می کردند.
در صورت دوّم نیز چنین حکمی ممکن نیست؛ زیرا لازمه آن حرمت هر نوع سفری مثل سفر علمی یا سفر برای صله رحم است. اگرچه به قصد زیارت هم نباشد، که هیچ کس قائل به آن نیست.
غزالی نیز به این نکته التفات پیدا کرده، می گوید: «مسافرت عبادی مستحب است؛ از جمله مسافرت به جهت زیارت قبور انبیا، صحابه، تابعین و سایر علما و اولیا. پس به طور کلی هر کس که در حال حیات به او تبرک جسته می شود، در حال ممات نیز می توان به زیارتش تبرک جست. لذا شدّ رحال برای تحقق این غرض جایز می گردد. این موضوع با حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) : «لا تشدّ الرحال إلاّ إلی ثلاثة مساجد» منافات و تعارض ندارد؛ زیرا حدیث مربوط به مساجد است و مساجد از آنجا که همه در فضیلت یکسانند، ترجیحی در سفر برای آن ها نیست، مگر این سه مسجد که به جهت خصوصیتی که دارند، سفر به خاطر آن ها اشکالی ندارد و این مسئله غیر از سفر برای زیارت قبور اولیای الهی است»[74]نکته شایان ذکر آن که زیارت قبور، سنت و روش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب ایشان بوده است؛ در حدیث معتبری، در صحیح مسلم چنین آمده است: «زار النّبی(صلی الله علیه و آله و سلم) قبر أمّه فبکی و أَبکی مَن حوله»[75]؛ «پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قبر مادرشان را زیارت کردند و گریستند و هر کس اطراف ایشان بود را گریاندند»
این حدیث بیان می کند که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه گران قدر ایشان به زیارت قبر مادر بزرگوار پیامبر می رفتند و بر سر قبر آن مادر گران قدر می گریستند. این حدیث هم دلالت بر جواز بلکه استحباب زیارت قبور دارد و هم بیان گر جواز گریه بر سر قبر مردگان است.
دانشمندان اهلسنت در مورد حضرت صدیقه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) می گویند: «کانت فاطمه – رضی الله عنها – تزور قبر عمّها حمزة کلّ جمعة فتصلّی و تبکی عنده»[76]؛ «فاطمه(سلام الله علیها) همواره قبر عمویشان حضرت حمزه سیدالشهدا را در هر جمعه زیارت می کردند و نزد آن نماز می خواندند و گریه می کردند».
هدیه ثواب به اموات
آیا بهره ای از زنده ها به اموات می رسد؟
از آیات و روایات به خوبی استفاده می شود که ثواب هدیه استغفار و قرائت قرآن، به مردگان می رسد. در قرآن مجید می خوانیم:
«وَالَّذینَ جآؤُوا مِن بَعدِهِم یَقُولُونَ رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لأِخوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالإِیمانِ…»[77]؛
«و آنان که پس از مهاجران و انصار آمدند، دائم در دعا به درگاه خدا عرض می کنند: پروردگارا! بر ما و برادران دینی ما که در ایمان پیش از ما شتافتند ببخش».
همچنین از روایات استفاده می شود که میت از اعمال خیری که زندگان برایش می فرستند بهره مند می شود.
بخاری و مسلم از عایشه نقل می کنند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هر کس بمیرد و بر عهده اش روزه باشد، ولیّش از طرف او روزه بگیرد».[78]از ابن عباس نقل شده است که گفت: شخصی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! مادرم از دنیا رفته و برعهده اش یک ماه روزه است، آیا می توانم از طرف او قضایش را به جای آورم؟». حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آری؛ زیرا دیْن خدا سزاوارتر است که قضا شود»[79]در روایتی دیگر آمده که دیگری سؤال کرد: «مادرم حج انجام نداده و از دنیا رفته است، آیا می توانم از طرف او حج انجام دهم؟». حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آری، از طرف او حجّ انجام ده» [80]همچنین از ابن عباس نقل شده که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«هفت عمل است که ثواب آن پس از مرگ انسان در نامه عمل او نگاشته می شود: فردی که درخت خرمایی کاشته باشد، یا چاهی حفر کرده باشد، یا رودی را جاری ساخته باشد، یا مسجدی را بنا کند، یا کتابی بنویسد، یا علم و دانشی را به ارث بگذارد و یا فرزند صالح و شایسته ای را پس از خود به جای بگذارد تا برای او پس از مرگ استغفار نماید» [81]باید یادآوری نمود که درخت خرما در این حدیث موضوعیت ندارد بلکه هر درختی یا هر اثر نیکی که به سود جامعه باشد، مقصود از این حدیث است.
در اینجا شایسته است سخن فخر رازی در ذیل آیه «وَ یَسئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ»[82] ذکر گردد: «ما می بینیم همه فرقه های دنیا از هند و روم و عرب و عجم و همه ارباب ملل و نحل از یهود و نصاری و مجوس و مسلمانان و سایر فرقه ها و گروه ها در جهان، از طرف مردگان خود صدقه می دهند و برای مردگان خود دعای خیر می کنند و به زیارت قبرهای آنها می روند. اگر این مردگان پس از موت جسدشان زنده نباشند هر آینه صدقه دادن از طرف آنها و دعا کردن برای آنان و رفتن به زیارتشان لغو و بیهوده است.
پس اجماع و اتفاق همه مردم دنیا – با هر دین و آیینی – بر صدقه دادن از طرف مردگان و طلب دعای خیر برای آنها و رفتن به زیارت آنها، دلالت می کند که فطرت سلیم و اصیل مردم گواه بر این مدعاست که حقیقت انسان غیر از این بدن خاکی است و دارای روحی است که از بین نمی رود بلکه زنده و باقی است» [83]پی نوشت ها:
[1]. بقره، آیه 254.
[2]. زمر، آیه 44.
[3]. یونس، آیه 3.
[4]. سبأ، آیه 23.
[5]. طه، آیه 109.
[6]. نساء، آیه 85.
[7]. تفسیر نیشابوری در حاشیه جامع البیان طبری، ج 5، ص 118.
[8]. محمد، آیه 19.
[9]. مفاتیح الغیب، ج 8، ص 220.
[10]. صحیح مسلم، ج 3، ص 54.
[11]. صحیح بخاری، ج 2، ص 29، ابواب الاستسقاء.
[12]. مسند احمد، ح 228.
[13]. السیرة الحلبیة، ج 3، ص 392.
[14]. اعراف، آیه 156.
[15]. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج 1، ص 254 و 258.
[16]. کشف الأرتیاب، سید محسن امین، ص 413.
[17]. همان، ص 417.
[18]. زمر، آیه 3.
[19]. یونس، آیه 18.
[20]. جن، آیه 18.
[21]. کشف الأرتیاب، سید محسن امین، ص 418 و 419.
[22]. سلسلة الأحادیث الصحیحه، البانی، ج 2، ص 187، حدیث شماره 621.
[23]. زمر، آیه 3.
[24]. انبیاء، آیه 28.
[25]. بقره، آیه 255.
[26]. مریم، آیه 87.
[27]. مجموعه آثار، شهید مطهری، ج 1، ص 262، 263.
[28]. یوسف، آیه 93.
[29]. همان، آیه 96.
[30]. بقره، آیه 60.
[31]. نمل، آیه 40.
[32]. بقره، آیه 154.
[33]. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج 2، ص 401.
[34]. نساء، آیه 64.
[35]. مجموعه آثار، ج 1، ص 264.
[36]. مائده، آیه 35.
[37]. قصص، آیه 67.
[38]. نساء، آیه 64.
[39]. یوسف، آیه 97 و 98.
[40]. اعراف، آیه 134.
[41]. مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج 2، ص 351؛ بحارالانوار، مجلسی، ج 11، ص 175.
[42]. بقره، آیه 37.
[43]. حجر، آیه 96.
[44]. مریم، آیه 81.
[45]. مائده، آیه 72.
[46]. آل عمران، آیه 51.
[47]. یوسف، آیه 100.
[48]. حجر، آیه 30.
[49]. صافات، آیه 79.
[50]. همان، آیه 109.
[51]. همان، آیه 120.
[52]. همان، آیه 130.
[53]. همان، آیه 181.
[54]. «و من الباب: الزائر: لأنّه اذا زارَک فقد عدَل عن غیرِک»؛ ترتیب مقاییس اللّغه، ابن فارس، ص427.
[55]. مصباح المنیر، فیّومی، ج 1، ص260.
[56]. ادب فنایِ مقرّبان، جوادی آملی، ج 1، ص 23.
[57]. ادب فنای مقربان، ج 1، ص 17.
[58]. ابوالشهداء، عباس محمود عقّاد، ص 129.
[59]. مستدرک حاکم، ج 3، ص 149.
[60]. شوری، آیه 23.
[61]. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 78و79.
[62]. سنن دارقطنی، ج 2، ص 278، ح 194 ؛ السنن الکبری، بیهقی، ج 5، ص 245.
[63]. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 12، ص 225، ح 13149.
[64]. المعجم الکبیر، ج 12، ص 310، ح 13497 ؛ سنن دارقطنی، ج 2، ص 278، ح 192.
[65]. بحارالانوار، ج 9، ص 33.
[66]. ترتیب مقاییس اللّغه، ابن فارس، ص 86.
[67]. یوسف، آیه 100.
[68]. یوسف، آیه 93.
[69]. همان، آیه 96.
[70]. معالم المدرستین، عسکری، ج 1، ص 42؛ مرحوم آیت الله احمدی میانجی در کتاب مستقلّی به نام «التبرّک» همه روایات تبرّک جستن به آثار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را جمع آوری نموده اند. همچنین علامه امینی در الغدیر، ج 5، ص 215 به طور مفصل روایات جواز تبرّک را بیان فرموده اند.
[71]. صحیح بخاری، ج 3، ص 1341، کتاب فضایل الصحابه، حدیث شماره 3467.
[72]. صحیح بخاری، ج 2، ص 136، کتاب الصلاة ؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 126، کتاب الحج.
[73]. صحیح مسلم، ج 2، ص 1017، کتاب الحج، باب فضل مسجد قبا.
[74]. احیاء العلوم، غزالی، ج 2، ص 247، کتاب آداب السفر.
[75]. صحیح مسلم، ج 2، ص 671، کتاب الجنائز، باب «استُنان النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) فی زیارة قبر امّه».
[76]. سنن بیهقی، ج 4، ص 78؛ مستدرک حاکم، ج 1، ص 533، حدیث شماره 1396.
[77]. حشر، آیه 10.
[78]. ر.ک: صحیح مسلم، ج 3، ص 155و156، باب قضاء الصیام عن المیّت.
[79]. همان.
[80]. ر.ک: صحیح مسلم، ج 3، ص 155و156، باب قضاء الصیام عن المیّت.
[81]. مجموعه ورام، ج 2، ص 110.
[82]. اسراء، آیه 85.
[83]. تفسیر الفخر الرازی، ج 11، ص 42 و 43.
وهابیت و شفاعت