دین و اندیشه

برهان امکان و وجوب

پرسش و پاسخ

سلام.ببخشید لطفا نظر من را بخوانید و بگویید ایا برهان امکان و وجوب را خوب متوجه شده ام؟هر ممکن الوجودی علتی دارد.وتسلسل هم محال است.پس باید خدایی باشد که همه چیز را افریده است و خودش همیشه بوده.
اما اینکه چگونه همیشه بوده و خودش علت خودش است را ما نمیدانیم و حدیث داریم که اگر کسی در این مورد فکر کند هلاک میشود.

ایا درست فهمیده ام؟

برهان امکان و وجوب، از ابتکارات و افتخارات فلسفه اسلامی و از استوارترین براهین عقلی شمرده شده است. برخی مبدع این برهان را ابن سینا و بعضی فارابی دانسته‌اند.
تقریرهای متعددی از این برهان ارائه شده است. ابن سینا این برهان را به صورت مختصر این‌گونه بیان کرده است: شکی نیست که چیزی وجود دارد. موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر واجب باشد مطلوب ثابت است و اگر ممکن باشد، باید در نهایت به واجب الوجود منتهی شود. خواجه نصیرالدین طوسی با توضیحات خود آن را چنین تقریر کرده است:

هر موجودی که فرض شود، یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود.
وجود هر ممکن الوجودی از غیرش است؛ زیرا ممکن الوجود برای وجود یافتن، نیازمند علتی غیر از خودش است.
آن علت یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر آن علت، واجب الوجود باشد، مطلوب (اثبات واجب الوجود) ثابت است؛ اگر ممکن الوجود باشد، برای موجود شدن نیازمند به علتی غیر از خود است. درباره علت دوم نیز دو گزینه واجب الوجود و ممکن الوجود بودن تکرار می‌شود.
بنابراین سلسله ممکن الوجودها باید به واجب الوجود منتهی شود یا به دور یا تسلسل منتهی می‌شود.
دور و تسلسل هر دو محالند.
بنابراین سلسله ممکن الوجودها باید به واجب الوجود منتهی شود.

اما درباره خداوند این سؤال جا ندارد که کسی بپرسد خدا چگونه به وجود آمده است؟ بدلیل این که آن سؤال اصلاً مربوط به موجوداتی است که مخلوق اند و خالق دارند و روزی نبوده اند بعد خلق شده اند. اما خداوند چون مخلوق کسی نیست و خالق ندارد و همیشه بوده و همواره وجود دارد؛ لذا سؤال از چگونه بوجود آمدن او بی معناست.

برای نزدیک شدن مطلب به ذهن و آسان شدن فهم و درک پاسخ بدین مثال توجه شود: فرض کنید کسی در یک جای و محلی و اطاقی سربسته و بدون شیشه و وسایل روشن کننده به سر می برد، مدتی در تاریکی کامل زندگی می کنید و چشم او هیچ چیز را نمی بیند .

بعد از مدتی بدون این که متوجه شود مثلاً در خواب باشد کسی از راه ایجاد یک روزنه در آن اطاق و یا جاسازی وسیله ای روشن کننده نظیر برق و یا هر چیزی دیگر نور و روشنایی در آن محل پدید می آورد بگونه ای که او از وسایل نوردهنده و روشن کننده خبری ندارد. بعد از خواب بیدار می شود و و می بیند که اطاق و محل زندگی اش شما روشن شده، طبیعی است که این سؤال پدید می آید که این اطاق و محل تاریک را چه کسی روشن کرده است و چگونه و چرا روشن شده است و سؤال های از این قبیل.

اما اگر کسی در فضای بیرونی و همواره در برابر نور آفتاب و روشنایی قرار داشته باشد و تاریکی شب را نبینید نداند اساساً برای او این سؤال مطرح نمی شود که این روشنایی چگونه بوجود آمده است؟ و اگر به فرض مطرح شود به اندک توجه می فهمد که روشنایی بر اثر تابش خورشید پدید آمده و خورشید هم روشنایی و نورش از خودش است.

اما این که خورشید چرا و چگونه روشنایی دارد اصلاً برای او مطرح نمی شود و اگر هم مطرح شود با دقت بدین نتیجه می رسد که خورشید نحوه وجودش طوری است که نور دارد و روشن است و به دیگران نور و روشنایی می بخشد.

این مثال تنها برای نزدیک شدن مطلب به ذهن است و هرگز بدین معنا نیست که وجود خداوند نیز چنین است؛ لذا با توجه بدین مثال می گوییم پرسش مزبور که مربوط به چگونگی به وجود آمدن خداوند است نظیر همین مثال است یعنی اساساً این سؤال درباره خداوند جا ندارد و مربوط به موجوداتی است که روزی نبودند بعد خلق شده و بوجود آمده اند اما خداوند چون همواره بوده و هست، پس این سؤال دربارة او معنا ندارد.

و اگر هم به فرض مطرح شود پاسخ آن است که خداوند اصلاً عین وجود و هستی است و چگونه بوجودآمد را بر نمی تابد . چون چگونگی پیدایش و سؤال از آن مربوط به وجود مخلوقات است و خداوند مخلوق نیست، بلکه خالق همه است و چیزی که مخلوق نباشد چگونگی پیدایش هم ندارد.[1]
ثانیاً: وجود ما انسان ها بلکه همه مخلوقات نسبت به خداوند ناقص و محدود است و گذشته از آن که اساساً خداوند چگونگی پیدایش ندارد، ما نمی توانیم از همه اسرار وجود خدا سر در بیاوریم و تنها به همان اندازه که خداوند در کتاب های آسمانی مثل قرآن خود را معرفی کرده می توانیم خدا را بشناسیم و با کمک گرفتن از عقل خود نسبت به خداوند معرفت پیدا کنیم و خداوند در قرآن کریم خود را چنین معرفی کرده است:

(هُوَ الْأَوَّلُ وَ الآخروَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ)[2]
یعنی اوست اول و آخر، و ظاهر و باطن، و او به هر چیزی داناست.

و یا در سوره مبارکه توحید در معرفی خود فرمود:

(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ)[3]
یعنی بگو ای رسول: او خدای یکتاست، آن خدای که از همه بی نیاز و همة عالم به او نیازمند است.

نه کسی فرزند اوست، و نه او فرزند کسی، و هیچ کس مثل و همتای او نیست.[4]
ثالثاً گذشته از این که خداوند چگونگی پیدایش ندارد و این سؤال درباره او بی معناست در قرآن و روایات فراوان آمده که انسان نباید درباره ذات و چگونگی خداوند فکر کند؛ چون اساساً چگونگی دربارة خدا راه ندارد، در این جا تنها به ذکر دو حدیث اکتفاء می‌شود:

الف: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند به چگونگی توصیف نشود، چگونه می توان او را به چگونگی وصف کرد با این که چگونگی را او آفریده تا چگونگی شده و به وسیله چگونگی که برای ما قرار داد چگونگی شناخته شد.[5]
ب: در حدیث دیگر نیز امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: هر که درباره خدا فکر کند که او چگونه است هلاک می شود؛[6]
یعنی به نتیجه نمی رسد و ممکن است سبب گمراهی و هلاکت فکری و اعتقادی او شود.
طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، ۱۳۷۵ش، ج۳، ص۱۸-۲۰.
منبع:تبیان

برهان امکان و وجوب

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا