شکوهِ بودن
هدف از خلقت انسان فقط لذت بردن است؟ ما را مجبوری آفریدند؟
پاسخ کوتاه:
بودن در این عالم و تجربه زیستن و نفس کشیدن و تجربه زیباییهای طبیعت و عشق و مبارزه و رشد و فهم و درک خود و … بسیار جذاب و این تلاش برای شکوفایی است که به انسان و زندگی او معنا می بخشد.
بودن در این عالم و تجربه زیستن و نفس کشیدن و تجربه زیباییهای طبیعت و عشق و مبارزه و رشد و فهم و درک خود و … بسیار جذاب و زندگی را دوست داریم. این تلاش برای شکوفایی است که به انسان و زندگی او معنا می بخشد. خدا در آغاز همه ما را دوست دارد زیرا داری فطرتی خداگونه هستیم. اما با عمل و انتخاب های مختارانه خویش این محبت را کاهش یا افزایش می دهیم. دنیا به خاطر کسانی که با عمل صالح خویش جهان را شکوفا و ارزشمند می کنند ارزشمند تر شده و ارزش آفریدن پیدا می کند. ما می توانیم شاکر این آفرینش باشیم. شاکر بودن، یعنی استفاده درست از نعمت ها. انتخاب با شما است. می توانید شاکر باشید یا نباشید.
1. آنچه که می تواند باعث امیدواری و شعف انسان گردد، مسأله اختیار انسان است. یعنی ما اگر بخواهیم می توانیم همچون خداوند مهربان، زیبا، فهیم، خلاق، قدرتمند، زنده و …. باشیم.
بایدی در کار نیست. انسان می تواند خوش حال باشد یا نباشد. این بسته به انتخاب ما است که شکوفایی و کمال و شادکامی ابدی را برگزینیم و یا رنج و تلخی و غم و عذاب را. اگر هم دین در این مورد چیزی می گوید، این تهدید نیست، یک نوع هشدار است. دین حقایق را می بیند و هشدار می دهد. مانند اینکه لب پرتگاه راه نروید ممکن است سقوط کنید. سم نخورید، می میرید. و…
شما می توانید بگویید من دوست دارم لب پرتگاه راه بروم. دین می گوید: از من گفتن بود، هیچ اجباری نیست، انتخاب با شما است. بعد نگویید چرا من افتادم، چرا من مردم؛ چرا خدا کمک نکرد، مگر خدا مهربان نیست و…
دین در پاسخ می گوید: هر چه بکارید همان را درو می کنید. فمن یعمل مثال ذره خیراً / شراً یره، هر کس حتی به اندازه ای خوبی و یا بدی انجام دهد، آن را خواهد دید. آفرینش فرصت شکوفایی انسان، آگاهی و آزادی و اختیار اوست. فرصت عشق، انفجار شعور، درک هستی، رشد و تعالی.
در نهایت انتخاب با شما است.
2. انسان قبل از پیدایش و وجود یافتن کجا بود که خواسته ای هم داشته باشد؟!! او زمانی دارای خواسته شد که وجود یافت. خواستن و نخواستن از آثار وجود است، لذا من نمی خواستم موجود شوم یک تعبیر خودانکارگر و خودمتناقض است. اینکه برخی می پرسند:«خداوند چرا مرا آفرید، من نمی خواستم موجود شوم؟» حقیقتاً اعتراض به وجود یافتن خودشان نیست چرا که اساسا هیچ موجودی به طور واقعی و جدی عدم را بر وجود ترجیح نمی دهد. ما طالب زندگی هستیم برای همین از حادثه و مرگ می ترسیم. و تا با مشکل خاصی روبرو نشویم به خودکشی فکر نمی کنیم. و الا اگر به آفرینش خود اعتراض دارید چرا خودتان را نمی کشید و صورت مسأله را پاک نمی کنید؟
خداوند عشق به زندگی و ترس از مرگ در فطرت ما قرار داده است. و همین عشق به زندگی ما را به سوی عشق به زندگی بهتر و عمیق تر و معنادارتر می برد. برای همین پیامبران می آیند که در این راه به ما کمک کنند.
3. از نظر خداوند، وجود علمی موجودات، عین وجود عینی آنان است. به علاوه این آمدن برای ما فرصت تحقق خود را به ما می دهد و محتوای هستی شعورمند را سرشارتر می کند. جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، جهان ماده است و تکامل تدریجی، از آثار لاینفک موجود مادی به شمار می رود و امور مادی بالطبع در طی زمان از صورتی به صورتی درآمده و مراحلی را طی میکند، و در نتیجه یک پدیده کامل می شود. زمین و آسمان ها نیز از این قانون مستثنی نیستند. شما هر کدام از پدیده های مادی را که در نظر بگیرید، ملاحظه خواهید کرد که تمام آنها تدریجاً از نردبان تکامل بالا میروند: گیاهان و درختان، پس از گذشت زمان، مثلاً به صورت یک بوته گل یا یک درخت برومند، در میآیند. معادن و منابع زیر زمینی، با مرور زمان پس ازفعل و انفعالات زیاد، متحول به یک ماده معدنی می شوند. حیوان و انسان تا دوران جنینی را در مدت مخصوصی به پایان نرساند، نمیتوانند در جهان وسیع تری زندگی کنند و این قانون در همه جا و همه چیز جهان ماده حکومت میکند. به قول مولوی: با تانی گشت موجود از خدا تا به شش روز این زمین و چرخها ورنه قادر بود کز کن فیکون صد زمین و چرخ آوردی برون این تانی از پی تعلیم تو است صبر کن در کار دیر آی و درست[مثنوی معنوی به نقل از تفسیر مواهب علیه (1)؛ همین ویژگی در مورد انسان با شعور انتخاب گر و عاشق، بسیار متعالی تر و عمیق تر روی می دهد.
4. انسان در خلقت خود مجبور است. هیچ نقش و تأثیری در به دنیا آمدن خویش ندارد، اما پس از خلقت آزاد و مختار است. انسان مختار و آزاد آفریده شده است. به او عقل، فکر و اراده داده شده است. انسان در کارهای ارادی خود مانند سایر موجودات نیست که مجبور باشد. بشر همیشه خود را در سر چهار راههایی میبیند که هیچگونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند. سایر راهها بر او بسته نیست.
ـــــــ
(1). کمال الدین حسین واعظ کاشفی، ج1، ص449، نشر کتابفروشی اقبال، چاپ اول، 1317.
شکوهِ بودن