دین و اندیشه

کمال انسان و فرایند وصول به آن

پرسش و پاسخ

سلام.هر موقع من گرفتار گناهان هستم تمایلم به موارد معنوی مانند روضه و هییت و… بیشتر است.اما هر موقع تصمیم به ترک گناهان میگیرم و مدتی از ترک گناه میگذرد تمایلم به این موضوعات کم میشود.دلیل ان چیست؟

دوست گرامی. به نظر می رسد که مشکل شما در هدفیابی و هدفداری است. چون هدف شما ترک گناه است وقتی موفق به ترک گناه می شوید دیگر احساس می کنید به هدف رسیده اید و نیاز به معنویات در شما کم می شود در حالی که هدف زندگی انسان بسیار فراتر از ترک گناه است. هدف انسان کمال و قرب به خدا است و این فرایند بسیار پردامنه است و ترک گناه و توبه تنها نقطه آغاز آن در مرحله عمل است. در ادامه کمی درباره کمال انسان و فرایند وصول به آن توضیح داده ایم که امیدواریم مفید باشد.
وضعیت موجود انسان، حاکی از ضعف و ناتوانی ابتدایی او در اداره زندگی خود و همچنین تأثیرگذاری مثبت بر انسان‌های دیگر و داشتن نقش مؤثر در رشد و تکامل جامعه، بر اساس ارزش‌های دینی است و در این راستا خودسازی توحیدی سعی دارد انسان را از حالت ناتوانی و ضعفی که در ابتدای تکون و زندگی عارض او هست، خارج نموده و توانمندی ها و استعدادهای فراوان او را شکوفا سازد.
انسان کامل از این دیدگاه شامل افرادی می شود که در عرصه های گوناگون زندگی دارای شایستگی‌های لازم برای تأثیرگذاری مثبت در جامعه و دیگران شده و انسان های قوی و بااراده‌ای گشته اند.
با این رویکرد کلی، خودسازی، مدیریت فرایند تغییر وضعیت خود از نقص به کمال است، منتهی نقص و کمالی که در خودسازی توحیدی موردنظر است، بیشتر ناظر به توانمندی انسان در ایجاد آگاهی و هدایت و رشد یافتگی و تغییر مثبت در زندگی فردی و اجتماعی با سخن، اخلاق و عمل و در راستای قرب به خداست.
شاخصه اصلی‌ انسان که او را از سایر مخلوقات ممتاز ساخته و برتری بخشیده، استعداد بی‌نهایت و توانایی‌های خارق‌العاده اوست و همین امتیاز او را در جایگاه خلیفه‌اللهی نشانده و بعد از خداوند بر تمام مخلوقات برتری بخشیده است؛ ازآن‌رو بدترین نوع نقص برای انسانی که به فرموده قرآن، «خلیفه و جانشین خدا در زمین» است،‌ ضعف آگاهی و توانایی و اراده عملی اوست که لازم است خود را در این فرایند، به صفت علم و دانش و توانایی بیاراید.
پس حوزه «قدرت» که به دو بخش علمی و عملی تقسیم می‌شود، اصلی‌ترین حوزه تکاملی انسان است و نشانه انسان کامل، اقتدار و توانمندی‌های علمی و عملی خواهد بود، دو ویژگی خاصی که در معارف سلوکی تحت عنوان «اقتدار ولایی» مطرح شده است.
در تأیید این رویکرد، حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه به‌صورتی بسیار زیبا، دانایی و توانایی را دو شاخصه کمال‌یافتگی انسان معرفی می کند:
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
بنابراین تمام مسیر سلوکی انسان، شامل سلوک نظری و عملی، چیزی جز تقویت دانایی و توانایی در فرد سالک نیست و در این راستا جامعه‌ای که از چنین افرادی تشکیل شده نیز به بلوغ و تکامل‌یافتگی خواهد رسید.
به تعبیر دیگر هدف نهایی خودسازی توحیدی، کمال و قرب الهی از طریق دستیابی به قدرت علمی و عملی است که از آن تحت عنوان «ولایت» تعبیر می‌شود؛ شایستگی‌های خاصی که زمینه‌ساز هدف نهایی خلقت، یعنی «خلافت خدا در زمین» خواهد بود.
عرصه ها و فرایند خودسازی توحیدی:
عرصه های خودسازی توحیدی، خارج از دو وادی «عبادت ذات و عبادت صفات» نیست. انسان سالک در مسیر سلوکی خود یا مشغول تقویت ارتباط خود با ذات الهی از طریق مناسک عبادی است و یا در پی آراستن خود به صفات کمال الهی، در جامعه و میدان عمل صالح است.
در این مسیر، چندین عامل کلیدی به انسان یاری می رساند تا با بندگی فراگیر نسبت به خدای متعال، ابعاد وجودی خویش را تعالی‌بخشد، استعدادهای الهی خود را شکوفا سازد، بر توانایی های خود بیفزاید و به خدای متعال و کمال معنوی نزدیک شود. این عوامل و عرصه ها تحت عنوان وادی های سلوکی بیان شده است:
وادی بیداری
ازآنجاکه اولین مانع رشد و تعالی روحی و معنوی انسان، خواب غفلت است؛ به همین دلیل علمای اخلاق و سیروسلوک، اولین منزل سلوک الی الله را منزل بیداری معرفی کرده‌اند؛ زیرا تا انسان به بیدار و هشیاری معنوی وصول نیابد، امکان و توان حرکت در مسیر سلوکی نخواهد داشت.
به تعبیر دیگر، ابتدا همه انسان ها در غفلت و بی‌خبری به سر می‌برند و تا از این وضعیت خطرناک رها نشوند، حرکت مؤثری برای نجات خویش و رسیدن به رشد معنوی، آغاز نخواهند کرد.
در این راستا قرآن کریم با هدف نجات و هدایت انسان به‌سوی حق و حقیقت و راه یافتن به جوار قرب الهی، غفلت و فراموشی را به عنوان یک خصلت منفی برای انسان معرفی کرده و از آن بر حذر داشته است؛ چراکه باعث دوری انسان از هدایت و رستگاری و درنتیجه طغیان و سرکشی خواهد شد و در آخرت نیز موجب سرافکندگی، پشیمانی و افسوس می‌گردد؛
<وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا ما الْجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یسْمَعُونَ بِهَا> ؛
«ما به‌طور مسلّم گروه زیادی از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم آن‌ها دل‌ها «عقل‌ها» یی دارند که با آن، تعقل نمی‌کنند، چشمانی دارند که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند، آن‌ها همچون چهارپایان‌اند، بلکه گمراه‌تر، آن‌ها غافلان‌اند».
عامل اصلی غفلت، ناآگاهی و فراموشی هدف و مقصد زندگی و کمال انسان و راه وصول به آن است و به کسی غافل اطلاق می‌شود که در این زمینه در ناهشیاری به سر می‌برد.
قرآن کریم در سوره ذاریات هدف خلقت و زندگی انسان در این دنیا را بیان داشته و آن را در اطاعت و عبادت و بندگی خدا (خودسازی توحیدی) خلاصه نموده است؛
<وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ> ؛ در تفسیر آیه نیز آمده: <ای لیعرفون>؛ یعنی جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت، عبادتی که خود نوعی معرفت و قرب به خداوند است؛ بنابراین تنها کسانی که در این مسیر حرکت و تلاش می‌کنند، بیدارند و سایر مردمان در غفلت و ناهشیاری به سر می‌برند.
وادی آگاهی
خودسازی و سلوک توحیدی بدون کسب معرفت و علم‌آموزی و عقلانیت رشد یافته توحیدی، به سرانجام خوبی نمی‌رسد. سلوک نظری که به‌منظور کسب آگاهی انجام می‌شود، مسیر حرکت فکری انسان به سمت حقیقت را باز می‌کند و درب‌های حکمت را به روی او می‌گشاید. صفت حکمت که از شناخت عمیق حق و باطل حاصل می‌شود، مهم‌ترین عاملی است که سالک بدان نیازمند است.
وابسته بودن اندیشه الهی به حقیقت، امتیاز بزرگی برای دین اسلام است که حقانیت آن را نیز اثبات می‌کند، درحالی‌که اندیشه مادی از چنین تکیه گاهی برخوردار نیست و بلکه ریشه در اندیشه و باورهای باطل دارد.
مطالعه، علم‌آموزی، پرسشگری، تحقیق و پژوهش علمی، راهکارهای جستجوی حقیقت و کسب علم است و سالک راه خدا برای وصول عملی به حقیقت، ابتدا لازم است به‌صورت نظری آن را دریابد.
پرورش عقل و اندیشه با عقاید صحیح دینی و باورهای یقینی و آشنایی باارزش‌های اخلاقی و احکام عملی دین، آموزه‌هایی هستند که سالک در این عرصه، برای فراگیری آن تلاش علمی مضاعف خواهد داشت.
آیات فراوانی از قرآن کریم به سلوک نظری و اهمیت علم‌آموزی توصیه کرده است. نخستین آیاتی که بر پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نازل شد، بهترین دلیل بر اهمیت و جایگاه ویژه تعلیم و تعلم در اسلام است.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ؛ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ؛ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ؛ الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛
بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد. انسان را از خون بسته آفرید؛ بخوآن‌که پروردگارت بزرگوار است؛ همان کسی به‌وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی‌دانست، آموخت.
همچنین قرآن کریم صراحتاً تعلیم را یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص) دانسته و فرموده است: هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ؛ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان می‌خواند و آنان را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد.
رسیدن به مقام توحید و شهادت به آن، تنها براى صاحبان علم امکان پذیر است و این منزلت به‌تنهایی برای اثبات ضرورت علم‌آموزی کافى است. شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ؛ خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مى دهد که جز او هیچ معبودى نیست و ملائکه و صاحبان دانش نیز شهادت مى دهند.
قرآن به علم آموزى نه‌تنها تشویق، بلکه امر می‌کند و می‌فرماید: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛ پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید.
همچنین می‌فرماید: هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْباب؛ آیا کسانى که می‌دانند با کسانى که نمی‌دانند یکسان‌اند؟! تنها خردمندان متذکر می‌شوند. خداى سبحان در این آیه، خطاب به پیامبرش می‌فرماید: جاهل و عالم مساوى نیست و این مقایسه‌اى است آشکار میان آگاهان و ناآگاهان و عالمان و جاهلان. این جمله که جزء شعارهاى اساسى اسلام است، عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن می‌سازد.
وادی ایمان
ایمان، اگرچه ریشه در علم و آگاهی دارد، اما خود حقیقتی منوط به اختیار است و لازم است در این مرحله آنچه سالک در سلوک نظری آموخته، به قلب خود وارد و به باور و اطمینان قلبی تبدیل نماید تا موتور محرکه و انرژی حرکتی لازم و کافی برای سلوک عملی و عبودیت خدای متعال داشته باشد.
به لحاظ ساختاری، ایمان میان علم و عمل قرار دارد، از طرفی نتیجه آگاهی و علم‌آموزی است و از طرف دیگر انگیزه عمل صالح را فراهم می‌کند و همچنین خود نیز با چشیده شدن آثار و نتایج درخشان عمل صالح، تقویت می گردد؛ ازآن رو ورود به سلوک عملی و عبادی، بدون ایمان و باور قلبی و یقینی امکان‌پذیر نیست؛ عمل، به ایمان نیازمند است و ایمان، به علم و آگاهی و درنهایت، آدمی، با سه ضلع (علم، ایمان و عمل صالح) که هر سه بر هم تأثیرگذار هستند، به کمال مطلوب انسانی می‌رسد.
افراد بسیاری متأسفانه در عین بهره‌مندی از علم و دانش بسیار، نسبت به عمل به دانسته‌های خود قصور می‌ورزند و نوعاً در عرصه بندگی و عبودیت خدای متعال موفق نیستند، دلیل چنین قصوری عمدتاً ضعف ایمان و آگاهی است، این نقیصه باعث می‌شود تا نیت و عزم و اراده نیز برای طی مسیر عملی سلوک به ضعف گراید،‌ درحالی‌که می‌دانیم، عمل انسان، محصول چنین فرایندی است.
به همین دلیل ضرورت دارد سالک ابتدا با سلوک علمی و عقلی، قوای شناختی خود را برای ادامه مسیر سلوک آماده نماید و سپس با سلوک قلبی و باور یقینی به صراط مستقیم توحید و صفات الهی و سعادت‌بخش بودن دین، قلب خود را برای تحمل سختی‌های عمل و عبودیت خداوند و حضور در صحنه‌های مبارزه و جهاد اکبر و اصغر آماده نماید تا در این مسیر به موفقیت دست یابد.
وادی اخلاص
بعد از ایمان، اصلاح نیت و تقویت اخلاص، سالک را برای ورود به ساحت عمل و اطاعت آماده می‌کند و از اهمیت فوق‌العاده‌ برخوردار است.
