شب قدر و ولایت
رابطه شب قدر و ولایت را توضیح دهید؟
یکى از مسائل پر رمز و راز در مجموعه علوم و معارف الهى، مسئله «شب قدر» است. نخست گفتنى است، شب قدر، ظرف نزول قرآن است: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِى لَیْلَةِ الْقَدْرِ»[1]. اما این چه نوع ظرفى است؟ بین عموم مردم مشهور است که «شب قدر» ظرف زمان است. طبق این بیان، شب قدر، به معناى پاره اى از زمان (شب) است که در آن، قرآن از عالم بالا به دنیا نازل گشته است و به دلیل اهمیت این نزول و مسائل جنبى و یا عوامل زمینه ساز آن ـ که از درک ما انسان ها فراتر است ـ خداوند مى فرماید: «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ»[2]؛ «چه چیزى تو را آگاه کرد که شب قدر چیست؟» و «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[3]؛ «شب قدر، از هزار ماه بهتر است». عبادتى که در این شب انجام مى شود، بهتر از هر عبادتى است که انسان آنها را در طول هزار ماه انجام مى دهد و نیز: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ»[4]؛ «در این شب فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان فرود مى آیند و با خود مقدرات همه امور را فرود مى آورند» و «سَلامٌ هِیَ حَتّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[5]؛ «این شب [ یکسره] تا طلوع فجر سلام و سلامتى است».اما اگر «ظرفیت» مطرح در آیه را منحصر در ظرف زمان نکنیم و بگوییم ظرف زمان، پایین ترین مرحله از مراحل ظرفیت است ؛ آن گاه به این مى رسیم که شب قدر، حقیقتى است که قرآن در آن نازل شده و با توجه به لیاقت و قابلیتش، حقیقت قرآن را از عالم بالا دریافت کرده و آن را در وجود خود، جاى داده است و بدین ترتیب وجودش، ظرف قرآن شده است. البته مراد از ظرف و محل و امثال این تعابیر، مکان مادى نیست و نمى تواند باشد؛ زیرا حقیقت قرآن از سنخ امور مادى نیست تا ظرف و مکانى شبیه به ظروف و مکان هاى مادى داشته باشد؛ بلکه محل نزول قرآن و ظرف آن، باید از سنخ «معنى» و امور معنوى باشد تا بتوان، ظرفیت آن را نسبت به یک حقیقت معنوى پذیرفت و از آن توجیه معقولى ارائه کرد. در اینجا سه نکته باید روشن شود:یکم. بدانیم که ظرف و مظروف مادى، هیچ گاه با هم متحد نمى شوند. براى مثال آب که مظروف و کوزه ظرف است، تا ابد اگر این نسبت را حفظ کنند، نه کوزه آب مى شود و نه آب کوزه و همین طور است در دیگر موارد از انواع ظرف ها و مظروف هاى مادى. اما در امور معنوى این گونه نیست؛ ظرف معنوى حقیقتى است که پذیراى امور معنوى و دریافت کننده حقایق ملکوتى است. این حقیقت، با آنچه مى پذیرد و قبول مى کند، وحدت یافته و یکى مى شود. بنابراین حقیقتى که محل نزول قرآن است و حقایق آن را قبول کرده و ظرف قرآن شده است، با آن یکى مى شود و قرآن ناطق مى گردد.دوم. بدانیم حقیقتى که بر اثر قبول قرآن، عین آن مى شود، کسى جز انسان کامل ـ که مظهر جمیع اسماى حسناى حق و آینه تمام نماى خداوند است ـ نیست. در رأس همه افرادى که مصداق عنوان یاد شده هستند، وجود نازنین حضرت محمد صلى الله علیه و آلهاست و پس از ایشان شایسته ترین و نزدیک ترین افراد به مقام ایشان، امام على علیه السلاماست و همین طور پس از ایشان فرزندشان حسن بن على علیه السلام تا برسیم به زمان ما. لیلة القدرى که در این زمان، ظرف قرآن است و حقایق آن در او جارى مى شود، حضرت حجة بن الحسن المهدى(عج) است. ما از این بزرگان و امامان بر حق، به قرآن ناطق تعبیر مى کنیم؛ همان طور که مالک اشتر وقتى که دید مردم نادان، فریب عمرو عاص و معاویه را خورده و به کاغذ پاره هاى سر نیزه چشم دوخته اند؛ فرمود: شما قرآن ناطق (على) را رها کرده و به این کاغذها چشم دوخته و دل خوش کرده اید! مراعات این کاغذها را مى کنید؛ ولى اصل قرآن و حقیقت آن را ـ که در على علیه السلام تجسّم یافته ـ رها کرده و حرمت نمى نهید!
