دین و اندیشه

یکنواختی زندگی در بهشت

پرسش و پاسخ

سوالم بیشتر واسه اینه که از سر در گمی دربیام من دهم هستم تویه یکی از درس ها راجبه ابدی بودن حیات توی بهشت گفته بود از وقتی بهش فک میکنم سوالم اینه که چرا ابدیه؟ من گناهکارم ولی حتی اگه یه روز به بهشت هم برم ینی چی که تا ابد میگن خوشحالیش و لذتش تا ابده تا بی نهایت خوب تا یه جایی خوبه از یه جا به بعد خسته کننده نمیشه؟ اصلا عمر جاودانه به چه درد میخوره؟ تا کی تا کجا چرا آخر نداره؟

پاسخ کوتاه:
تصویری که ما از جهنم و بهشت داریم دقیق نیست. بر خلاف تصور شما، مرگ و تحقق بهشت، هوش و احساس فرد را به گونه ای شکوفا می کند که گویی تازه از خواب بیدار شده است. بنابراین، به دنیاهای متعالی تر و لذت بخش تری دست می یابد که این لذت های دنیوی در مقابل آن هیچ است. همیشه قرار نیست یک لذت تکراری داشته باشیم، همان یک فصل می تواند، بینهایت شکل و معنا و احساس را برای ما داشته باشد. در بهشت انسان به چیزی می رسد که عین خواسته نهایی اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگی و دلزدگی شود و در آرزوی مافوق آن باشد. به علاوه خستگی مال بدن است و روح هم چون متعلق به آن است خسته می شود . وگرنه یک موجود مجرد ثابت است، آنجا روح همراه بدن نیست بلکه بدن همراه روح است. پس مرگ و زوال هم در آن نیست. یعنی آن چه ملالت و خستگی را به دنبال دارد انفعال نفسانی است نه فعل و تاثیر و انشاء نفس و لذا در عالم آخرت هیچگونه خستگی و ملالتی وجود ندارد.


تصویری که ما از جهنم و بهشت داریم دقیق نیست. بر خلاف تصور شما، مرگ و تحقق بهشت، هوش و احساس فرد را به گونه ای شکوفا می کند که گویی تازه از خواب بیدار شده است. بنابراین، به دنیاهای متعالی تر و لذت بخش تری دست می یابد که این لذت های دنیوی در مقابل آن هیچ است. همیشه قرار نیست یک لذت تکراری داشته باشیم، همان یک فصل می تواند، بینهایت شکل و معنا و احساس را برای ما داشته باشد. مثلا آیا پاییز برای من، شما، حافظ و یا مولانا همه یک رنگ و بویی را دارد؟به برخی دیدگاه ها در این زمینه توجه کنید:1 . شهید مرتضی مطهریبرای پاسخ به این سؤال ذکر مقدمه ای لازم است. انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این که انسان دنبال چیزی می رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش می یابد و بلکه حالت تنفر و دلزدگی پیدا می کند، دلیل آن است که، آنچه انسان در عمق دلش می خواسته آن چیز نبوده است; خیال می کرده آن بوده ولی در اصل دنبال چیز برتر یعنی کمال مطلق بوده است . انسان طالب کمال است آن هم کمال نامحدود، چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد . به هر کمالی که می رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوی این کمال محدود می کشاند، خیال می کند مطلوب و گمشده اش این است . دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مد می رود و تصورش این است که گمشده واقعی اش این است . وقتی که می رسد و آن را کمتر از آنچه می خواست می بیند، باز دنبال چیز دیگر می رود به آن هم که رسید چون اشباع نمی شود، مجددا از آن دلزده شده و دنبال دیگری می رود و . . . حال اگر این انسان به چیزی یا جایی رسید که کمال مطلق است (یعنی به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام می گیرد، دلزدگی هم دیگر پیدا نمی کند، طالب تحول هم نیست . درست مانند رود خروشانی که به اقیانوس می رسد و یک مرتبه از خروش می افتد .با ذکر این مقدمه در پاسخ به سؤال فوق باید گفت اگر آنچه که در بهشت هست از نوع آن چیزهایی است که در دنیاست، مطلب از همین قرار است که در سؤال آمده یعنی آنجا هم انسان دچار دلزدگی و خستگی خواهد شد. اما در بهشت انسان به چیزی می رسد که عین خواسته نهایی اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگی و دلزدگی شود و در آرزوی مافوق آن باشد. قرآن هم ظاهرا برای همین نکته بوده است که این تعبیر را درباره بهشت می کند: (لایبغون عنها حولا) (1) یعنی بر عکس نعمت های دنیا که وقتی داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد می شود . اگر به انسان چیزی بدهیم که ماورای آن چیزی نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگی معنا ندارد .اینجاست که عرفا نظری پیدا کرده اند . آنها روی همین حساب، صد در صد معتقدند که مطلوب واقعی انسان یعنی آنچه که در آرزوی انسان است، غیر از غریزه هاست. غریزه حساب دیگری است، یک نیروی تقریبا مادی و حیوانی است که انسان را می کشاند . آن چیزی که به صورت هدف و ایده و کمال آرزو در انسان واقعا وجود دارد، غیر از خدا هیچ چیز نیست . حافظ می گوید:
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
یا سعدی می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
آنچه که در سر سویدای بنی آدم می دانند همین است که او جز با خدای خودش با هیچ جا پیوند واقعی ندارد; با هر چه پیوند داشته باشد پیوندی است موقتی و مجازی، و روزی این پیوند را خواهد برید . (2)
2 . آیت الله جوادی آملی
ما اگر معنای ثبات را از سکون جدا کنیم و برای ما روشن شود که به دارالقرار می رسیم این سؤال برای ما مطرح نیست .
ما یک ساکن داریم و یک ثابت . مثلا درختی اینجا ساکن است، اما بالاخره از بین می رود. اما معادلات ریاضی ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مکان خاصی و نه در زمان خاصی قرار دارند. قضایای ریاضی نه در مکانی هستند که بشوند متمکن و نه تاریخ و زمان دارند که بشوند متزمن. اگر چیزی نه زمان دار بود و نه مکان دار، ثابت است و نه ساکن . آیا قانون علیت خسته می شود؟ این ها ثابت اند نه ساکن، انسان هم به دار ثبات و دارالقرار می رسد. خستگی مال بدن است و روح هم چون متعلق به آن است خسته می شود . وگرنه یک موجود مجرد ثابت است، آنجا روح همراه بدن نیست بلکه بدن همراه روح است. پس مرگ و زوال هم در آن نیست. ما از این موجودات ثابت زیاد داریم فرشتگان و عالم مثال ثابت هستند .
3 . آیت الله حسن زاده آملی
به فرموده خدای متعالی: لهم ما یشاؤون فیها (/در بهشت) برای آنان هر چه بخواهند حاضر است (3) این آیه و آیات مشابه دلالت می کند که خواسته های نفس در عالم آخرت به انشاء (ایجاد) اوست بلکه همه لذت ها و رنج های او در آن عالم از مقوله فعل اند نه انفعال .
لذت های دنیوی همه از قبیل انفعال اند یعنی از خارج بر نفس وارد می شوند و در وی اثر می کنند به خلاف لذت های آخرت که از باب فعل و تاثیر و انشاء نفس اند. در روایت آمده است که فرشتگان باید از اهل بهشت اجازه بگیرند تا برآنان وارد شوند و بالاترین سلطنت ها همین است که اهل بهشت هر چه اراده کننده بشود.
و آن چه ملالت و خستگی را به دنبال دارد انفعال نفسانی است نه فعل و تاثیر و انشاء نفس و لذا در عالم آخرت هیچگونه خستگی و ملالتی وجود ندارد. (4)
پی نوشت ها:
1 . سوره کهف، آیه 108 .
2 . معاد، استاد شهید مرتضی مطهری، ص 172- 170 .
3 . ق (50): 35 .
4 . هزار و یک نکته، حسن زاده آملی، نکات 796 و 923 .
(مجله پرسمان آذر 1381، شماره 3 ، یکنواختی زندگی در بهشت!)https://hawzah.net/

یکنواختی زندگی در بهشت

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا