دین و اندیشه

«انقلاب اسلامی- فرهنگ و تمدن اسلامی »

پرسش و پاسخ

تمدن در فرهنگ واژگانی به معنای شهرنشینی ( لغت نامه دهخدا ، ج ۴ ص ۶۱۰۹) آمده است. شهرنشینی به معنای اجتماع انسانی در یک منطقه با خانه ها و خیابان ها و کوی و برزن های پیوسته نیست، هر چند که بخشی از معنا را می رساند، بلکه شهر نشینی و مدنیت به معنای وجود قوانین مکتوب و سنت های نوشته شده و مدیریت شهری است. از این روست که پیامبر هنگامی که یثرب را با قوانین نوشته شده قرآن و مدیریت ثابت و منسجم و منضبط به شهری مدنی و دولت شهری اسلامی تبدیل کرد، نامش به مدینه النبی تغییر یافت تا دلالت بر تمدن و مدنیت به معنا و مفهوم گفته شده داشته باشد.

تمدن در فرهنگ واژگانی به معنای شهرنشینی ( لغت نامه دهخدا ، ج 4 ص 6109) آمده است. شهرنشینی به معنای اجتماع انسانی در یک منطقه با خانه ها و خیابان ها و کوی و برزن های پیوسته نیست، هر چند که بخشی از معنا را می رساند، بلکه شهر نشینی و مدنیت به معنای وجود قوانین مکتوب و سنت های نوشته شده و مدیریت شهری است. از این روست که پیامبر هنگامی که یثرب را با قوانین نوشته شده قرآن و مدیریت ثابت و منسجم و منضبط به شهری مدنی و دولت شهری اسلامی تبدیل کرد، نامش به مدینه النبی تغییر یافت تا دلالت بر تمدن و مدنیت به معنا و مفهوم گفته شده داشته باشد.

بنابراین تمدن و مدنیت در اصطلاح، نوع خاصی از توسعه مادی و معنوی است که در جامعه ویژه رخ می نماید. تمدن مجموعه ای پیچیده از پدیده های اجتماعی قابل انتقال، شامل جهات دینی و مذهبی ، اخلاقی ، زیباشناختی ، فنی یا علمی مشترک در همه اجزای یک جامعه وسیع و یا چندین جامعه مرتبط با یک دیگر است.( فرهنگ علوم اجتماعی، ص 47) برخی تمدن را جنبه مادی فرهنگ بر شمرده اند و گفته اند که تمدن وجه تجسم و بیرون فرهنگ است. فرهنگ نیز در این معنا عبارت از هر چیزی است که انسان آن را اندیشیده و یا آفریده است که دربردارنده هنرهای معماری ، سنت ها و آیین، رسوم و آداب ، قوانین نوشته و نانوشته انسانی، فن آوری و مانند آن است.به نظر می رسد که تمدن، در سایه دولت ها و قدرت های فرهنگی شکل می گیرد و تمدن بدون دولت به معنای تمدن بدون فرهنگ خواهد بود که معنا و مفهوم درست و مقبولی نخواهد داشت. تمدن هر چند که جنبه مادی و تجسمی فرهنگ است اما این تجسم یابی بیش از آن که به هنرهای معماری و فن آوری ارتباط یابد با جنبه دولت قانونی و جامعه مدنی و قدرت مشروع معنا و مفهوم می یابد.

تمدن ها در آیات قرآنی مجموعه ای از اجتماعات انسانی است که در یک فرآیند به رشد و بالندگی و شکوفایی رسیده و توانسته است جامعه ای قدرت مند و ثروتمندی را بر پایه سنت ها و قوانین ایجاد کنند. این تمدن ها در آغاز به راه راست حرکت می کردند و از قوانین و عدالت سودی می جستند از این رو به بالندگی دست یافتند ولی در ادامه راه منحرف شده و به کژراهه رفته و در نهایت به جهت ظلم و بی عدالتی در حق خود و دیگران نابود شده و بر پایه قوانین و سنت های الهی نیست شده اند. مهم ترین تمدن هایی که قرآن به آن ها اشاره دارد می توان از تمدن فرعونیان ، ثمود، عاد، سبائیان ( تبع) ، بنی اسرائیل ، ذوالقرنین و مانند آن یاد کرد. اشاره قرآن به این تمدن ها از برای عبرت گیری است؛ قرآن در آیات خود به تحلیل علل و عوامل شکوفایی و نیستی این تمدن ها اشاره می کند تا دیگر جوامع بشری از آن پند گرفته و از علل و عوامل آسیب زای آن پرهیز کرده و یا جلوگیری به عمل آورند.

