تفاوت امور فطری و انگیزه
سلام
.یکی از دوستان بیان می دارد که فطرت کمال طلبی همان انگیزه است و انسان را مایل به دست یابی شرایط بهتر می کند توسط دوپامین در مغز ایجاد می شود و ربطی به مسایل فراطبیعی و چیزی به اسم فطرت ندارد. پاسخ چیست؟
پاسخ کوتاه:
امور فطری در یک نوع مانند انسان یعنی اموری که همه همیشه دارند. دوپامین ایجاد انگیزه ندارد بلکه برای انسان تصمیم و انگیزه را عملیاتی مینماید. دوپامین ابزار این فرایند است. بر خلاف فطرت همه انگیزه و هدف های متفاوتی دارند . همیشه این انگیزه و هدف در وجود انسان نیست . این انگیزه ها بر خلاف امور فطری که همیشه در وجود انسان هست بوسیله اکتساب و یادگیری و … گاهی وجود دارد یا وجودی ندارد.
فطریّات انسان گاهی شناختی و معرفتی و بینشی است، مانند بدیهیات عقل فطری و خداشناسی فطری؛ و گاهی گرایشی است، مانند گرایش به خداپرستی. و در تقسیم دیگر، گاهی فطریّاتی است که همه متوجّه فطری بودن آن هستند، مثل حسّ پرستش و تقدیس، که حتّی کفّار هم این حسّ را دارند. لذا آنها در زندگی خود چیزهایی را تقدیس می کنند؛ و گاهی فطریّاتی که تنها افراد دارای فطرتهای بالفعل شده قادرند توافق آن امور با فطرت را بفهمند. لذا فطریّات برای همه یکسان نیستند.
برای اینکه انسان بتواند از طریق فطرت به شناخت خدا و احساس نظارت و همراهی او دست یابد، دو راه عمده را باید در زندگی خود طی کند:
اول : شناسایی زنگارهایی که مانع از شکوفایی فطرت می شود؛
دوم : برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت
مطلب زیر در تفاوت امور فطری و انگیزه انسان تقدیم میگردد:
بسیاری از ما به بحث انگیزه علاقهمند هستیم. افراد زیادی هم با چالش بی انگیزه بودن دست و پنجه نرم میکنند. اما به خوبی میدانیم که ما معمولاً به صورت مطلق بی انگیزه نیستیم. بلکه معمولاً احساس میکنیم برای فعالیت یا هدفی که مد نظرمان است، به اندازهی کافی انگیزه نداریم.حتی کسی که میگوید دیگر انگیزهی خود را از دست داده و قصد دارد خودکشی کند، برای خودکشی به عنوان یک رفتار انگیزه دارد؛ پس احتمالاً منظورش از بی انگیزگی این است که انگیزهی خود را برای ادامه زندگی از دست داده است.
بنابراین منطقی به نظر میرسد که زمان کوتاهی را به اصطلاحهای انگیزه و انگیزاننده و انگیزش اختصاص دهیم تا بهتر و شفافتر بدانیم از چه چیزی حرف میزنیم.
با این کار، هم میتوانیم خودمان را بهتر مدیریت کنیم و هم خواهیم توانست رفتار دیگران را بهتر و عمیقتر بفهمیم.
این ویژگی میتواند توانایی ما را در مدیریت دیگران نیز بهبود دهد.
کمی به مفهوم انگیزه فکر کنیم
با تعریف انگیزه به شکل علمی آشنا شوید، کمی به واژهی انگیزه فکر کنید و ببینید که برای شما چه معنا و مفهومی دارد:
آیا انگیزه را تقریباً معادل شوق به کار میبرید؟
آیا انگیزه را شکلی از هدفمند بودن میدانید؟
انگیزه داشتن از جنس احساس است یا منطق؟
آیا نیاز میتواند به تنهایی انگیزه هم ایجاد کند؟
وقتی در مدیریت از انگیزش حرف میزنیم منظورمان چیست؟
کمی به این سوالها فکر کنید و سپس به مطالعه ادامه دهید.