امام باقر علیه السلام مى فرماید: «امام على علیه السلام در حضور امام حسن و امام حسین علیهاالسلام، سوره قدر را تلاوت کرد. حضرت حسین علیه السلام خطاب به پدر گفت: اى پدر! این سوره را با حلاوت مخصوصى تلاوت مى فرمایید. حضرت فرمود: فرزندم! زمانى که سوره قدر نازل شد، جدت رسول خدا صلى الله علیه و آله کسى را پى من فرستاد؛ سپس این سوره را براى من تلاوت کرد و با دست بر کتف راست من زد و فرمود: اى برادر و وصى من! اى کسى که پس از من ولى این امتى! این سوره پس از من، از آن تو و پس از تو، از آن دو فرزندانت حسن و حسین است. از براى آن نورى است که در قلب تو و اوصیاى تو تا مطلع فجر قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ساطع است»[6].
براساس روایتى خداوند به رسولش صلى الله علیه و آله فرمود: «سوره قدر را تلاوت کن که این سوره نسبت (شناسنامه) تو و نسبت اهل بیت تو تا روز قیامت است».[7]اگر کسى بگوید: چرا امام صادق علیه السلام شب قدر را بر جده اش فاطمه علیهاالسلام اطلاق کرده؛ در حالى که طبق بیان مزبور شب قدر بودن، به ایشان اختصاص ندارد؛ بلکه هر انسان کاملى مى تواند مصداق آن باشد؟
در جواب گوییم: اولاً از دیدگاه منطقى، اثبات چیزى نفى غیر آن را نمى کند؛ یعنى، اگر بگوییم «شب قدر، فاطمه است»، منافاتى با لیله القدر بودن دیگر مصادیق ندارد. ثانیاً در میان افرادى که مصداق شب قدرند، براى فاطمه علیهاالسلامامتیازى است که براى هیچ کس آن ویژگى وجود ندارد و آن عبارت از این است که آن حضرت، علاوه بر آنکه خود مصداق لیله القدر است، پدر، همسر و یازده فرزندش همه مصادیق شب قدرند. از این رو حضرت فاطمه علیهاالسلام همانند شمع جمعى است که دیگران، دور او را گرفته اند و جا دارد که از ایشان به صورت برجسته و عنوان «شب قدر» یاد شود.
سوم. بدانیم چرا از انسان کامل به شب قدر تعبیر شده است؟ لفظ «لیلة» به معناى شب است و خصوصیت شب خفا و ناپیدایى آن است. شب فانى و منفعل محض است و از خود چیزى ندارد. قدر هم به معناى عظمت، قدرت و فضیلت است و انسان کامل از آن رو که فانى در خداوند است، فانى در حقیقتى است که عین عظمت و قدرت و فضیلت است. از آن جهت که خود است، هیچ است و از آن جهت که نمود آن حقیقت است، همه چیز است؛ پس از او به شب قدر تعبیر شده است. انسان کامل آینه تمام نماى جمال خداوند، خلیفه و وجه اللّه است. مظهر «بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»[8] و «عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»[9] است. مصداق «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمى»[10] است. انسان کامل حقیقتى است که بیعت با او بیعت با خدا است: «إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ»[11].
همچنین دوستى یا دشمنى با او، دوستى یا دشمنى با خداوند است: «و مَن اَحبَّکم فقد اَحَبَّ اللّه و مَن اَبغضکم فقد اَبغضَ الله».[12] از این حقیقت بزرگ، به شب قدر یاد مى شود: «عن ابى عبدالله علیه السلام قال: انا انزلنا فى لیلة القدر؛ «اللیلة»، فاطمة و «القدر»، الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر»[13] ؛ «امام صادق علیه السلام مى فرماید: «لیلة، فاطمه و قدر، اللّه است. هر کس به درستى فاطمه را شناخت، شب قدر را درک کرده است».
البته شب قدر را خداى او و خود «لیله القدر» مى شناسد و بس؛ اما دیگران به مقدار استعداد و لیاقتشان مى توانند با برخى از اوصاف و خصوصیات شب قدر ـ آن هم با هدایت و ارشاد خود او ـ آشنا شوند. در برخى از روایات آمده است: رسول خدا صلى الله علیه و آله خطاب به امام على علیه السلام مى فرماید: «کسى خدا را نشناخت، جز من و تو و کسى مرا نشناخت، جز خدا و تو و تو را نیز کسى نشناخت، جز خدا و من». بنابراین شناخت شب قدر ـ که همان انسان کامل است ـ با شناخت خداوند رابطه تنگاتنگى دارد و همان طور که نمى توان به حقیقت خداوند و کنه ذات او پى برد، نمى توان به حقیقت شب قدر و کنه ذات او دست یافت.
در نیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید والسلام
مى توان شب قدر را به دو نوع حقیقى و زمانى تقسیم کرد و گفت: لیلة القدر حقیقى، وجود طیبه انسان کامل است که دعا و ظرف قرآن؛ بلکه قرآن ناطق است. از این رو در هر زمان براى آن، بیش از یک مصداق قابل تصوّر نیست. به عبارت دیگر امام زمان هر عصرى، مصداق شب قدر آن دوران است و نظیر ندارد و دومى برایش متصور نیست. امام رضا علیه السلام مى فرماید: «الامام واحد دهره و لا یدانیه احد و لا یعادله عالم و لا یوجد منه بدلاً و لا له مثل و لا نظیر»[14]؛ «امام یگانه دهر خویش است و کسى نمى تواند تا با او انباز گردد. امام کسى است که هیچ دانشمندى به پایه او نمى رسد و احدى نمى تواند جایگزین وى شود. امام کسى است که مثل و نظیرى برایش متصور نیست». این همان شب قدر حقیقى است.
نتیجه گیرى
از آنچه گفته شد، روشن مى شود که لیلة القدر سه گونه است:
1. شب قدر حقیقى که تعدّد بردار نیست و در هر عصر و زمانى فقط یک مصداق دارد.
2. شب قدر زمانى واقعى که آن هم در هر سال یک زمان خاص است و قابل تعدد و توسعه نیست.
3. شب قدر زمانى اعتبارى که با توجه به اختلاف آفاق، قابل توسعه و حتى تعدد است.
باید دانست که درک شب قدر در هر مرتبه اى، تلاش متناسب با خود را مى طلبد. اگر لیله القدر را همان امام زمان و حجت خدا معنا کنیم، درک آن در کنار پیروى از خدا و پیامبرش میسور است. انسان مؤمن با جهاد و تلاش، مى تواند در افق شب قدر حقیقى قرار گیرد؛ چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حق سلمان فارسى فرمود: «السلمان منا اهل البیت»[15]. قرآن کریم هم مى فرماید: «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»[16] ؛ «و کسانى که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه هاى خود را بر آنان مى نمایانیم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است».
اگر شب قدر را زمانى واقعى معنا کنیم ـ که تعدد بردار و قابل توسعه نباشد ـ در این صورت درک آن، در کنار پاسدارى از شب هاى رمضان میسور است؛ به طورى که با احیاى شب هاى متعدد، اطمینان به درک شب قدر حاصل آید و اگر در کنار آن معانى، شب قدر زمانى اعتبارى را هم قابل قبول دانستیم. در آن صورت، ما به وظیفه خود در پاسدارى از شب قدر احتمالى عمل مى کنیم، و با امید به رحمت گسترده خداوند متعال؛ انتظار مى رود که پروردگار مهربان از سر لطف و محبت تمامى آن برکات شب قدر حقیقى و واقعى را ـ که براى احیاگرانش که با نیت درک آن سر بندگى فرود آورده اند ـ نازل مى فرماید؛ نصیب ما نیز بگرداند.
___________________________
[1]. قدر 97، آیه 1.
[2]. همان، آیه 2.
[3]. همان، آیه 3.
[4]. همان، آیه 4.
[5]. همان، آیه 5.
[6]. تفسیر برهان، ج 4، ص 487.
[7]. علل الشرایع، ج 2، ص 316.
[8]. بقره 2، آیه 29.
[9]. همان، آیه 20
[10]. انفال 8، آیه 17.
[11]. فتح48، آیه 10.
[12]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
[13]. بحارالانوار، ج 43، (مؤسسة الوفاء، ناشر الوفاء بیروت، الطبعة الثانیة).
[14]. اصول کافى، کتاب حجت، ج 1، ص 201.
[15]. بحار، ج 108، ص 285.
[16]. عنکبوت 29، آیه 69.
شب قدر و ولایت