تمدن اسلامى در یک نگاه

تمدن اسلامى به لحاظ پیشینه با 14 قرن حیات از ریشه دارترین تمدنهاى انسانى به شمار مىآید، و از جهت دامنه گسترش آن، باید این تمدن را از گستردهترین تمدنها به حساب آورد. آنچه امروزه به عنوان تمدن اسلامى مىشناسیم در واقع فرآیند و محصول چهارده قرن حضور مستمر و فعال «اسلام» در عرصه زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان مى باشد. چهارده قرن است که مسلمانان با اسلام زندگى مىکنند یعنى سعى نمودهاند تا دیدگاهشان، راجع به جهان هستى و خالق جهان، نیایش هایشان آداب معاشرت و معاملاتشان، ازدواج و زاد و ولدشان، جشنها و ماتم هایشان و… بر پایههایى از اعتقادات و دستورات اسلامى تنظیم نمایند.

«تمدن اسلامى که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقى برترى سطح زندگى، سعه صدر و اجتناب نسبى از تعصب، و توسعه و ترقى علم و ادب طى قرنهاى دراز پیشاهنگ تمام دنیاى متمدن و مربى فرهنگ عالم انسانیت قرار داد. بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانى است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیونست اگر از دینى که به یونان دارد بیشتر نباشد کمتر نیست با این تفاوت که فرهنگ اسلامى هنوز در دنیاى حاضر تاثیر معنوى دارد و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد.»

سرگذشت پیدایش این تمدن و فرهنگ، سرعت پیشرفت و توسعه، عظمت و کمال، گستردگى دامنه و شرکت طبقات مختلف اجتماع و ملل گوناگون امورى هستند که اعجابها را در مورد تمدن اسلامى سخت برانگیخته است. جرجى زیدان مسیحى میگوید: «عربها (مسلمانان) در مدت یک قرن و اندى مطالب و علومى به زبان خود(عربى) ترجمه کردند که رومیان در مدت چندین قرن از انجام آن عاجز بودند، آرى مسلمانان در ایجاد تمدن شگفت آور خود در غالب موارد به همین سرعت پیش رفته اند.»

و هم او مى گوید : «مسلمانان قسمت عمده علوم فلسفى و ریاضى و هیئت و طب و ادبیات ملل متمدن را به زبان عربى ترجمه و نقل کردند و از تمام زبانهاى مشهور آن روز بیشتر از یونانى و هندى و فارسى کتابهایى ترجمه کردند و در واقع بهترین معلومات هر ملتى را از آن ملت گرفتند مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و منطق و هیئت از یونان استفاده نمودند. و از ایرانیان تاریخ و موسیقى و ستارهشناسى و ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس مىکردند، و از هندیان طب (هندى) حساب و نجوم و موسیقى و داستان و گیاهشناسى آموختند، از کلدانیان و نبطیها کشاورزى و باغبانى و سحر و ستارهشناسى و طلسم فرا گرفتند و شیمى و تشریح از مصریان به آنان رسید، و در واقع عربها (مسلمین) علوم آشوریان و بابلیان و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفته و از خود چیزهایى بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنایع و آداب، تمدن اسلامى را پدید آوردند.«

دکتر عبدالحسین زرین کوب در پژوهشى پیرامون تمدن اسلامى از سرگذشت پیدایش این فرهنگ و عظمت و کمال آن به عنوان «معجزه اسلام» نام مىبرد که تعبیر زیبا و بجایى است.

ویژگى هاى و پارامترهای تمدن اسلامى

تمدن اسلامى در کنار سایر تمدنها ، تمدن انسانى را پدید آورده اند ; این تمدن از ویژگیها و شاخصههایى برخوردار است که آن را از تمدنهاى دیگر متمایز مىکنند; هر گونه رهیافتى به تمدن اسلامى در گرو توجه به این ویژگیها است.

1 – تمدن اسلامى وقتى که پا به عرصه وجود گذاشت، نسبت به تمدنهاى پیشین موضع ویژهاى را اتخاذ نمود; بدین صورت که نه در مقابل آنها صف آرایى نمود و نه در برابر آن تمدنها منفعل شد بلکه دست آوردهاى مثبت آنها را گرفت و در خود هضم نمود و جهات منفى را هم نپذیرفت.

دکتر زرین کوب در این باره مى گوید: «تمدن اسلامى، نه تقلید کننده صرف از فرهنگهاى سابق بود، نه ادامه دهنده محض:ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده».

2 – تمدن اسلامى با محوریت قرآن از آغاز دیدگاهى جهانى و فرا ملیتى داشت و هیچگاه خود را منحصر در یک قوم و نژاد ننمود، لذا در حوزه وسیع دنیاى اسلام اقوام مختلف عرب ایرانى، ترک، هندى، چینى، مغولى، آفریقایى و حتى اقوام ذمى بهم آمیختند. و همین نکته سبب شد که مسلمانان از هر قوم و ملتى که بودهاند خود را منادى اسلام بدانند. یعنى مایه اصلى این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامى خوانده مىشود در واقع اسلام بود، نه شرقى و نه غربى.

عوامل اساسى رشد و توسعه تمدن اسلامى:

تمدن و فرهنگ اسلامى در طول حیات خود فراز و نشیبهایى داشته است; در یک دوره تاریخى – از آغاز و لااقل از پایان فتوح تا ظهور مغول – تمدن اسلامى را بالنده و با شکوه و در اوج میبینیم که این دوره را به حق دوره درخشان تمدن اسلامى مىنامند، اما پس از آن تمدن اسلامى دچار افول مىشویم و کم کم به حاشیه صحنه اجتماع مىرود و چند دههاى است که دوباره خیزش اسلامى، امیدبخش رجعت به آن عظمت و سرافرازى پیشین گشته است. کشف راز و رمز این تحولات در بررسى دقیق و عالمانه و ریشهیابى آنهاست.

در اینجا در پى شناسایى عوامل اساسى رشد و توسعه تمدن اسلامى در دوره درخشان آن هستیم عواملى که عظمت آفریدند و بدون شک افول تمدن بخاطر رخنهاى است که در آنها پدید آمد.

1) تشویق اسلام به علم : توصیه و تشویق مؤکدى که اسلام در توجه به علم و علما مىکرد از اسباب عمده آشنایى مسلیمن با فرهنگ و دانش انسانى و در نتیجه رشد و توسعه تمدن اسلامى گردید.

جرجى زیدان با اینکه تعصب مسیحى دارد و در بعضى مسائل این تعصب کاملا نمودار است و گاهى مىخواهد اصرار بورزد که مسلمین اولیه با هر کتابى جز قرآن مخالف بودند مع ذلک اعتراف میکند که تشویق اسلام به علم، عامل موثرى در سرعت پیشرفت مسلمین بوده است. مى گوید: «همین که مملکت اسلام توسعه یافت و مسلمانان از انشاى علوم اسلامى فارغ شدند، کم کم فکر علوم و صنایع افتادند و براى خود همه نوع وسایل تمدن فراهم ساختند و طبعا در صدد تحصیل علم و صنعت برآمدند.و چون از کشیشان مسیحى مطالبى از فلسفه شنیده بودند، بیش از سایر علوم به فلسفه علاقهمند گشتند، بخصوص که احادیث وارده از (حضرت) رسول اکرم (ص) آنان را به تحصیل علم و بخصوص فلسفه تشویق مىنمود که از آن جمله فرموده است، علم بیاموزید اگر چه در چین باشد حکمت گمشده مؤمن است از هر که بشنود فرا مىگیرد و اهمیت نمىدهد که کى آن را گفته است. آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.از گهواره تا گور، دانش بیاموزید.»

آقاى دکتر زرین کوب در این رابطه مىنویسد: «توصیه و تشویق مؤکدى که اسلام در توجه به علم و علما مىکرد از اسباب عمده بود در آشنایى مسلمین با فرهنگ و دانش انسانى، قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برترى اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و یکجا شهادت «صاحبان علم» را تالى شهادت خدا و ملائکه خوانده بود که این خود به قول امام غزالى در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت. بعلاوه بعضى احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل مىشد، حاکى از بزرگداشت علم و علماء بود. و این همه با وجود بحث و اختلاف که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان مىآمد از امورى بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ مىشد و آنها را به تامل و تدبر در احوال و تفحص و تفکر در اسرار کائنات بر مىانگیخت. از اینها گذشته پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار مىکرد چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمىتوانست بپردازد در صورتى که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد مىآموخت آزادى مىیافت. همچنین به تشویق وى بود که زید بن ثابت زبان عبرى یا سریانى یا هر دو زبان را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب سبب مىشد که صحابه به جستجوى علم رو آورند، چنانکه عبدالله بن عباس بنابر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنایى پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات و به قولى نیز به زبان سریانى وقوف پیدا کرده بود. این تاکید و تشویق پیغمبر هم علاقه مسلیمن را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد.»

و این بود که مسلمین از همان آغاز تمام همت و سعیشان را بر این گذاشتند که بر علوم و معارف جهان دستیابند.

2) تساهل و تسامح فکرى: یکى از علل سرعت پیشرفت مسلیمن در علوم این بوده است که در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمىورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر کس مىیافتند از آن بهرهگیرى مىکردند و به اصطلاح امروز «روح تساهل» بر آنها حکمفرما بوده است.

چنانکه مى دانیم در احادیث نبوى به این نکته توجه داده شده است که علم و حکمت را در هر کجا و در دست هرکس پیدا کردید آن را فرا گیرید. رسول اکرم(ص) فرمود: همانا دانش راستین،گمشده مؤمن است هر جا آن را بیابد خودش به آن سزاوارتر است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه فرموده است: دانش راستین گمشده مؤمن است پس آن را فراگیر و بیاموز و لو از مردم منافق. و هم از کلمات آن حضرت است: حکمت را بیاموزید و لو از مشرکان. در روایات اسلامى، ائمه اطهار(ع) از حضرت مسیح(ع) نقل کردهاند که: حق را (هر چند) از اهل باطل فرا گیرید و اما باطل را (هر چند) از اهل حق فرا نگیرید، سخن سنج و حقیقتشناس باشید.

این روایتها زمینه وسعت دید و بلند نظرى و تعصب نداشتن مسلمین را در فراگرفتن علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرد و به اصطلاح در مسلمین روح روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام در مقام فراگیرى و علم آموزى به وجود آورد. و از این رو مسلمین اهمیت نمىدادند که علوم را از دست چه کسى مىگیرند و به وسیله چه اشخاصى ترجمه و نقل مىشود و به دست آنها مىرسد. بلکه بر اساس آنچه از پیشواى عظیم الشان خود آموخته بودند، خود را به دلیل اینکه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلى حکمتهاى جهان مىدانستند… معتقد شده بودند که علم و ایمان نباید از یکدیگر جدا، زیست کنند.

دکتر زرین کوب در توضیح این عامل مى نویسد: «…بدینگونه، اسلام که یک امپراطور عظیم جهانى بود با سماحت و تساهلى که از مختصات اساسى آن بشمار مىآمد مواریث و آداب بىزیان اقوام مختلف را تحمل کرد، همه را بهم درآمیخت و از آن چیز تازهاى ساخت فرهنگ تازهاى که حدود و ثغور نمىشناخت و تنگ نظریهایى که دنیاى بورژوازى و سرمایهدارى را تقسیم به ملتها، به مرزها و نژادها کرد در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد که بود عرب یا ترک، سندى یا آفریقائى در هر جایى از قلمرو اسلام قدم مىنهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش مىیافت… همه جا یک دین بود و یک فرهنگ.

و در جاى دیگر، مىنویسد: …آنچه این مایه ترقیات علمى و پیشرفتهاى عادى را براى مسلمین میسر ساخت در حقیقت همان اسلام که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتى، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیاى باستانى کرد. و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه مىکرد با توصیه مسلمین به راه و بسط توسعه و تکامل صنعت و علم انسانى را تسهیل کرد. در دنیایى که اسلام به آن وارد شد. این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروى بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحى که روز بروز در آن بیشتر غرق مىشد هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع مىکرد تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستىنیان اعلام قطع قریب الوقوع بود بین دنیاى روم با تمدن و علم در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر، یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتى که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایى که اسیر تعصبات دینى و قومى بود اسلام نفخه تازهاى دمید.چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعى آن قرآن بود نه شام و نه عراق تعصبات قومى و نژادى را با یک نوع جهان وطنى چاره کرد، در مقابل تعصبات دینى نصارى و مجوس،تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را و ثمره این درختشگرف که نه شرقى بود نه غربى. بعد از بسط فتوحات اسلامى حاصل شد.«

پرفسور ارنست کونل آلمانى، استاد هنر اسلامى در دانشگاه برلین در سالهاى 1964 – 1935 در مقدمه کتاب هنر اسلامى مى گوید: اشتراک در معتقدات دینى در اینجا تاثیر قویتر از آنچه در دنیاى مسیحیت وجود دارد بر فعالیتهاى فرهنگى ملل مختلف داشته است. اشتراک در مذهب باعثشده تا بر روى اختلافات نژادى و سنن باستانى ملتها «پل» بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوى بلکه حتى آداب و رسوم کشورهاى گوناگون را به طرز حیرت انگیزى در جهت روشن و مشخصى هدایت نماید، چیزى که بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگى قاطعیت داشت قرآن بود…»

شهید مرتضى مطهرى در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، بعد از نقل این فراز از نوشته پرفسور ارنست کونل، آن را تحسین مىکند و مى گوید: «…نکته جالب در بیان این دانشمند اینست که مى گوید مسلمانان از نژادهاى مختلف بر روى اختلافات نژادى خود پل بسته بودند. یعنى اسلام براى اولین بار توانست کلیتى و وحدتى سیاسى و اجتماعى بر اساس عقیده و مرام و مسلک به وجود آورد، و همین جهت تسهیلات زیادى از لحاظ ایجاد تمدنى عظیم و وسیع به وجود آورد.»

نقطه آغازین تمدن اسلامى: اگر کسى برآید تا نقطه آغازین تمدن اسلامى را بنمایاند. نقطهاى که تاریخ تمدن اسلامى در واقع از آنجا پرتو افکنى آغاز نموده است; و جلوههاى گوناگون تمدن اسلامى ازآن منشا گرفته است بدون تردید به مدینه مىرسد. پس از هجرت حضرت رسول(ص) و جمعى از یارانش به مدینه، حضرت این امکان را پیدا نمود تا پایه گزار اولین جامعه متشکل اسلامى و اولین حکومت اسلامى باشد; جوشش و جونبش علمى مسلمین با محوریت قرآن و احادیث نبوى از مدینه آغاز شد، و در آنجا بود که اولین حوزه علمى تاسیس شد، براى اولین بار عرب حجاز در مدینه با مسئله استادى و شاگردى و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد مىشنود آشنا شد. مسلمین با حرص و ولع فراوانى آیات قرآن را که تدریجا نازل مىگشت فرا مىگرفتند و به حافظه مىسپردند و آنچه را که نمىدانستند از افرادى که رسول خدا(ص) آنها را مامور کتابت آیات قرآن کرده بود و به کتاب وحى معروف بودند مىپرسیدند. بعلاوه بنا به توصیههاى مکرر رسول خدا(ص) سخنان آن حضرت را که به سنت رسول معروف بود از یکدیگر فرا مىگرفتند، در مسجد پیغمبر رسما حلقههاى درس تشکیل مىشد و در آن حلقه به بحث و گفتگو درباره مسائل اسلامى و تعلیم و تربیت پرداخته مىشد. روزى رسول خدا وارد مسجد شد و دید دو حلقه در مسجد تشکیل شده است، در یکى از آنها افراد به ذکر و عبادت مشغولند و در یکى دیگر به تعلیم و تعلم. پس از آنکه هر دو را از نظر گذراند فرمود: کلاهما على خیر و لکن بالتعلیم ارسلت. یعنى هر دو جمعیت کار نیک مىکنند اما من براى تعلیم فرستاده شدهام، رسول خدا آنگاه رفت و در حلقهاى که آنجا تعلیم و تعلم بود نشست.

بعد از مدینه، عراق محیط جنب و جوش علمى گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند. اما پس از بناى بغداد، آن شهر مرکز علمى شد و در آن شهر بود که علوم ملتهاى دیگر به جهان اسلام منتقل گشت، بعدها رى خراسان و ماوراء النهر و مصر و شام و اندلس و غیره هر کدام به صورت یک مهد علمى در آمدند.

جرجى زیدان پس از آنکه همت و تشویق امرا و حکام مسلمان را به عنوان یک عامل بسیار مؤثر یاد مىکند، مى گوید: «دانش پرورى و علم دوستى بزرگان اسلام سبب شد که روز به روز مؤلف و کتاب در قلمرو اسلام فزونى یابد و دائره تحقیق وسعت پیدا کند، پادشاه و وزیر و امیر و دارا و نادار و عرب و ایرانى و رومى و هندى ترک و یهود و مصرى و مسیحى و دیلمى و سریانى، در شام و مصر و عراق و فارس و خراسان و ماوراء النهر و سند و افریقا و اندلس و غیره در تمام شبانه روز به تالیف مشغول شدند و خلاصه آنکه هرجا اسلام حکومت مىکرد علم و ادب به سرعت پیشرفت مىنمود، تالیفات گرانبها خلاصهاى از تحقیقات بنى نوع انسان از روزگار پیشین تا آن زمان دیده مىشد و مباحث مهمى از علوم طبیعى، الهى،نقلى، ریاضى، ادبى و عقلى در کتب جمع شده بود و در نتیجه تحقیقات علماى اسلام، علوم مزبور داراى شعب متعدد گشت.«

نخستین موضوع: اما اینکه نخسیتن موضوعى که توجه مسلمین را جلب کرد و حرکت علمى مسلیمن از آن شروع شد چه بود؟ نقطه آغاز قرآن است. مسلمانان علوم خویش را از تحقیق و جستجو در معانى و مفاهیم آیات قرآن و سپس حدیث آغاز کردند و لهذا نخستین شهرى که جنب و جوش علمى در آن پیدا شد مدینه بود، نخستین مراکز عملى مسلمین مساجد بود و نخستین موضوعات عملى آنان مسائل مربوط به قرآن و سنت و نخستین معلم شخص رسول اکرم است، علم قرائت، تفسیر، کلام، حدیث، رجال، لغت، نحو، صرف، بلاغت و تاریخ و سیره که جزء نخستین علوم اسلامى است به خاطر قرآن و سنت به وجود آمد.

ادوارد براون مى گوید: پروفسور دخویه عربىدان بزرگ، در مقالهاى که در موضوع طبرى و مورخین قدیم عرب براى جلد 23 دائرة المعارف بریتانیکا نوشت به طرز قابل ستایش نشان داد چگونه مسیر علوم مختلفه مخصوصا تاریخ در جامعه اسلامى به مناسبت قرآن شریف پیشرفت کرد؟ و چگونه این علوم در اطراف هسته مرکزى حکمت الهى تمرکز یافت. علوم مربوط به زبان شناسى و لغت طبعا در درجه اول قرار داشت. همین که خارجیان براى قبول اسلام هجوم آوردند احتیاج فورى به صرف و نحو و لغت عرب احساس شد. زیرا کلام الله مجید به زبان عربى نازل شده بود. بارى شرح معانى کلمات نادر و غریب که در قرآن آمده بود لازم شد اشعار قدیم (عرب) را به قدر امکان گرد آورند… براى درک معانى این اشعار لازم شد از اصحاب و تابعین راجع به اقوال و افعال نبى در اوضاع و احوال مختلف سؤالاتى بشود و در نتیجه علم الحدیث پدید آمد. براى تشخیص اعتبار احادیث لازم بود به متن و اسناد حدیث وقوف حاصل شود… براى تحقیق حقیقت اسناد علم به تواریخ و سیر و اوصاف و احوال این اشخاص ضرورت داشت و این امر باز به طریق دیگرى منجر به مطالعه شرح زندگانى مشاهیر رجال و تقاویم و ترتیب وقایع و علم ازمنه و اعصار گردید. تاریخ عرب هم کافى نبود. تواریخ همسایگان عرب على الخصوص ایرانیان و یونانیان و حمیریان و حبشیان و غیره تا حدى براى فهم معانى بسیارى از اشارات مندرج در قرآن و اشعار قدیم مورد لزوم بود، علم جغرافى نیز به همان منظور و به حمایت علمى دیگرى که با توسعه سریع امپراطورى اسلام ارتباط داشت واجب شمرده مىشد.

انحطاط تمدن اسلامی

با تمامی این احوال و دستاوردهای عظیمی که تمدن اسلامی با خود به همراه داشت متاسفانه عوامل متعددی باعث افول این تمدن عظیم شد که از جمله آنها می توان به روحیه استبدادی حاکم بر شاهان که عرصه را بر آزاد اندیشی و تفکر که پیش نیاز هر گونه شکوفایی تمدنی می باشد می بندد ، حمله مغولان به امپراتوری عظیم اسلامی و از بین بردن بسیاری از مظاهر تمدن اسلامی از جمله کتابخانه ها و قتل دانشمندان ، دور بودن دست اندرکاران تمدن بزرگ اسلامی از سرچشمه هایی که راهنما و راهگشای ساخت تمدن مستحکم و عظیم اسلامی بودند یعنی اهل بیت ع و در مقابل بنا شدن بسیاری از اصول تمدن اسلامی وقت بر مبانی اندیشه ای اهل سنت که نواقص مختلفی داشت و با توجه به این نواقص نمی توانست خط مشی صحیحی ارائه داده و به پایداری تمدن اسلامی کمک نماید به عنوان مثال اعتقادات اهل سنت مبنی بر اولوالامر بودن حاکمان ظالمی که با زور و غلبه به تخت نشسته بودند و یا دیدگاههای جبری برخی نحله های کلامی اهل سنت زمینه ساز بسط دیکتاتوری بود که خود به خود مانع از تقویت تمدن اسلامی می شد و به همین دلیل با بروز حوادثی در اواخر دوره عباسیان ، این تمدن به پایان راه خود رسید و پس از آن شاهد انحطاط تمدن اسلامی بودیم .

پس از این مقطع شاهد دوره ای از رکود در میان جوامع مسلمان بودیم و کشمکش ها و درگیری ها مانع از ساخت هر گونه تمدن نوین اسلامی می شد تا اینکه با آغاز دوره صفویه و رسمیت یافتن تشیع در ایران ، زمینه هایی برای ایجاد تمدن نوین اسلامی فراهم شد و اقدامات بسیار خوبی هم به این منظور توسط شاهان صفوی انجام شد اما متاسفانه به دلایل متعدد از جمله بی لیاقتی شاهان صفوی و به ویژه پس از شاه عباس صفوی ، درگیری های متعدد در شرق ، غرب و جنوب کشور با مهاجمان بیگانه و سرانجام حمله افغان ها به ایران ، تمدن نیم بند جدید نیز به پایان خط خود رسید . همزمان با این تحولات از این زمان شاهد اتفاق جدیدی در زمینه موضوع تمدن در کشور بودیم و آن عبارت بود از آشنایی ایرانیان و به طور کلی مسلمانان با تمدن نوین غربی از طریق سفرای کشورهای اروپایی از جمله انگلستان که به تدریج به بهانه کمک به ایران در نبرد با عثمانی و تقویت روابط سیاسی و تجاری با ایران ، حامل فرهنگ و تمدن مغرب زمین به ایران شدند و به این ترتیب غرب توانست تاثیرات تمدنی خود را بر فرهنگ و تمدن ایرانی آغاز نماید . این در حالی بود که در مقابل تکاپوهای فراوان غرب برای تحمیل و واردات تمدن نوین غربی ، عکس العمل از این سو ، بسیار ضعیف بوده و به دلیل خالی بودن دست ها از طراحی الگوهایی که بتواند با الگوهای غربی تقابل نماید این عکس العمل ها عملا حالت انفعالی داشت و این موضوع پس از مشروطه بسیار تشدید شد تا اینکه در دوران پهلوی ها رسما غرب گرایی و غرب زدگی توسط رژیم و عمال مدعی روشنفکری آن به عنوان الگوی برتر برای زندگی ، تبلیغ و ترویج گردید .

اما در این میان مساله دیگری نیز در حال اتفاق افتادن بود و آن اینکه علیرغم این که موضوع طرح تمدن سازی اسلامی عملا از دستور کار خارج شده بود ، اما تقویت بنیان های تشیع که پتانسیل قوی برای ساخت تمدن اسلامی در صورت حاکمیت یافتن داشت از دستور کار خارج نشده و در طی چند صد سال اخیر ، به تقویت این بنیانها پرداخته شد و سرانجام با درس های عبرتی که مردم و رهبران دینی از تجربه سلطنت شاهان ، اعتماد به روشنفکران غربگرا ، ناکامی در نهضت مشروطه که به دیکتاتوری رضاخانی منجر شد ، شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت با کودتای 28 مرداد و … گرفته بودند تصمیم گرفتند اساس دیکتاتوری شاهنشاهی را که در حال هضم و نابودی فرهنگ و تمدنشان بود از بین برده و تمدنی نوین را بنا نهند .

در واقع انقلاب اسلامی ایران ، نه فقط یک انقلاب سیاسی بلکه انقلابی در تمدن سازی نیز بود و ثمره آن در زمینه موضوع تمدن ، طرح مساله ای بود به نام «تمدن نوین اسلامی» که مبانی آن نه همچون تمدن غرب ، بر اساس اومانیسم و اتکابه عقل ابزاری و با هدف تامین نیازهای محدود جامعه بشر که بر اساس خدامحوری و استفاده از وحی در کنار عقل بشری و با هدف تامین نیازهای واقعی انسان و بادر نظر گرفتن ابعاد کامل انسان شکل گرفته بود .

مساله تمدن سازی نوین اسلامی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در دستور کار رهبران انقلاب اسلامی قرار داشت و طرح حکومت جمهوری اسلامی و نیز موضوع ولایت فقیه که تنها با مبانی تمدن اسلامی قابل توضیح دادن می باشد یکی از ابعاد این تمدن سازی به شمار می آید . اما متاسفانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، که در نقطه مقابل تمدن مادی گرای غرب قرار گرفته و آرمان های این تمدن را زیر سوال می برد ، سردمداران این تمدن به تقابل با تمدن سازی نوین اسلامی پرداخته و از هیچ گونه توطئه ای در جهت برانداختن نظام جمهوری اسلامی که سردمدار این تمدن سازی بود دریغ نکردند و عملا کار ساخت تمدن سازی نوین اسلامی را به تاخیر انداختند تا اینکه پس از پایان جنگ ، و به ویژه در سال های اخیر بار دیگر مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گرفت و همانگونه که در یکی از نامه های سابق نیز اشاره کرده بودیم مقام معظم رهبری در سفر اخیر خود به خراسان شمالی از موضوع تمدن سازی نوین اسلامی سخن به میان آورده و مولفه های آن را تشریح کردند .

بنابر این تمدن سازی نوین اسلامی یعنی احیای تمدن اسلامی بر اساس الگوهای جدید و مطابق با مقتضیات زمان و مکانی که در آن قرار داریم و نیز با الگو گرفتن از تجربه های تمدن پرشکوه اسلامی در گذشته تاریخ و نیز درس عبرت گرفتن از علل و عواملی که باعث انحطاط آن تمدن شد و علت نوین خواندن آن این است که این تمدن ، با الگوهای جدید و کارآمد تر و با رها کردن نواقص و ضعف های تمدن سابق در حال شکل گیری می باشد و به همین دلیل از دو جهت نو می باشد :

1 – از جهت الگوهای جدیدی که ساخت این تمدن به همراه داشته و با الگوهای تمدن اسلامی به انحطاط کشیده شده تفاوت دارد هر چند همین الگوهای نو نیز مبتنی بر یک سری اصول ثابت و ریشه دار در سنت کهن اسلامی می باشد .

2 – از جهت اینکه این تمدن پس از ظهور تمدن مادی گرای غرب و انفعال چند صد ساله جهان اسلام در برابر آن ، تجربه جدیدی می باشد که قابلیت عرض اندام و تقابل با آن تمدن را دارد و به همین دلیل تمدنی نو در برابر تمدن مغرب زمین که در حال تبدیل شدن به تمدن کهنه هست به شمار می آید .

«انقلاب اسلامی- فرهنگ و تمدن اسلامی »

دیدگاه شما برای ما ارزشمند است

نظر شما چیه؟ منتظر نظرات ارزشمند شما هستیم *

دکمه بازگشت به بالا