تعریف انگیزه چیست؟
پیش از هر چیز به این نکته توجه داشته باشیم که انگیزه و انگیختن و برانگیختن از یک خانواده هستند.
در زبان انگلیسی هم Motivation با Move و Motion از یک خانواده است. بنابراین به عنوان نخستین پیشزمینهی ذهنی میتوان گفت انگیزه باید برخاستن و اقدام کردن و حرکت را به همراه داشته باشد.
اگر کتابهای دانشگاهی در زمینه انگیزش و هیجان را ورق بزنید، تعریفهای کمابیش مشابهی را خواهید دید.
در اینجا تعریفی را که تقریباً بین اکثر کتابهای دانشگاهی مشترک است مرور میکنیم:
تعریف انگیزه
هنگام بررسی تعریف انگیزه در کتابهای مختلف، معمولاً با سه مولفهی اصلی مواجه میشوید (مثلاً کتاب Work Psychology):
جهت (Direction)
پافشاری (Persistence)
شدت (Intensity)
به عبارت دیگر، انگیزه باعث میشود که رفتارهای فرد دارای جهت و هدف مشخص باشد.
همچنین انگیزه خود را در قالب پافشاری (در رویارویی با موانع و مشکلات) نشان میدهد.
سومین مولفه هم میزان انرژی و شدت عمل است.
علم حضوری و علم حصولی
علم حضوری در مقابل علم حضوری است. فارق اساسی میان علم حصولی و علم حضوری، «واسطه» است. اگر معلوم بی هیچ واسطهای نزد عالم حاضر باشد، آن علم حضوری است و اگر حصول معلوم برای عالم با واسطه صورت گیرد آن علم حصولی خواهد بود. معلومِ با واسطه، معلوم حصولی و معلومِ بیواسطه، معلوم حضوری است. بر این اساس در علم حصولی میان عالم و معلوم چیزی میانجیگری میکند، برخلاف علم حضوری که معلوم به تمام قامت و به خودی خود و با وجود عینیاش نزد عالم حاضر است.
فطرت و خلقت همه موجودات از جمله انسان بسته به درجاتشان تا حدی شعور و درک و علم حضوری به خالق هستی خود دارند.
فطریات انسان
فطریّات انسان گاهی شناختی و معرفتی و بینشی است، مانند بدیهیات عقل فطری و خداشناسی فطری؛ و گاهی گرایشی است، مانند گرایش به خداپرستی. و در تقسیم دیگر، گاهی فطریّاتی است که همه متوجّه فطری بودن آن هستند، مثل حسّ پرستش و تقدیس، که حتّی کفّار هم این حسّ را دارند. لذا آنها در زندگی خود چیزهایی را تقدیس می کنند؛ و گاهی فطریّاتی که تنها افراد دارای فطرتهای بالفعل شده قادرند توافق آن امور با فطرت را بفهمند. لذا فطریّات برای همه یکسان نیستند. چون میزان شکوفایی فطرت در همگان به نحو یکسان نیست. در افراد عادی، تنها برخی امور بسیار کلّی مثل زیبایی دوستی و زیبایی خواهی، کمال دوستی و کمال خواهی، علم دوستی و علم خواهی، عدالت دوستی و عدالت خواهی و امثال این امور فطری بالفعل هستند؛ امّا در برخی ها، تک تک احکام دین فطری بالفعل هستند؛ و باقی مردم بین این دو حالت قرار دارند.
اهمیت حسّ خدا شناسی فطری و بعضی مطالب پیرامون آن:
الف: خدای متعال همه ما را بر سرشت توحیدی و خدا شناسی آفریده است. به عبارت دیگر همه ما خداشناس فطری هستیم اما متاسفانه تا آنجا که امکان دارد سراغ دیگران میرویم و از خدا که همه کاره عالم است غفلت میکنیم تنها زمانی که از کسی کاری ساخته نیست یاد آن کسی میافتیم که فطرت و سرشت ما میگوید او همه کاره عالم است و او میتواند. در واقع ما این مشکل را داریم که به خاطر غفلتها و شناخت ضعیف از خود و خدا، از ابتدا نمیخواهیم سمت خدا برویم! باید حتما خودمان و فکرمان را درست کنیم.
ب: چون خدا منشاء هر کمالی است ؛ و ما ذاتاً طالب کمال می باشیم؛ پس شناخت خدا یعنی شناخت کمالاتی که می خواهیم به آنها برسیم. پس همه دنبال خدا هستند ؛ چرا که دنبال کمال می باشند ؛ لکن برخی ها راه را اشتباه می روند. یکی دنبال ثروت است و متوجّه نیست که دارایی محض خداست. دیگری در پی لذّت است ؛ و غفلت دارد که لذّت محض در ملاقات خداست. سومی دنبال دانستن است و توجّه ندارد که علم محض خداست.
ج: شناخت خداست که ما را انسان می کند و به زندگی ما معنی انسانی می دهد. لذا خداناشناس اساساً زندگی انسانی ندارد ؛ بلکه حیوان باهوش می باشد. « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُون ــــ به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانى هستند که کافر شدند و ایمان نمى آورند » (الأنفال:55). یعنی خداناشناس انسان نیست بلکه جنبنده است. بلکه بالاتر از این ، اگر کسی دلائل وجود خدا یا نشانه های خدا را دید و به آنها بی اعتنایی نمود ، او از سنگ نیز پستتر است؛ « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون ــــ سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سخت تر! چرا که پاره اى از سنگها مى شکافد، و از آن نهرها جارى مى شود؛ و پاره اى از آنها شکاف برمى دارد، و آب از آن تراوش مى کند؛ و پاره اى از خوف خدا(از فراز کوه) به زیر مى افتد؛ و خداوند از اعمال شما غافل نیست » (البقرة:74).
د: انسان ذاتاً دنبال زیبایی است و در برابر زیبایی عاشق می شود. لذا در برابر هر موجود زیبایی سر تعظیم فرود می آورد و دل می بازد. و خدا یعنی زیبای مطلق. لذا انسان دوست دارد که زیبای مطلق را بشناسد و فطرت زیبایی شناسی و زیبایی دوستی و فطرت عاشق شوندگی و دلدادگی خود را ارضاء نماید. اگر به ما بگویند که یک کیلومتر آن طرفتر انسانی زیبا وجود دارد که زیبایی اش هوش از سر انسان می برد ؛ روشن است که ما میل دیدار او را پیدا می کنیم. چون ذات ما میل به زیبایی دارد. پس چرا دنبال دیدار و شناخت خدا نباشیم ، در حالی که او زیبایی محض و آفریننده ی تمام زیبایی هاست.
بنابراین عمده به حرکت در آوردن حسّ خداشناسی فطری است، لذا اگر دیوان عرفا را ملاحظه فرمایید تماماً سخن از عشق و زیبایی و دلدادگی است.
به این غزل حضرت امام (ره) توجّه فرمایید:
لذت عشق تو را جز عاشق محـــزون، نداند
رنج لذت بخش هجران را بجز مجنــون، نداند
تا نگشتى کوهــکن، شیرینى هجران ندانى
نــــاز پـــــرورده، ره آوردِ دلِ پر خــــون نداند
خسرو از شیرینى شیرین، نیابد رنگ و بویى
تا چو فرهاد از درونش، رنگ و بو بیرون نداند
یوسفـــى بایـــــد که در دام زلیخا، دل نبازد
و رنه خورشید و کواکب در برش مفتون نداند
غــــرق دریا ، جز خروش موج بى پایان، نبیند
بادیه پیماى عشقت ، ساحل و هامـون نداند
جلــــوه ی دلدار را آغاز و انجامــــــــى نباشد
عشق بى پایان ما جز آن ، چرا و چـون، نداند.
اگر خودمان را پیدا کنیم، خدا هم با ما خواهد بود. پس پیشنهاد اول ما آن است که دنبال حقیقت خود باشید. من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ برای چه آمدهام؟ کجا خواهم رفت؟ چه کار باید بکنم؟ آیا وظیفهای دارم؟ آن وظیفه چیست؟ من چه جایگاهی در این نظام خلقت دارم؟وقتی خودمان را شناختیم، خدا را خواهیم شناخت. چرا که آنوقت خواهیم فهمید بدون خدا لحظهای نمیتوانیم زندگی کنیم. تمام هستی ما از عنایت خدا است و دار و ندار ما بسته به تفضل خدا است. تا خودمان را نشناسیم، شناخت خدای کتابها خیلی سودی برای ما نخواهد داشت.
برای اینکه انسان بتواند از طریق فطرت به شناخت خدا و احساس نظارت و همراهی او دست یابد، دو راه عمده را باید در زندگی خود طی کند:
اول : شناسایی زنگارهایی که مانع از شکوفایی فطرت می شود؛
دوم : برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت
برای روشن شدن این دو راه به توضیحاتی که در این خصوص خدمت شما ارائه می نمائیم خوب دقت کنید : اول : موانع شکوفایی فطرت خداوند متعال نعمتی تغییر ناپذیر (1) در وجود تمامی انسان ها به ودیعه نهاده به نام فطرت که به واسطه آن خیر را از شر و هدایت را از ضلالت و … تشخیص می دهد و به خاطر همین نعمت است که می بینیم گزاره هایی همچون فداکارى، احسان، شجاعت، سخاوت و قهرمانى، در نزد همه مردم زمین چه مسلمان و چه غیر مسلمان خوب پسندیده است و گذاره هایی که در مقابل آنها قرار دارد همچون ترس و بخل و … صفات رذیله محسوب می شود . انسان بوسیله همین فطرت اولیه است که پروردگارش را می شناسد و به او ایمان می آورد . اما متاسفانه برخی امور مانع از شکوفایی این نعمت الهی گردیده و همچون سدی جلوی خود شناسی ، خداشناسی و ایمان افراد را می گیرد تا جایی که هم خود و هم خدای خود را بطور کامل فراموش کرده و به او کافر می شوند. چه بسا نمونه های متعددی از این موانع در مسیر زندگی هر یک از ما وجود داشته باشد که سدی در برابر خودشناسی و خدا شناسی ما گردیده است لذا در قدم اول باید این موانع را به خوبی شناخت تا با آگاهی کامل به مبارزه با آنها پرداخته و در رفع آنها تلاش و کوشش نمود.
برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت
راه های متعددی برای برطرف نمودن موانع شکوفایی فطرت وجود دارد که در این خصوص می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- عمل به دستورات شرع، الهام گرفتن از آیات کریمه قرآن، بیانات انبیاء و اولیاء و پیشوایان دین. خداوند در مقام بیان وظایف پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است: «یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»( آل عمران/ 164) اولین وظیفه رسالت، تلاوت آیات الاهى است و دومین وظیفه، تزکیه روح و سومین وظیفه تعلیم کتاب و حکمت است. تعلیمات پیامبر دو دسته است. بخشى از آن، تعالیم عقلى است که قرآن کریم با استدلال هاى عقلى بشر را به نتایج آنها هدایت مى کند، یعنى مطالبى را که انسان نمى داند. به انسان مى آموزاند. و بخشى از آن، تبیین مطالب فطرى و احیاى خاطره هاى درونى بشر است که انسان ها آنها را به همراه آفرینش خود دارند. (آیة الله جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) لذا عمل نمودن به دستورات شرع همچون عمل به واجبات ( مانند نماز ، روزه و حفظ حجاب و …)و مستحبات می تواند انسان را در پاسخگویی صحیح به ندای فطرت یاری نماید (2)
2- دوری از گناه یکی از مهمترین مسائل که موجب برطرف شدن موانع در راستای شکوفا شدن فطرت می گردد دوری از گناه و هواهای نفسانی است ، زیرا گناهان و خواهش های نفسانی موجب ضعف ایمان، سلب ایمان و یا عدم تحقق ایمان از اصل می شود. کسی که پیرو نفس اماره است غرایز، او را رهبری می کنند و وی چشم و گوش بسته و بی توجه به ماوراء خواسته های غریزی خود، آنها را پیروی می کند و این گرایش ها ما را از ایمان آوردن باز می دارند.( مبانی، روش ها و اهداف تربیتی در صحیفه سجادیه ، ص 9 ، کتابخانه سایت تبیان . مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، با تحقیق و نگارش محمد حسین اسکندری، ج1،با استفاده ازص 196 تا209، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ پنجم، 1380.) (3 )
3- توبه از گناهان گذشته بوسیله توبه خالص و نصوح ، آثار فکر بد و اعمال آلوده گذشته را از بین برده ، زنگارهای دل برطرف نموده و با تلاش و کوشش، راه رشد را برای انسان فراهم می نماید .
4- بر طرف کردن غفلت ها و زیاد کردن توجهات قلبی در حدیث معراج هست که خداوند به پیامبر (ص) فرمود: «ای محمد! همت خود را به یک چیز متوجه ساز و زبانت را یکسان قرار بده، بدنت را زنده بدار و هرگز غافل مباش، کسی که از من غافل گردد، برایم مهم نیست که به کدام وادی هلاکت در افتد.» توصیه خداوند به پیامبر این است که اگر یاد خدا در دلت نباشد، بدنت مرده است. حیات انسانی تو، به یاد خدا بستگی دارد و اگر به یاد خدا نباشی از حیات انسانی محروم خواهی بود و بدنت مرده است. وقتی بدن انسان زنده می ماند که لحظه ای از خدا غافل نگردد و غفلت عامل اصلی هلاکت است.( مصباح یزدی ، محمد تقی، درک محضر خدا ، ص 1 تا 3 ، با تلخیص و تغییر ، کتابخانه سایت تبیان. مصباح یزدی، محمدتقی، راهیان کوی دوست، ص 250 و 251، چاپ سوم، 1376. )
5- دوری از دوستان ناباب و محیط های ناسالم همانگونه که گفته شد محیط زندگی ، تحصیل و … نقش بسزایی در سرکوب شدن فطرت انسانی دارد لذا تجدید نظر نسبت به دوستان ناشایست که از لحاظ فکری و اخلاقی دچار مشکل هستند و همچنین بازنگری در محیط رفت و آمد خود نقش زیادی در شکوفا شدن فطرت انسانی ایفا می نماید . امیدواریم بتوانید با در نظر گرفتن این مطالب در مسیر خودسازی و خداشناسی قدم برداشته و هر روز بر ایمان تان افزوده گردد.
پی نوشت :
1- خداوند متعال در این خصوص می فرماید : «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله … »(روم/30) (پس روی خویش را بسوی دین یکتاپرستی فرا دار، در حالی که از همه کیش ها روی برتافته و حق گرای باشی، به همان فطرتی که خدا مردم را بر آن آفریده است . آفرینش خدای – فطرت توحید – را دگرگونی نیست.
2- برای اطلاع از دستورات شرعی به رساله عملیه مرجع تقلید خود مراجعه نمائید.
3- برای شناخت گناهان و دوری از آنها به گناهان کبیره شهید دستغیب مراجعه نمائید .
تفاوت امور فطری و انگیزه