فلسفه مضاف
فلسفه مضاف شیعی رو توضیح بدهید.
پاسخ کوتاه:
فلسفه های مرتبه دوم یا مضاف به فلسفه هایی گفته می شوند که از نوعی پیوند فلسفه با علوم و گرایش های دیگر علمی پدید آمده اند. برای مثال، فلسفه هنر، فلسفه تکنولوژی، فلسفه علم، فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضی، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، فلسفه اقتصاد، فلسفه جامعه شناسی و … از جمله فلسفه های مضاف اند. البته توجّه شود مثلاً هنر فلسفی با فلسفه هنر، اخلاق فلسفی با فلسفه اخلاق، جامعه شناسی فلسفی با فلسفه جامعه متفاوتند. مثلاً اخلاق فلسفی، از سنخ علم اخلاق است نه از سنخ فلسفه؛ لکن علم اخلاقی است که مبانی فلسفی دارد. امّا فلسفه ی اخلاق، از سنخ علم اخلاق نیست؛ بلکه علمی است که با نگرش فلسفی، علم اخلاق یا خود اخلاق را مورد کنکاش قرار می دهد. مثلاً این گفته که « آدمی را پنج قوّه است به نامهای عقل، وهم، خیال، غضب و شهوت» یک گزاره ی اخلاقی است در علم اخلاق فلسفی؛ امّا این گفته که: « اخلاق یا فلسفی است یا روایی یا عرفانی» یک گزاره ی مربوط به فلسفه ی اخلاق می باشد.
ـ فلسفه مضاف: فلسفه های مرتبه دوم یا مضاف به فلسفه هایی گفته می شوند که از نوعی پیوند فلسفه با علوم و گرایش های دیگر علمی پدید آمده اند. برای مثال، فلسفه هنر، فلسفه تکنولوژی، فلسفه علم، فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضی، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، فلسفه اقتصاد، فلسفه جامعه شناسی و … از جمله فلسفه های مضاف اند. البته توجّه شود مثلاً هنر فلسفی با فلسفه هنر، اخلاق فلسفی با فلسفه اخلاق، جامعه شناسی فلسفی با فلسفه جامعه متفاوتند. مثلاً اخلاق فلسفی، از سنخ علم اخلاق است نه از سنخ فلسفه؛ لکن علم اخلاقی است که مبانی فلسفی دارد. امّا فلسفه ی اخلاق، از سنخ علم اخلاق نیست؛ بلکه علمی است که با نگرش فلسفی، علم اخلاق یا خود اخلاق را مورد کنکاش قرار می دهد. مثلاً این گفته که « آدمی را پنج قوّه است به نامهای عقل، وهم، خیال، غضب و شهوت» یک گزاره ی اخلاقی است در علم اخلاق فلسفی؛ امّا این گفته که: « اخلاق یا فلسفی است یا روایی یا عرفانی» یک گزاره ی مربوط به فلسفه ی اخلاق می باشد.
چیستی فلسفههای مضاف
فلسفههای مضاف هم، مثل فلسفهی مطلق، یک دانش هستند؛ یک شیء خارجی مثل سنگ و… نیستند؛ مثل خود فلسفهی مطلق، مثل اصول فقه و نحو، یک دانش هستند. فلسفهی مضاف را اینگونه تعریف میکنیم: دانشی است که با روش عقلانی یا تاریخی به صورت فرانگرانه به تحلیل یا توصیف مضافالیه خود میپردازد
فلسفهی مضاف، دانشی است که پیرامون مضافالیه خودش، هم بحث روشمند میکند، هم تحلیل میکند، هم توصیف میکند، هم تعریف میکند مثلاً در فلسفهی حقوق، فیلسوف حقوق، حقوق را با روش عقلی تحلیل میکند؛ یعنی: اولاً حقوق را تعریف میکند، ثانیاً منابعش را پیدا میکند، ثالثاً گسترهاش را بررسی میکند، رابعاً مسائل آن را گونهشناسی و دستهبندی میکند. بنابراین، فیلسوفِ حقوق، بیرون از حقوق میایستد و وارد خودِ حقوق نمیشود. حتی گاهی وقتها، هیچ دفاعی از حقوق نمیکند، ولی حقوق را تحلیل میکند. فلسفهی مضاف را اینگونه تعریف میکنیم: دانشی است که با روش عقلانی یا تاریخی به صورت فرانگرانه به تحلیل یا توصیف مضافالیه خود میپردازد.
مثلاً امروزه در دنیا گرایشی داریم به نام فلسفهی دین که یکی از فلسفههای مضاف است. فلسفهی دین، یک رشته است. این دانش، دین را دنبال میکند؛ یعنی اولاً با روش عقلی یا تاریخی، بحث میکند که این دین چه آثاری داشته و چه آثاری میتواند داشته باشد و عموماً فیلسوفِ یک علم، وقتی که عقلی بحث میکند، تحلیل میکند و وقتی که تاریخی بحث میکند، توصیف میکند. در تاریخ، از هستها گفته میشود؛ ولی وقتی عقلانی بررسی میکند، تحلیل میکند. فیلسوف دین، از بیرون دین، دین را تحلیل میکند. لذا نگاهِ او، میشود یک نگاهِ فرانگرانه. جالب است که بدانید حتی ممکن است فیلسوفِ دین، یک ملحدِ محض، یا یک ماتریالیست باشد.
در فلسفهی فقه، همین پروژه پیدا میشود؛ یعنی یک فیلسوفِ فقه هم، بیرون از فقه میایستد و فقه را – با همان مسائلی که گفتیم که یک نمونهی آن هم گسترهی شریعت است – تحلیل میکند. فیلسوفِ فقه، کارِ مجتهد را نمیکند؛ یعنی عهدهدارِ استنباط نیست و نتیجهی کارش هم این نیست که مثلاً نماز، واجب است یا مستحب است. بلکه فیلسوف فقه، مثلاً به این نتیجه میرسد که فقهاء، در چه حوزههایی وارد شدهاند و در چه حوزههای دیگری باید وارد میشدند.
البته بعضی می گویند که فلسفههای مضاف، نباید توصیه داشته باشند؛ باید تحلیل داشته باشند. بعضیها هم میگویند میتواند توصیه داشته باشد، میتواند راهکار داشته باشد، هم تحلیل و هم توصیف، هم توصیه.
فلسفهی مضاف، از موجودِ خاص یعنی همان مضافالیه – بحث میکند؛ یعنی بر خلاف فلسفهی مطلق، از یک موجود تعین یافته بحث میکند.
اقسام فلسفهی مضاف
فلسفههای مضاف، به تعداد مضافالیهها میتوانند تکثر بیابند؛ حتی تا 200 عدد برسند. مثل فلسفهی زبان، فلسفهی ذهن، فلسفهی دین، فلسفهی اخلاق، فلسفهی فقه، فلسفهی اصول و… ولی نمیتوان گفت که فلسفهی مضاف، 200 قسم است، بلکه باید گفت فلسفهی مضاف دو قسم است:
فلسفهی مضاف به دانش:
یک قسم فلسفهی مضاف به دانش داریم؛ یعنی مضافالیهِ ما، خودش یک دانش است، آن هم یک دانشِ نظاممند با سیستمِ بهاصطلاح نظاموار، که فلسفه به آن اضافه میشود.
فلسفهی مضاف به غیردانش:
فلسفهی مضاف به غیرعلم؛ غیرعلم، هر چیزی که میخواهد باشد، مثلاً در «فلسفهی دین»: دین، یک دانش است یا یک پدیده است؟ بنا بر این [که یک پدیده است]، فلسفهی دین میشود یک فلسفهی مضاف به غیرعلم. فلسفهی زبان، فلسفهی یک دانش نیست، اما فلسفهی حقوق، فلسفهی اصول فقه؛ اینها، فلسفههای مضاف به دانش هستند.
فلسفههایی که مضاف به دانش هستند دانش درجه دو محسوب میشوند؛ چون ابتدا یک دانش فرض کردیم و فلسفهی آن دانش، یک دانش دومی است که ناظر به آن است و درباره آن بحث میکند
فلسفههایی که مضاف به دانش هستند دانش درجه دو محسوب میشوند؛ چون ابتدا یک دانش فرض کردیم و فلسفهی آن دانش، یک دانش دومی است که ناظر به آن است و درباره آن بحث میکند؛ مثلاً فقه را یک دانش فرض کنید که فلسفهی فقه – که خودش هم دانش است – دانشی که ناظر به این دانش است، پس، دانش درجه دو است. اما دانشی که ناظر به دانش دیگری نباشد، یک دانشِ درجهی یک شمرده میشود. بنابراین، فلسفههایی که مضاف به «غیرِدانش» هستند، خودشان دانش درجهی یک حساب میشوند.
پس چیستی فلسفهی مضاف یعنی دانشی است عقلانی، تاریخی، تحلیلی، توصیفی، فرانگرانه، که یا مضاف به یک پدیده است یا مضاف به یک دانش است.
فلسفه مضاف