خدای متعال انسان را در بستر دین خالص تربیت می‌کند. أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ آگاه باشید که دین خالص (بی هیچ شرک و ریا) برای خداست، ازآن روی تمام فعالیت‌های خودسازانِ دینی، به‌منظور داشتن روحیه بندگی نسبت به پروردگار عالم در تمامی اعمال و رفتار فردی و اجتماعی و عبادی و خالص‌سازی پرستش برای او و مبارزه با شرک، سامان‌دهی می‌شود.
همه ما بر این نکته آگاهیم که «خلوص نیت» در دین‌داری و سلوک، روح عمل و عبودیت خدا است و بدون آن حرکت تکاملی انسان کاملاً ابتر و بی حاصل خواهد بود.
وصول به اخلاص در بندگی، بستگی تام و تمامی به وجه توحیدی اعتقاد و عملکرد سالک دارد و راه وصول به آن، مبارزه بی امان با هرگونه شرک جلی و خفی در ساحت زندگی و دین داری است.
تمام آثار و نتایج خودسازی توحیدی، در حقیقت اثر اخلاص در توحید و بندگی است و هر موفقیتی که نصیب سالک می‌شود، بستگی تام به مرتبه اخلاص او دارد. هر چه نیت انسان در کسب علم و عمل خالص‌تر باشد، موفقیت بیشتری نصیب او خواهد شد و هرچه ناخالصی به نیت و عمل او راه یابد، از موفقیت و مقصد دور می‌شود.
همچنین ارزش سلوک عملی و نتیجه بخش بودن آن، به اخلاص در توحید و عبودیت وابسته است و تا انسان نیت خود را از هر انگیزه و قصدی غیر از بندگی و کسب رضایت و محبت خدای یگانه، خالص نسازد و خویش را از اسارت و بردگی هرگونه شرک تخلیه نکند، تلاش سلوکی او ارزشمندی و تأثیر نهایی نخواهد داشت و راهی به مقامات معنوی به روی سالک گشوده نخواهد شد.
وادی سلامت
یکی از گام‌های مؤثر در خودسازی توحیدی، اصلاح اخلاق فردی و سبک زندگی ظاهری است و این تأثیر، به خاطر ارتباط عمیقی است که میان بدن و روح و ظاهر و باطن زندگی و سلوک مادی و معنوی انسان وجود دارد.
برخی بر این تصورند که این دو حوزه از هم جدا است و به همین دلیل پرداختن به ظاهر را مهم نمی‌دانند و معتقدند که دل باید پاک باشد، یعنی تیپ و رفتار ظاهری اهمیتی ندارد که دینی باشد یا نباشد، درحالی‌که از کوزه همان برون تراود که در او است، تیپ ظاهری افراد در حقیقت ظهور عقاید و باورها و اخلاق درونی آن‌ها است و این دو حوزه از هم جدا نیستند.
سبک زندگی مادی و دنیوی انسان و فضایی که در آن زندگی می‌کند و امکاناتی که برای خود گرد می‌آورد و برنامه هایی که برای تأمین معاش و سلامت و تغذیه و خواب خود دارد، باید به‌گونه‌ای باشد که با زیست معنوی و سلوک روحی انسان در تعارض نبوده و مناسبت داشته باشد؛ زیرا آدمی در چنین محیطی پرورش می‌یابد و تمام مؤلفه‌های حیات مادی، به نحوی در رشد و سلامت حیات معنوی انسان، چه به‌صورت مثبت یا منفی، تأثیرگذار خواهد بود.
البته مصادیق و رفتارهای انسان در زندگی فردی و مادی، بسیار گسترده است و ابعاد مختلفی دارد و شامل شیوه و روش زندگی فرد در حوزه‌های مختلف می‌شود.
امروزه سبک زندگی اسلامی و قرآنی، در مقابل سبک زندگی غربی و جوامع لائیک و سکولار مطرح است؛ زیرا ارزش‌های سبک زندگی غربی، باارزش‌های فرهنگ اسلامی و فضای بندگی خدا سازگار نیست.
با سبک زندگی غربی که ریشه در مبانی شرک‌آمیز فرهنگ و فلسفه غرب دارد، انسان مؤمن راه به جایی نمی‌برد و قادر نیست روش ها و شرایط زندگی توحیدی خود را سامان‌دهی کند!
در فرهنگ مادی، مصرف‌گرایی و تجمل‌طلبی و برهنگی، ارزش است درحالی‌که در فرهنگ دینی، این امور ضد ارزش تلقی می‌شوند، ارزش‌های دینی ساده‌زیستی و قناعت و پوشیدگی را ترویج می‌کنند و با این ارزش‌ها است که بندگی خدا میسر می‌شود.
در سبک زندگی مادی، دنیا محل جمع‌آوری ثروت و کسب قدرت و شهرت و لذت است، درحالی‌که در سبک زندگی دینی، دنیا عرصه عبادت و بندگی خدا و محل گذر و جمع‌آوری توشه برای آخرت است و نه مال‌اندوزی و کسب قدرت و شهرت اجتماعی.
حضرت علی در این زمینه فرمودند:
«إنّما الدُّنیا دارُ مَجازٍ و الآخِرهُ دارُ قَرارٍ، فَخُذُوا مِن مَمَرّکم لِمَقَرِّکم ؛ همانا دنیا سرای گذر است و آخرت سرای ماندن؛ پس از گذرگاه خود برای اقامت گاهتان توشه برگیرید».
سبک زندگی غربی بر اساس دنیاپرستی شکل می‌گیرد و رسیدن به اهداف دنیوی برای آن‌ها ارزش فوق‌العاده‌ای دارد، درحالی‌که سبک زندگی اسلامی بر اساس خداپرستی و بندگی ساخته می‌شود و اهداف آن معنوی است.
همچنین سلامت بزرگترین نعمتی است که در اختیار بشر قرار دارد، زیرا بدون آن بهره بردن از سایر نعمت ها امکان پذیر نیست.

ازآنجاکه اگر جسم توانا و سالم نباشد، روح و عقل نمی‌تواند به درستی عمل کند و از طرفی نیز، پیشرفت و ترقّی انسان به ‌وسیله عقل و فکر انجام می‌شود؛ ازآن رو یکی از بدیهی‌ترین نیازهای انسان، ‌بهره‌مندی از سلامت است
در این راستا اسلام که راهنمای مطمئن انسان در تمام ابعاد زندگی است، درباره اصول کلی طب و بهداشت نیز دستورات فراوانی به مسلمانان می‌دهد.
وادی رهایی
ما انسان‌ها اغلب در قفس اندیشه‌ها، باورها، عادت‌ها و صفات بد و هواهای نفسانی و نیازهای تن خاکی اسیریم و برای پرواز به سوی خدا و تعالی روح، ضرورت دارد روزی خویش را از این بند ها برهانیم و حریت و پاکی معنوی را تجربه کنیم.
جهاد با نفس و تزکیه از شرک خفی و کسب آزادی معنوی، اولین گام عملی خودسازی توحیدی و درعین‌حال، دشوارترین آن است. می‌توان گفت: در راه وصول به معرفت خداوند، گردنه‌ای دشوارتر از مبارزه با هواهای نفسانی و رفع موانع و اسارت‌ها و حجاب‌ها و کسب آزادی معنوی، وجود ندارد.
بسیاری از جوانان مؤمن همواره سؤال می‌کنند: چگونه سیروسلوک کنیم و خود را به خداوند نزدیک نماییم؟ این افراد باید بدانند که برای موفقیت در این راه، یک مشکل اساسی وجود دارد و آن خواهش‌های نفس اماره و اسارت در خود و منیت و خودخواهی است و تمامی اسارت‌های دیگر انسان، مانند اسارت دنیا و شیطان نیز به اسارت در خود، بازمی‌گردد.
مشکل اصلی انسان در سیروسلوک این است که نمی‌تواند از خواسته‌های نفسانی خویش بگذرد و از دوست داشتن‌های هوس آلود خود صرف نظر نماید؛ خواسته‌ها و دوست داشتن‌هایی که با خواسته‌ها و دوست داشتن‌های خدا و عقل سلیم، در تعارض است.
اگر یک انسان خداشناس و خداخواه بتواند از منیت و خودخواهی و هواهای نفس خویش بگذرد، بی‌شک به همه مقامات معنوی خواهد رسید؛ ازآن رو تزکیه و مبارزه با نفس و رفع حجاب خودیت و منیت! شرط اصلی و اساسی به خدا رسیدن و وصول به حق است و چنانچه نتواند اراده خداوند را بر کشور وجود خویش حاکم نماید، موفقیتی به دست نخواهد آورد.
برخی اهل معرفت گفته‌اند: به خدا رسیدن دو گام دارد؛ از خود گذشتن و به حق پیوستن، ولی می‌توان گفت: یک گام بیشتر ندارد و آن از خود گذشتن و مخالفت با خواهش‌های نفس اماره است؛ زیرا همین‌که انسان از خودخواهی و خودپرستی و امیال و آرزوهای نفسانی خود، برای رضای خدا بگذرد، خواست و اراده خداوند حاکم خواهد شد.
گذشتن از خود و به خدا پیوستن، دو روی یک سکه‌اند و به حق پیوستن، ثمره از خود گذشتن است؛ ازآن رو برخی گفته‌اند: از خود بگذر به حق رسیدی! یعنی سلوک یک قدم بیشتر ندارد، از هوای نفس که بگذری و دلت از هوس خالی شود، محبت خداوند در آن مستقر می‌شود و گویا به حق پیوسته‌ای.
ازآن رو عنصر حقیقی دین در مقام عمل، تزکیه نفس و تخلیه از شرک و خودپرستی و رهایی از اسارت‌های درونی و هواهای نفسانی است و سلوک عملی، بیشتر برای تحقق آزادی معنوی در درون آدمی توصیه شده است و عمده‌ترین کاری که سالک انجام می‌دهد، آزادسازی خود از سلطه بت‌های درونی همچون منیت، افراط‌وتفریط، امیال و خواسته‌های نفسانی و تعلقات دنیوی است و آنگاه است که حقیقت بندگی و اخلاص در توحید رخ می‌نماید.
وادی رضایت
اطاعت و بندگی خداوند با هدف جلب رضایت الهی، از مهم‌ترین عرصه‌های خودسازی توحیدی و اولین گام سلوک عملی و عبادی است. در این مرحله سالک تمام سعی خود را برای تسلیم شدن در برابر فرمان الهی و انجام وظایف واجب بندگی انجام می‌دهد و هدفی جز کسب رضایت خداوند ندارد.
ازجمله دعاهای امیرالمؤمنین (ع) این بود: إلهی کفی لی عِزّا أن أکونَ لَک عَبدا و کفی بی فَخرا أن تَکونَ لی رَبّا؛ ای خدای من! همین عزّت مرا بس که بنده توأم و همین افتخار مرا بس که تو پروردگار منی. ای خدای من! أنتَ کما اُحِبُّ فَاجعَلنی کما تُحِبُّ؛ همان‌گونه که من دوست دارم تو از آن منی، پس مرا به آنچه دوست داری موفّق بدار.
همچنین اطاعت از فرمان‌های الهی و انجام وظایف بندگی، بعد از تزکیه نفس و گناه گریزی، مهم‌ترین عامل ایجاد روحیه بندگی و اصلی‌ترین راه وصول به مقام عبودیت است و انسان تنها از این طریق به خدای یگانه نزدیک می‌شود و به کمال و سعادت مطلوب می‌رسد؛ چراکه اصل دیانت و بندگی، بعد از ایمان، انجام واجبات و ترک محرمات شریعت و حصول ملکه تقوا است.
رعایت تقوای الهی و خودداری از گناه، باعث می‌شود انسان از هر آلودگی و کج روی مصون بماند و تأکیدی که قرآن کریم و روایات بر رعایت تقوا دارند، به همین دلیل مصونیت بخشی است.
امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید:
«اِنَّ تَقْوَی اللهِ حَمَتْ اَوْلِیائَ اللهِ مَحارِمَهُ وَالْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ حَتّی اَسْهَرَتْ لَیالِیَهُمْ وَاَظْمَأَتْ هَواجِرَهُمْ ؛ تقوای الهی، اولیای خدا را در حمایت خود قرارداده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی بازداشته است و ترس از خدا را ملازم دل‌های آنان قرار داده است تا آنجا که شب‌هایشان را بی‌خواب (به سبب عبادت) و روزهایشان را بی‌آب (به سبب روزه) گردانیده است».
در این روایت تصریح شده است که تقوا حقیقتی است که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار آن است.
از منظر اخلاق، تقوا (اطاعت و انجام وظایف بندگی) به تدریج در انسان ملکه و نهادینه می‌شود و به انسان کمک می‌کند تا همواره در جاده مستقیم اطاعت و بندگی ثابت‌قدم بماند و همواره به وظایف دینی خود عمل کند و خویش را از خطر انحراف و ترس از گمراهی برهاند.
امام صادق درباره معنای حقیقی تقوا فرمودند:
«اَن لا یفْقِدَک اللهُ حَیثُ اَمرَک و لا یراک حیثُ نَهاک ؛ آنجا که خداوند دستور داده حاضر باشی و تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده، تو را مشاهده نکند».
از سالکی پرسیدند که تقوا چگونه است؟ گفت: هرگاه در زمینی وارد شدی که در آن خار وجود دارد چه می‌کنی؟ سؤال‌کننده گفت: «دامن برمی‌گیرم و خویشتن را مواظبت می‌نمایم. سالک گفت: در دنیا نیز چنین کن که تقوا این‌گونه است».
عارف دیگری گفته: «گناهان را چه کوچک یا بزرگ ترک کن که تقوا همین است، همانند کسی که از خارستان عبور می‌کند و از آنچه می‌بیند حذر می‌نماید، عمل کن. گناهان کوچک را تحقیر مکن و کوچک مشمار که کوه‌ها از همین سنگریزه‌ها تشکیل می‌شود».
از مجموع آیات به‌خوبی استفاده می‌شود که تقوا و وظیفه‌شناسی، همان احساس مسئولیت و تعهدی است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب، بر وجود انسان حاکم می‌شود و او را از فجور و گناه بازمی‌دارد، به نیکی و پاکی و عدالت دعوت می‌کند، اعمال آدمی را خالص می‌نماید و فکر و نیت او را از آلودگی‌ها می‌شوید.
در این عرصه عبد در برابر مولا، وجودی برای خویش قائل نیست؛ ملازم مولا است و از وی فاصله نمی‌گیرد؛ آزادی و استقلال را از خود سلب می‌کند و در برابر مولای خویش هیچ‌گونه خلاف و تعدّی نخواهد داشت و کاملاً مطیع او است و به اراده و خواست مولا عمل می‌کند. البته هر کس لباس بندگی حق به تن کند و ذلّت عبودیت را پذیرا شود، به عزّت ربوبیت رسد و این مقام و مرتبه کمی برای انسان نیست!
وادی محبت
بعد از انجام وظایف واجب دینی و اطاعت از فرمان‌های الهی و کسب رضایت خدا، گام بعدی سلوک عبادی، اختصاص به انجام مستحبات و نوافل و مناسک عبادی خاص و ذکر و یاد خدا و کسب محبت الهی دارد.
تأثیر وادی محبت و عبادت در خالص شدن و نزدیک شدن هرچه بیشتر انسان به خدا و تقویت محبت الهی و رهایی از بندگی تن و عبودیت نفس اماره، آشکار می‌شود و ازاین‌جهت با هیچ عامل دیگری در قرب عبد به مولا، قابل مقایسه نیست.
قرآن کریم می‌فرماید:
«خانه‌هایی که نام خدا در آن‌ها برده می‌شود و صبح و شام در آن‌ها تسبیح او می‌گویند، مردانی که نه تجارت و نه معامله‌ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی‌کند؛ آن‌ها از روزی می‌ترسند که در آن، دل‌ها و چشم‌ها زیرورو می‌شود» .
و در جای دیگر می‌فرماید:
«شیطان می‌خواهد به وسیله آن در میان شما کینه و عداوت ایجاد کند و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد» .
امیر مؤمنان می‌فرماید:
«ذِکْرُ اللَّهِ سَجِیَّةُ کُلِ مُحْسِنٍ وَشِیمَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ ؛ یاد خدا سجیه هر نیکوکار و روش هر فرد با ایمان است».
عارفی گفته: سعادت بنده در سه چیز است: اشتغال زبان به ذکر حق، استغراق دل به محبت او و امتلاء سرّ از نظر حق. ذکر نه همه آن است که بر زبان داری، ذکر حقیقی آن است که در میان جان داری. توحید نه همه آن است که او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که از غیر او بیگانه باشی.
مصداق خاص عبادت تنها شامل اعمال و مناسکی می‌شود که قصد قربت و حضور قلب در آن‌ها شرط است، همچون نماز، حج، دعا، ذکر، توسل، زیارت، تلاوت قرآن، اعتکاف و مانند آن.
در این نوع عبادات، حضور قلب باعث می‌شود تا روح انسان به ذات خدا متصل شود و راز و نیاز کند و از رابطه با شعور هستی لذت برد. لذتی که در انجام برخی وظایف مستحب، مانند ازدواج و خدمت به خلق و کسب حلال، در عین‌حال که از اهمیت و سازندگی فراوان برای سالک برخوردارند، وجود ندارد.
وادی ولایت
اعتقاد به ولایت تشریعی و تکوینی معصومین (علیهم‌السلام) و تمسک عملی به سیره و سنت ایشان که امام و راهنما و سرپرست سالکین و ره روان راه توحیدند و همچنین توسل به ایشان در ابعاد مختلف اخلاقی، عملی و عاطفی، از شرایط قطعی دین‌داری و موفقیت در خودسازی توحیدی، به‌خصوص در مذهب تشیع است.
از این منظر انسان مؤمن و ولایت مدار به کسی گفته می‌شود که اولاً؛ امام زمان خود را می شناسد و ثانیاً؛ او را از صمیم قلب دوست دارد و ثالثاً؛ مطیع فرمان او در حرکت‌های فردی و اجتماعی باشد و رابعاً؛ او را در مأموریت‌های سیاسی و اجتماعی، یاری نماید.
همچنین از آیه اطاعت: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ؛ دانسته می‌شود که پذیرش ولایت را خداوند بر انسان‌ها واجب نموده و اطاعت از ولی را اطاعت از خود بر شمرده است؛ ازآن رو نپذیرفتن ولایت ائمه (ع)، به عدم پذیرش ولایت خداوند می‌انجامد.
اساساً اهل‌بیت (ع) هستند که راه حق را مشخص می‌سازند و مسیر رسیدن به سعادت دنیا و آخرت را روشن می‌کنند و در غیر این صورت انسان‌ها در خطر خروج از راه حق‌ و گمراهی قرار خواهند گرفت؛ بنابراین پذیرش ولایت سبب می‌شود انسان هیچ‌گاه از مسیر هدایت گمراه نشود.
رسول خدا (ص) دراین‌باره می‌فرمایند: هر کس دوست ‌دارد [چون] من زندگانی کند و [چون] من از دنیا برود و به بهشتی که پروردگارم مرا بدان وعده فرموده، وارد شود، باید ولایت علی بن ابی‌طالب (ع) و امامان هدایت و چراغ‌های تاریکی را پس از من بپذیرد؛ آنان هرگز شمارا از درگاه هدایت به گمراهی نمی‌کشانند.
از نظر شیعه شناخت «ولّی» و گردن نهادن به اوامر و نواهی و قضاوت‌ها و احکام او، بر همگان واجب است و هر کس از این امر سرباز زند، درواقع توحید و نبوت را نپذیرفته است. به‌عبارت‌دیگر: لازمه پذیرش وجود خدا و توحید و عدالت او، پذیرش نبوت و پذیرش این دو، مستلزم پذیرش ولایت ولّی است.
از آیات و روایات این باب، به‌وضوح استفاده می‌شود که اطاعت ولی در کنار اطاعت خدا و رسول مطرح شده است و هیچ عمل و عبادتی، بدون پذیرش ولایت، مقبول درگاه احدیت واقع نمی‌شود. در سوره نساء آمده: یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ؛ این آیه مبارکه اطاعت از اولوالأمر را در طول اطاعت از خدا و رسول (ص) قرار می‌دهد.
پیامبر خدا (ص) نیز در روایتی می‌فرماید: مَن ماتَ ولا یعرِفُ إمامَهُ، ماتَ میتَةً جاهِلِیةً؛ هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
در این راستا ولایت‌فقیه در عصر غیبت نیز در طول ولایت امام معصوم (ع) قرار دارد، به این معنا که ولی‌فقیه ولایت خود را از ناحیه امام معصوم گرفته و نائب و منصوب از ناحیه ایشان شناخته می‌شود و تعابیری که در روایات به کار رفته همچون «فانّهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم» «فانّی قد جعلته حاکماً علیکم» «خلفائی» و مانند آن، بیانگر آن است که از دیدگاه شیعه، وجوب ولایت‌پذیری نسبت به ولی‌فقیه در عصر غیبت، در ادامه وجوب اطاعت و ولایت‌پذیری نسبت به امام معصوم (ع) مطرح است.
وادی اخوت
از دیدگاه اسلام فلسفه اخلاق، جدای از فلسفه دین نمی‌تواند باشد؛ ازآن رو اگر گفته شود فلسفه دین، تقویت روحیه بندگی نسبت به خدا و احساس برادری نسبت به بندگان خدا است، فلسفه اخلاق نیز در همین راستا قابل توجیه و تفسیر خواهد بود. رعایت اخلاق و اخلاق‌مداری باعث آن می‌شود که روحیه بندگی، اخوت دینی در سالک تقویت شود و رابطه بنده با سایر بندگان خداوند، نظم و نسق خاصی یابد.
ازآن رو معیار اخلاق اجتماعی از نظر اسلام، تقویت اخوت دینی و برادری با سایر بندگان خداست، روابطی که میان برادران ایمانی شکل می‌گیرد، در سایه رابطه انسان با خداوند و روحیه بندگی، رنگ و بوی دینی دارد و روح اخوت و برادری را در جامعه می‌گستراند.
اگر اخلاق نباشد، نه دین برای مردم مفهوم دارد و نه دنیای آن‌ها سامان می‌یابد؛ زمانی انسان شایسته نام انسان است که دارای اخلاق پسندیده انسانی باشد و بتواند با سایر بندگان خدا برادرانه زیست نماید، در غیر این صورت، حیوان خطرناکی خواهد بود که با استفاده از هوش سرشار خود همه‌چیز را ویران می‌کند و به آتش می‌کشد، برای رسیدن به منافع نامشروع مادّی، آتش جنگ می‌افروزد و برای فروش جنگ‌افزارهای ویرانگر تخم تفرقه و نفاق می‌پاشد و بی‌گناهان را به خاک و خون می‌کشد!
البته ممکن است به‌ظاهر متمدن باشد، ولی در این حال حیوان خوش‌علفی است که نه حلال می‌شناسد و نه حرام! نه فرقی میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتی در میان ظالم و مظلوم.
اخلاق اسلامی، خواسته‌های مطلق انسان را مهار می‌کند و تعادل بین غریزه و نیروهای باطنی انسان به وجود می‌آورد. تعدیل این غرایز، در تصحیح اخلاق و رفتار انسان، تأثیر به سزایی دارد و جلوی بسیاری از تجاوزها، انحرافات، فتنه‌ها، فسادها و دیگر بلاهای خانمان‌سوز اجتماعی را می‌گیرد.
با رواج فضایل اخلاق و حاکمیت ارزش‌ها؛ بی‌تردید جامعه از آرامش و سلامت بالایی برخوردار خواهد بود. به‌خصوص در دنیای امروز و پیش از ظهور امام مهدی (عج) که اوضاع غالب آن هرج‌ومرج، فساد و بی‌بندوباری و فحشا و تجاوز و گرگ‌صفتی دولت‌مردان مدعی حقوق بشر، انحرافات جنسی و بی‌عفتی دختران و پسران و… است، همه به علت نبود حکومت مکارم و فضایل اخلاقی در جامعه و عدم توجه به مبانی اسلام و نداشتن روحیه اخوت و برادری ناشی از عبودیت حق است.
بنابراین کارکرد روحیه بندگی و عبودیت، تنها تنظیم کننده روابط انسان با خداوند نیست؛ این حالت امتیازی است که ضمن تعالی‌بخشی به روح انسان، روابط او با سایر بندگان خداوند را نیز بر اساس حق و انصاف و احترام متقابل و گسترش فرهنگ اخوت و برادری در جامعه، تنظیم خواهد نمود.
پیامبر گرامی اسلام فلسفه بعثت خود را کامل کردن ارزش‌های اخلاق و ترویج برادری میان مردم بیان نموده است، «انما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مکارمَ الاخلاق» پایبندی خود پیامبر اکرم (ص) نیز در مقام عمل و رفتار به فضایل اخلاقی و تنظیم روابط برادرانه با مؤمنان مشهور بوده است؛ قرآن می‌فرماید:
<و انّک لَعَلی خُلقٍ عظیم> ؛
«به‌راستی‌که تو – ای پیامبر – اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری».
امیر مؤمنان علی (ع) نیز در کلامی گویا می‌فرماید:
«لو کنّا لانرجوا جَنَّةً ولانخشی ناراً ولاثواباً ولاعقابا ً لکان یَنبَغی لنا اَن نُطالِبَ بمکارمِ الاخلاقِ فانّها ممّا تدلُّ علی سبیل النّجاحِ ؛ اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ و انتظار ثواب و عقابی نمی‌داشتیم، شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقی برویم؛ چراکه آن‌ها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند».
با توجه به این حدیث علاوه بر آنکه اخلاق راه نجات در قیامت است، زندگی دنیا را نیز سامان می‌بخشد.
رذایل اخلاقی همچون خارهای جان‌گداز مغیلان روح ما را آزار می‌دهد و شخصیت انسان را به تباهی می‌کشاند و وحدت و برادری را میان مؤمنان را از میان می‌برد.
پایبندی به اصول و ارزش‌های اخلاق اخوت و برادری، انسان را از کبر و غرور و خودخواهی و سایر رذایل اخلاقی که ریشه در خودبزرگ‌بینی و درنهایت خودپرستی دارد، دور می‌سازد؛ ازآن رو یکی از راهبردهای اساسی تقویت روحیه بندگی در انسان مؤمن، اخلاق‌مداری و پایبندی به اصول اخلاق برادری است.
بندگان خداوند نسبت به برادران و خواهران مؤمن خود، انسان‌های متواضع و فروتنی هستند و از خودخواهی و خودپسندی و فریب‌خوردگی نسبت به دنیا و نفس به دورند، به همین دلیل رذایل اخلاقی به‌هیچ‌وجه با روحیه ایشان سازگار نیست.
از مهم‌ترین اصول اخلاق، می‌توان به مهرورزی و احسان و عدالت و فروتنی و احترام اشاره کرد. این اصول، خود، زیرمجموعه‌ها و شاخصه‌هایی دارد؛ ازجمله خوش‌خلقی، خوش‌رویی، شفقت، انصاف، قضاوت عادلانه، ترک مجادله و بدگمانی و کینه‌ورزی، حسد و خشم و دورویی و… . فلسفه وجودی تمام این فضایل و هنجارهای اخلاقی، حسن معاشرت و مهرورزی با برادران ایمانی است که تحت تأثیر روحیه بندگی و تواضع، شکل می‌گیرد و آرامش و سلامت اجتماعی را تأمین می‌نماید.
وادی سکوت
یکی از عرصه‌های مهم خودسازی توحیدی، وادی سکوت است؛ به این معنا که سالک باید تنها از حق و حقیقت سخن بگوید و حق بشنود و از هر سخنی که نه ذکر خدا است و بلکه آفت گفتار است، در سکوت کامل به سر برد.
آفات سخن را قریب هفتاد مورد ذکر کرده‌اند که می‌توان گفت: تمامی آن‌ها در حقیقت آفات سلوک‌ و مانع وصول سالک به مقصد و حقیقت اند! پس بر سالک است که سکوت را در دستور کار خود قرار دهد و جز به ضرورت و ذکر حق و دفاع از حقیقت، سخن نگوید.
شایسته نیست انسان سرمایه عمر را با سخنان بیهوده و بی‌فایده از بین ببرد و باید بکوشد تا از هر لحظه عمر گران‌بهایش بهره‌مند شود و سرمایه زندگانی را به‌سادگی از دست ندهد.
باید از آنچه مدت کوتاهی در اختیارش گذاشته شده، بیش‌ترین استفاده را برده، برای آخرت خود زاد و توشه فراهم آورد؛ بنابراین سخن بیهوده، حتی برای یک لحظه هم هدر دادن سرمایه است. رسول گرامی اسلام (ص) فرمودند:
«اعظم الناس قدرا من ترک ما لا یعنیه ؛ ارزشمندترین مردم کسی است که آن چه را به کار او نمی‌آید، ترک کند».
بیهوده گویی از آفاتی است که بیش‌تر انسان‌ها به آن مبتلایند و به سبب آن، به وادی آفات دیگر زبان کشیده می شوند؛ پس باید در رفع آن کوشید و راه را بر گناهان زبان بست.
این‌که گفتند سالک، کم‌سخن و مواظب خوراکش باشد، برای همین است که صدای الهام‌های الهی را بشنود، چون اگر کسی بخواهد صدای درون را بشنود، ناچار است که خود ساکت باشد.
پیامبر خدا (ص) به ابوذر غفاری فرمودند:
«الا اعلمک بعمل خفیف علی البد ثقیل فی المیزان؟ قلت: بلی یا رسول الله. قال: هو الصمت و حسن الخلق و ترک ما لا یعنیک ؛ آیا عملی آسان و سبک برای بدن و سنگین و پربها در میزان اعمال به تو بیاموزم؟ عرض کردم: آری، ای رسول خدا. حضرت فرمود: خاموشی و خوش‌خلقی و ترک کار بیهوده».
حضرت در این عبارت بر اهمیت و سنگینی اعمال در آخرت اشاره داشته، بر ترک سخن بیهوده تأکید می‌فرماید. در جای دیگر نیز می‌فرماید:
«من رأی موضع کلامه من عمله قل کلامه الا فیما یعنیه ؛ هر کس کلام خود را جزئی از عمل خویش بداند، سخن او کم می‌شود، مگر در مواردی که برای او فایده دارد».
علی (ع) نیز یکی از صفات مؤمنان را دوری از سخن بی‌فایده برمی‌شمرد و از گزافه‌گویان اظهار شگفتی می‌کند: «عجبت لمن یتکلم بما لا ینفعه فی دنیاه و لایکتب له اجره فی اخراه ؛ در شگفتم از کسی که سخنی می‌گوید که در دنیا سودی ندارد و در آخرت اجری نخواهد داشت».
وادی جامعه
کمال انسان، همان‌گونه که اشاره شد، در تخلق به صفات و کمالات الهی مانند علم و قدرت و اراده است، منتهی وصول به این صفات و کمالات تنها در صحنه عمل میدانی و تلاش و ارتباط اجتماعی امکان پذیر می‌شود؛ ازآن رو توجه به بعد اجتماعی خودسازی و رشد انسان، در راستای کمال طلبی او، از اهمیت فوق‌العاده ای برخوردار است.
توضیح اینکه: از طرفی انسان موجودی اجتماعی است، «الانسان مدنی بالطبع» و گرایش به اجتماع به اعتقاد بعضی ریشه در آفرینش آدمی‌ دارد. منشأ اجتماعی بودن انسان نیز عقل و تدبیر است؛ زیرا انسان با قدرت حسابگری به این حقیقت رسیده که با مشارکت و همکاری اجتماعی، بهتر می‌تواند از مواهب زندگی برخوردار گردد و استعدادهای خویش را شکوفا نماید.
و از طرف دیگر اسلام دینی اجتماعی است و تکامل انسان را در پرتو زندگی جمعی میسر می‌داند و ازاین‌رو افراد و جوامع را به همبستگی و وحدت مبتنی بر توحید، فراخوانده و از طرق مختلف و حتی عباداتی همچون نماز جمعه و جماعت و حج و همچنین راهکارهایی مانند تعاون و تعامل افراد جامعه در سطوح مختلف، به پرورش روح جمعی پرداخته و برای روابط اجتماعی، حدود و شروط و اصول و ضوابطی را مطرح ساخته است.
مباحثی مانند عبادت اجتماعی، مسئولیت اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین، آگاهی و بصیرت اجتماعی، شناخت حق و باطل در صحنه جامعه و دشمن شناسی، ضرورت تولی و تبری، داشتن روحیه انقلابی و جهادی، مشارکت در نهضت عدالت طلبی و آزادی خواهی، ولایت مداری، تعاون و همکاری اجتماعی، خدمت‌رسانی به بندگان خدا، داشتن اخلاق و روابط اجتماعی، ارشاد بندگان خدا، قدرت تأثیرگذاری مثبت در جامعه، مشارکت در شبکه ولایت و انتشار ارزش‌های اخلاقی و دینی و بروز بودن در فن آوری برای مبارزه با باطل و انتشار حق، موضوعات فراوانی است که تحت عنوان سلوک اجتماعی مطرح می‌شود، مباحث مهمی که نقش اساسی در رشد و شکوفایی بیش از پیش سالک راه خدا به عهده دارد.
خودسازی توحیدی به اهداف بلند اجتماعی می‌نگرد که بسیار پراهمیت‌تر از جنبه‌های فردی کمال است؛ زیرا دین اسلام و آرمان آن، اجتماعی است و تعالی فرد، آنگاه باارزش تلقی می‌شود که به عنوان جزئی از جامعه، به پیشرفت و تحقق آرمان اجتماعی بیانجامد.
دین، اهداف مادی و معنوی فراوانی را در زندگی اجتماعی بشر دنبال می‌کند، اما در مجموع می‌توان تمامی این اهداف را در عنوان «حاکمیت الله در زمین» مطرح نمود که به دست انسان کامل (خلیفه خدا در زمین) اجرایی می‌شود.
وادی معرفت
وادی معرفت، به سلوک عرفانی اختصاص دارد، سالک در این وادی، پس از فراقت از سلوک اخلاقی – که تاکنون عرصه های آن بیان شد – می‌کوشد تا با ریاضت و تمرین سخت، برای تخلیه کامل از شرک خفی و خودپرستی و حرکت از کثرت به وحدت، به فناء فی الله و معرفت شهودی حقیقت نائل شود.
به لحاظ معنای لغوی «رائض» به کسی گفته می‌شود که با تمرین حیوان سرکش را رام می‌کند، ریاضت نیز برای سالکان الهی، منوط به این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیت» و یا «شیطنت» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشته‌خویی و انسانیت» است، طی نماید و مطیع عقل درون و پیامبر بیرون باشد.
هیچ سالکی به شهود و کرامت و ولایت نمی‌رسد، مگر اینکه از طریق ریاضت خاصی، نفس خود را کاملاً از گناه و آلودگی پاک و رام و تسلیم خدا کرده باشد. اولیای الهی و عارفان ربانی همگی از طریق عبادت و ریاضت عاشقانه به مقامات معنوی و روحانی دست یافته‌اند.
حضرت علی (ع) می‌فرماید:
«لأروضنّ نفسی ریاضه تَهِشّ معها إلی القرص إذا قدرتُ علیه مطعوماً وتقنع بالملح مأدوماً ولأدعنّ مُقلتی کعین ماءٍ نضب معین‌ها مستفرغة دموعَه ؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین می‌دهم که به قرصی نان، هرگاه به آن دست یابم، کاملاً متمایل شود و به نمک، به جای نان‌خورش قناعت کند و چنان از چشم‌هایم اشک بریزم که همچون چشمه‌ای خشکیده، دیگر اشکم جاری نگردد».
سلوک عرفانی، رفتن از عالم ماده به عالم معنا، از عالم بیرون به عالم درون، از ظاهر به باطن، از سطح به عمق وجود و از کثرت به وحدت است.
تمام نگرانی‌ها، دغدغه‌ها و نامرادی‌های انسان در زندگی این جهانی، مربوط به کثرات مادی عالم ناسوت است و تا آدمی از این عالم به عالم درون، کوچ نکند و به خدا و ماورای طبیعت متصل نگردد، جنبه ملکوتی و حقیقت الهی خود را درنمی‌یابد و لذت ارتباط با خدا را نمی‌چشد و روحش به تعالی و آرامش نمی رسد، این همان حقیقت و فلسفه خودسازی توحیدی است.
قرآن کریم نیز تأیید می‌کند که انسان تنها با درون‌گرایی و توجه به عوالم باطنی، به آرامش می‌رسد:
<الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ> ؛
درحالی‌که برون‌گرایی افراطی، بی‌قراری و اضطراب می‌آورد؛ «حب الدنیا رأس کل خطیئه ؛ دنیادوستی سرآمد همه بدی‌ها است». اولیای خدا بیشتر اوقات خود را در عوالم درونی سپری می‌کنند و به همان مقدار که آن‌ها درون‌گرا هستند، مردم عادی برون‌گرایند.
هر یک از ما هنگامی حضور خدا را در دل حس می‌کنیم که به عالم عشق مهاجرت می‌نماییم و خداوند را خالصانه و عاشقانه عبادت می‌کنیم، در اثر این هجرت و عبادت، راهمان به ماورای طبیعت باز می‌شود و وصول به عالم وحدت و شهود حقیقت، ممکن می‌گردد.
بر طالب کمال لازم است که در کنار برون‌گرایی، درون‌گرایی را تمرین کند و در باطن خود عالمی برای خویش بسازد از جنس محبت و معرفت و یاد خدا و مقداری از وقت خود را در آن عالم سپری نماید تا به درجات نهایی کمال و سعادت برسد.

کمال انسان و فرایند وصول به آن

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا