جزء ۲۲ – سوره احزاب، آیه ۳۸ – ۳۷ – عشق پیامبر به زینب!
پرسش . آیا درست است که قرآن در این آیه مى گوید: پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) از زینب همسر زید که زن پسرخوانده پیامبر (صلى الله علیه و آله) بوده، خوشش آمده و عاشق او شده بود؛ ولى آن را در دل خود پنهان مى کرد و خداوند گفت: «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّه مُبْدِیهِ»؛ «در دل خود، چیزى را پنهان مى کنى که خداوند آن را آشکار مى سازد»؟
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّه عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللّه وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللّه مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النّاسَ وَ اللّه أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ…»[ احزاب 33، آیه 37 و 38.]؛ «و آن گاه که به کسى که خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو [نیز] به او نعمت داده بودى، مى گفتى: همسرت را پیش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آن چه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان مى کردى و از مردم مى ترسیدى…».
قبل از نزول آیه 37 و 38 سوره احزاب، این گونه رایج بوده که اگر کسى را به عنوان پسرخوانده انتخاب مى کردند، مانند پسر خودشان به حساب آمده و همسر او، عروس خانواده مى شد. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) نیز «زیدبن حارثه» را که برده بود، خرید و آزاد کرد و بعد او را به عنوان پسرخوانده خودش قبول کرد. پیغمبر (صلى الله علیه و آله) زید را خیلى دوست مى داشت و بعد از مدتى «زینب بنت جحش» را که دختر عمّه اش بود، به ازدواج زید درآورد و به تعبیرى، عروس پیغمبر (صلى الله علیه و آله) شد؛ ولى بعضى خواستند سوء استفاده کنند که پیغمبر بعد از مدتى عاشق زینب شد؛ زید هم دست از سرش کشید و پیغمبر (صلى الله علیه و آله) زینب را گرفت.
خداوند تبارک و تعالى با آیاتى که فرستاد، سنت جاهلى درباره پسرخواندگى را رد کرد؛ چنان که در آیه 40 سوره احزاب مى فرماید:
«ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ»؛ «پیغمبر، پدر هیچ یک از شما نیست».
در اسلام، پسرخوانده و پدر خوانده، مانند پسر و پدر واقعى نیستند که از یکدیگر ارث ببرند یا زن پسرخوانده، مانند عروس انسان، حرام ابدى باشد.
اصل داستان این بود که «زید» با «زینب» اختلاف داشت و بارها زید و زینب آمدند و پیامبر (صلى الله علیه و آله) وساطت و اصلاح مى کرد و از آیات هم فهمیده مى شود که پیغمبر (صلى الله علیه و آله) زید را از خدا مى ترساند و مى فرمود: دست از اختلاف بردارید؛ اما در هر صورت، بالاخره با هم نساختند؛ پس بنا شد که زید، زینب را طلاق بدهد. خداوند نیز این آیات را نازل کرد:
«فَلَمّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللّه مَفْعُولاً»؛ وقتى زید، زینب را طلاق داد، ما او را به تزویج تو در مى آوریم که مردم نترسند؛ اگر خواستند عروس پسرخوانده خودشان را بعد از طلاق بگیرند و خدا جایز کرده است و حرجى نیست».
جبرئیل آمد به پیغمبر گفت: حالا که قرار است زید، زینب را طلاق بدهد، هر وقت او را طلاق داد، شما زینب را بگیر؛ تا سنت جاهلى غلطى که زن پسر خوانده را عروس حساب مى کنند، از بین برود؛ ولى این مسئله به صورت آیه نازل نشده بود. پیغمبر (صلى الله علیه و آله) از این حکم ترسید و آن را در دل خود نگه داشت. فرض کنید الان پسرى زنش را طلاق دهد و پدر شوهر برود و عروس را بگیرد؛ چقدر مورد تهمت قرار مى گیرد و چقدر زشت است؟ پیغمبر (صلى الله علیه و آله) وحشت زده شد که با این سنت و آداب اجتماعى، مگر مى شود این کار را کرد؟ مدتى او در نگرانى بود که این آیه نازل شد:
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللّه عَلَیْهِ»؛ «یاد بیاور پیغمبر که تو مى گفتى به کسى که خدا به او نعمت داده بود».
«وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ»؛ «و تو هم به او نعمت داده بودى و از بردگى، نجاتش دادى و آزادش کردى».
«أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ»؛ «همسرت را نگه دار».
«وَ اتَّقِ اللّهَ»؛ «تقوا پیشه کن» و اختلاف نکنید و به یاد بیاور وقتى به یاد آن حکم جبرئیل مى افتادى [که بعد از طلاق زینب، با او ازدواج کن ]مى ترسیدى؛
«وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ»؛ «و مخفى مى کردى در خودت آن چیزى را که جبرئیل به تو گفته بود» و بالاخره خدا آشکارش کرد.
خداوند مى خواهد عروس خواندگى را لغو کند و تو از ترس آبرو یا ترس از تکذیب مردم نسبت به این حکم، مخفى مى کردى در خودت آن چه را که خدا اراده کرده روشن کند و به عنوان حکم خدا، بیانش کند.
«وَ تَخْشَى النّاسَ»؛ «اى پیغمبر! تو از مردم مى ترسیدى».
«وَ اللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»؛ «خدا سزاوارتر است که از او ترسیده شود».
با توکل به خدا، براى شکستن این سنت، اقدام کن و بعد از این که زید، زینب را طلاق داد، تن به این ازدواج بده، تا این سنت، لغو شود. به دنبال این ازدواج، بدخواهان با داستان سرایى و با تهمت زدن به پیامبر (صلى الله علیه و آله)، افسانه پردازى کردند و حتى کار را به جایى رساندند که گفتند: اگر پیغمبر از زنى خوشش آمد، بر شوهرش حرام مى شود و به ازدواج پیامبر (صلى الله علیه و آله) در مى آید!
اگر بناست پیغمبرى، پیغمبر باشد، باید سنت هاى اجتماعى غلط را بشکند؛
«لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ»؛ «تا دیگر مؤمنین، زن پسرخوانده را عروس حساب نکند و این سنت، شکسته شود».
«وَ کانَ أَمْرُ اللّه مَفْعُولاً»؛ معلوم مى شود که بر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) خیلى سخت بود که خداوند مى فرماید: اى پیغمبر! این که گفتم، شدنى است و هیچ خوفى به خود راه مده.
بنابراین، قضیه عشق و عاشقى یک افسانه دروغین است که متأسفانه از برخى منابع اهل تسنن به افکار عمومى سرایت کرده است. این کجا و اعتقاد شیعه به عصمت پیامبر و نزول آیه «یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ» در شأن پیامبر و اهل بیت او کجا؟
این موضوع، مانند شایعه آیات شیطانى و افسانه غرانیق که در برخى منابع اهل سنت مانند تفسیر طبرى و سیره ابن هشام آمده و موجب سوء استفاده بدخواهان شده است، موضوعى ساختگى است و ساحت پیامبر (صلى الله علیه و آله) از هرگونه آلودگى و خطا، پاک و منزه است و آن حضرت، اشرف مخلوقات و سیّد و سرور تمامى پیامبران مى باشد.
به عنوان یک نتیجه گیرى، مى توان گفت: پیامبر (صلى الله علیه و آله) در این واقعه تاریخى با بزرگوارى و از خود گذشتگى، بر دو سنت جاهلى زیر خط بطلان کشید:
1. از زینب دختر جحش که از خانواده معتبرى بود، براى زید، پسر حارثه که از بردگان آزاد شده بود، خواستگارى کرد و سنت غلط اختلاف طبقاتى را شکست.
2. سنت غلط «عروس خواندگى» را نیز شکست.
این سنت شکنى ها لازم بود توسط خود پیامبر (صلى الله علیه و آله) انجام شود؛ تا در جامعه، تثبیت و نهادینه گردد؛ اگرچه انجام آنها براى پیامبر (صلى الله علیه و آله)، بسیار سخت بود و توهین ها و تهمت هایى را به دنبال داشت.
جزء ۲۲ – سوره احزاب، آیه ۳۸ – ۳۷ – عشق پیامبر به زینب!