مختار ..
آیا مختار ثقفی از محبان اهل بیت رسول خدا بود یا از دشمنانشان؟ و همچنین قاتل حضرت ابا عبدالله الحسین.ع.که بود چون بیشتر کتب میگن شمر ملعون ولی در یکی از کتابها زندگینامه چهارده معصوم نوشته بود یکی دیگه بوده
الف) جواب قسمت اول سوال: یکی از مردان نامی تاریخ اسلام بالاخص تاریخ شیعه که به خاطر اقدام درست و خداپسندانه اش دل اهل بیت و خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را بعد از واقعة عاشورا شاد کرد مردی است از تبار ثقیف و از شیعیان آل علی ـ علیه السلام ـ که در همیشة تاریخ جایگاه خاصی نزد علمای شیعه و مورخین دارد.در منابع تاریخی شیعه در اکثر منابعی که به واقعة عاشورا و تاریخ زندگانی امام حسین ـ علیه السلام ـ پرداخته به اقدام مختار هم اشاره شده است. نیز به جملاتی که در تحسین عمل مختار از ائمة معصومین ـ علیهم السلام ـ وارد شده پرداخت گردیده است، که این خود شایسته ترین یادی است که امام معصوم ـ علیه السلام ـ از یک شیعه خالص می کند. از لابلای روایات بسیاری بر می آید که امامان و پیشوایان مذهبی همواره نسبت به مختار اظهار علاقة فراوان می کردند و از اقدام او در انتقام گرفتن از قاتلین امام حسین ـ علیه السلام ـ و اصحابش ـ علیهم السلام ـ مسرور بوده اند. امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمودند: «مختار را بد نگوئید که او دشمن ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت.» (عالمی، محمدعلی، حسین نفس مطمئنه، تهران، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 39.(در جای دیگر به پسر مختار می فرماید: «خدا پدرت را بیامرزد، حق ما را از هر که بر او حق داشتیم گرفت.»(مجلسی. بحارالانوار، بیروت، موسسه وفاء، چاپ دوم، 1403، ج 45، ص 351 (و همچنین زمانی که سر عبیدالله بن زیاد را به مدینه نزد امام سجاد ـ علیه السلام ـ آوردند امام فرمودند: «که هیچ کس از بنی هاشم نبود مگر اینکه به مختار درود فرستاد و در حق وی دعا کرد و نسبت به وی سخن نیک گفت.» (محمد بن سعد. طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1405، ج5، ص 285 (و یا اینکه ابن عباس در جواب ابن زبیر که مختار را کذاب می خواند گفت: «او کسی است که قاتلان ما را کشته، انتقام خون ما را گرفته، دل های ما را تسکین داده و پاداش چنین کسی از سوی ما این نیست که او را دشنام دهیم.» (بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، 1397، ج2، ص 287(.اما از آنجا که مختار ضربات زیادی بر پیکر امویان و زبیر زده و همچنین در برابر اشراف کوفه از موالی – ایرانیان مسلمان شده که نزد اشراف عرب نسبت به اعراب از جایگاه پایین تری برخوردار بودند- در سپاه خود استفاده کرد لذا مورخین سنی مذهب و طرفداران گروه های ذکر شده نسبت ها و تهمت های ناروائی به مختار زده و رواج می دادند که باعث کم فروغ شدن اقدام مختار می شد. البته این نسبت ها اغلب بعد از مرگ مختار به او داده شده، اتهاماتی چون ادعای نبوت، ادعای مهدویت برای محمد ابن حنفیه و یا تاسیس فرقة کیسانیه و شایعتر از همه دادن لقب «کذاب» به مختار است که در تمام متون اهل تسنن و دشمنان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و کینه توزان آمده است. (جعفریان، رسول، تاریخ خلفاء، تهران، نشر الهادی، چاپ اول، 1377، ص 531.(
اما اینکه چرا مختار حکومت را به امام سجاد (ع) نداد باید گفت:
نقل شده مختار قبل از اینکه حکومت را به دست بگیرد نامه ای به امام علی بن الحسین (ع) السجاد نوشت. در آن نامه او را امام دانست و خواست تا با حضرت بیعت کند و از او رخصت خواست تا دعوت خویش را آشکار سازد. پول فراوانی هم با نامه فرستاد. امام علی بن الحسین (ع) پول را نپذیرفت.( مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 28 ) و آنچه مسلّم است. امام در مورد دعوت برای رهبری شیعیان، روی خوش به مختار نشان نداد.( تاریخ تحلیلی اسلام، ص 173 به بعد. ،دکتر سید جعفر شهیدی)
اما اینکه چرا بعد از اینکه قدرت را به دست گرفت به امام تحویل نداد روشن است چون خود امام هیچ میلی به این امر نداشت و دلیلش این بیان شده که در آن دوره و قضایائی که اتفاق افتاد امام سجاد علیه السلام شرایط را برای به دست گرفتن خلافت آماده نمی دیدند و با سلاح دعا توانستند اهداف بلند خود و معارف اهل بیت را به گوش همه برسانند و برای همین هم هر پیشنهادی را رد کردند.
امام علی بن الحسین (ع) که بی وفائی عراقیان و رنگ پذیری آنان را دیده بود و می دانست به گفته پدر بزرگوارش این مردم «دین را تا آن جا می خواهند که زندگانی خود را بدان سرو سامان دهند و هنگام آزمایش پای پس می نهند» از قبول حکومت (به فرض درخواست مختار) سر باز زد. تنها تا آن جا که کار او با کیفر قاتلان پدرش مربوط می شد ، کردار او را تصویب نمود؛ چون مختار سر عبید الله بن زیاد و عمر بن سعد را نزد او فرستاد، امام به سجده رفت و گفت: «الحمد لله الذی ادرک لی ثاری من أعدائی و جزی الله المختار خیراً».( اختیار معرفة الرجال – شیخ طوسی ، ج 1 ، ص 341 السلام لإحیاء التراث ؛ المختار الثقفی، ص 124 .)
اما در مورد وسعت حکومت مختار باید گفت: قلمرو حکومت او، محدوده ای شامل نیمه شمالی عراق از شمال بصره تا حدود ترکیه امروزی بود. بخش هایی از ایران شامل استان جبل که آن زمان این استان، مناطق غربی ایران را دربر می گرفت و همچنین بخش هایی از خوزستان امروزی نیز در قلمرو حکومت مختار قرار داشت. کوفه مرکز حکومت مختار بود معمولا کسی که بر کوفه حاکمیت داشت، بر مناطق شمالی ایران مثل آذربایجان و ارمنستان نیز حاکم بود. لذا این مناطق ایران تحت حاکمیت مختار بود.
ب)جواب قسمت دوم سوال: در رابطه با اینکه چه کسی سر مطهر امام حسین علیه السلام را از بدن جدا کرد میان مورخان اختلاف است که به اهم آن اقوال می پردازیم:1.سنان بن انس: در آخرین لحظات شهادت امام ـ علیه السّلام ـ زرعة بن شریک ضربه ای به کف دست چپ و ضربه ای نیز بر شانة حضرت وارد آورد و امام دیگر توان نشستن را از دست دادند و بر چهرة مبارک به روی زمین افتادند در این زمان بود که سنان بن أنس به امام حمله کرد و نیزه ای بر پیکر امام وارد آورد و در آن لحظات هر کس به امام نزدیک می شد سنان به او حمله می کرد و اجازه نمی داد چرا که می ترسید سر نازنین امام حسین ـ علیه السّلام ـ را دیگری از پیکر مبارکش جدا کند و نزد امیرش ببرد و بدینسان خودش بر شهادت گاه امام فرود آمد و سر آن حضرت را جدا کرد و آن را به خولی بن یزید(لعنهم الله) سپرد.( ابومخنف، مقتل الحسین،ص388؛ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج 5، ص 118)صاحب لهوف سید ابن طاووس هم می نویسد: عمر بن سعد به خولی بن یزید گفت که سر امام را جدا کند ولی دستانش لرزید و نتوانست و پس از خولی، سنان بن أنس نخعی از اسبش به زیر آمد فضربه بالسیف فی حلقه الشریف و هو یقول: «والله انیّ لاحترُّ رأسک و أعلم أنّک إبن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و خیر الناس أباً و أمّاً» ثمّ احترَّ رأسه المقدس المعظَّم: سید ابن طاووس به صراحت می گوید: سنان بن أنس (لعنه الله) شمشیر خویش را بر گلوی حسین ـ علیه السّلام ـ نهاده و گفت: به خدا سوگند، سر تو را از بدن جدا می کنم در حالی که می دانم تو پسر رسول خدا هستی و پدر و مادرت بهترین مردم اند و پس از گفتن این کلام، سر مقدس آن بزرگوار را از تن جدا کرد(سید بن طاووس، لهوف،ص173)شیخ صدوق هم در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل می کند به این مطلب تصریح می کند که خولی سر مطهر امام حسین علیه السلام را از بدن جدا کرده است(شیخ صدوق، الامالی، مجلس 30، ص 226)2.شمر بن ذی الجوشن عامری: بسیاری از بزرگان مانند شیخ مفید و علامه طبرسی شیخ عباس قمی، علامه مجلسی و خوارزمی و …می فرمایند: چون خولی بن یزید اصبحی پیش جست و از اسب به زیر آمد تا سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را ببرد لرزه اش گرفت و شمر گفت: خدا بازویت را بگسلاند، چرا می لرزی! و از اسب پیاده شد و سر امام ـ علیه السّلام ـ را خود شمر برید و تحویل خولی داد.( شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ترجمه آیت الله باقر کمره ای،ص458؛ بحار الانوار ج 45 ص 56؛ )خوارزمی هم در مقتلش می نویسد: شمر و سنان نزدیک حسین آمدند در حالی که حسین آخرین رمقها را داشت و از شدت تشنگی زبان خشکیده اش را در دهان می چرخاند… شمر به سنان گفت سرش را از پشت جدا کن، سنان گفت به خدا چنین نمی کنم که جدش محمد خصم من گردد، شمر از او عصبانی شد و خودش روی سینه حسین نشت و محاسن حضرت را گرفت و خواست او را بکشد . حسین بن علی گفت: آیا مرا می کشی؟ آیا نمی دانی من کیستم؟ شمر اعتراف کردکه مادر و پدر و حد او را می شناسد. امام به او فرمود: تو همان سگ لک دار و پیسی هستی که در خواب دیدم…آنگاه شمر با شمشیر بر گلوگاه حسین زد و سر از بدنش جدا کرد.(مقتل الحسین، ج 1، ص 251-252)3. خولی بن یزید: برخی هم بر این باورند که خولی بن یزید اصبحی سر مطهر امام را از بدن جدا کرده است(بحار الانوار ج 45 ص 56)اما سنان بن انس کیست:سنان بن انس نخعی از فرماندهان سپاه عمر بن سعد در واقعه عاشورا و یکی از مهمترین اشخاصی است که در شهادت امام حسین علیه السلام دخالت داشته است. او از جانیان بزرگ تاریخ است که در واقعه کربلا در قیام امام حسین (ع)، در شنیع ترین جنایت ها، نامش مطرح است. نقل شده سنان بعد از پایان واقعه تلخ روز عاشورا و شهادت حسین بن علی (ع)، بر در خیمه عمر بن سعد آمد و با صدای بلند فریاد زد: شترم را از سیم و زر (طلا و نقره) بار کن که من پادشاه با منزلت و با فر و شکوهی را کشتم که بهترین پدر، مادر و نسب را داشت. عمربن سعد با عصبانیت به او گفت: گواهی می دهم که تو دیوانه ای و هرگز عاقل نبوده ای. بعد دستور داد او را به درون خیمه آوردند چون سنان وارد خیمه شد با چوبدستی خود چند ضربه به او زد و گفت: ای احمق، اینگونه حرف می زنی؟ به خدا سوگند اگر ابن زیاد این سخن را از تو بشنود، گردنت را خواهد زد! (تذکره الخواص، ص252؛ انساب الاشراف، ج3، ص205؛ ملحقات احقاق الحق، ج27، ص205؛ امالی شیخ صدوق، ص227؛ روضه الواعظین، ص190).هلاکت سنان بن انسدر اینکه پایان کار و سرانجام او چه بوده است، چند نقل وجود دارد: 1. مختار ثقفی، سال 66 هـ.ق، که به خونخواهی حسین بن علی و یارانش (ص)، قیام کرد، و بعضی از قتله کربلا را گرفت و به مجازات رساند، مأمورانش سنان را در شهر بصره، دستگیر کرده خانه اش را ویران نمودند و بند بند انگشتانش را از هم جدا کرد، سپس دست و پایش را بریده و در دیگی از روغن زیتون جوشان انداخت و او دست و پا می زد تا مرد. (لهوف، ص174-176؛ مثیر الاحزان، ص75)2. زمانیکه مختار ثقفی قیام کرد، به دنبال سنان بن انس فرستاد که می گفت من حسین را کشته ام. ولی او به بصره فرار کرده بود، لذا مأموران مختار نتوانستند بر او دست پیدا کنند و فقط خانه اش را ویران کردند. (نفس المهموم( وی تا زمان حجاج زنده بود، نقل شده حجاج روزی از اطرافیانش پرسید:«هر جنایتی کرده اید بازگویید.» هرکس چیزی گفت تا اینکه سنان بن انس برخاسته و گفت:« من تا آنجا که توانستم به تنهایی او را تیر و شمشیر باران کردم تا کشته(شهید) شد.»حجاج به او گفت:«در قیامت در یک جا نخواهید بود.»او نه تنها از حجاج صله ای نگرفت که پس از رفتن به خانه لال و دیوانه شد تا جایی که در همان جا که غذا می خورد تخلی می کرد(بحارالانوار،ج45، ص309-310؛ ملحقات احقاق الحق، ج27، ص359؛ احقاق الحق، ج11، ص525).3. وی بعد از واقعه کربلا، در زمان قیام مختار و خونخواهی او در نبرد با سپاه ابن زیاد، به رهبری ابراهیم اشتر، اسیر شد. ابراهیم وقتی جنایات سنان بن انس را از زبان خودش شنید. او را با اعمال شاقه مجازات کرد، همین که سنان در آستانه مرگ قرار گرفت سرش را بریدند و بدنش را سوزاندند. (حکایة المختار ،ص 45(
مختار ..