حقانیت حکومت؟
با سلام و احترام، اگر چه پاسخ سوال مذکور به طرق مختلف در سوالات متعدد قبلی ارائه گردیده است و لکن پاسخ مستقلی نیز ارائه می گردد: پیرامون دلایل حقانیت حکومت اسلامی، تبیین نظریّه حکومت اسلامی ضروری به نظر می رسد که در قالب نکاتی بیان می گردد: ۱ـ در منطق عقل ، فقط کسی حقّ دستور دادن به بشر را دارد که صاحب و مالک تمام وجود انسان باشد ؛ و جز خدا ، هیچ موجود دیگری صاحب و مالک وجود انسان نیست. لذا هیچکس جز خدا حقّ حکم و فرمان به انسان را ندارد ؛ حتّی خود شخص نیز حقّ ندارد درباره ی خودش حکمی کرده ، سر خود برای خود تکلیفی اختراع نماید.
با سلام و احترام، اگر چه پاسخ سوال مذکور به طرق مختلف در سوالات متعدد قبلی ارائه گردیده است و لکن پاسخ مستقلی نیز ارائه می گردد: پیرامون دلایل حقانیت حکومت اسلامی، تبیین نظریّه حکومت اسلامی ضروری به نظر می رسد که در قالب نکاتی بیان می گردد: 1ـ در منطق عقل ، فقط کسی حقّ دستور دادن به بشر را دارد که صاحب و مالک تمام وجود انسان باشد ؛ و جز خدا ، هیچ موجود دیگری صاحب و مالک وجود انسان نیست. لذا هیچکس جز خدا حقّ حکم و فرمان به انسان را ندارد ؛ حتّی خود شخص نیز حقّ ندارد درباره ی خودش حکمی کرده ، سر خود برای خود تکلیفی اختراع نماید. چرا که خود انسان نیز مالک وجود خویش نیست ؛ « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ــــ ما از آنِ خداییم؛ و به سوى او باز گردنده هستیم» (البقرة:156) منطق قرآن کریم نیز دقیقاً همین یافته ی عقلی را مورد تأیید قرار داده و تصریح می کند که جز خدا کسی حقّ حکم و فرمان ندارد ؛ چه انبیاء و ائمّه (ع) و چه غیر ایشان. نگاهی گذرا به چند آیه ی شریفه این حقیقت را به روشنی اثبات می کند. الف ـ « إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ ـــ حکم و فرمان نیست مگر برای خدا» (الأنعام:57) ب ـ « إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ ـــ حکم و فرمان نیست مگر برای خدا ؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پا برجا ؛ ولى بیشتر مردم نمى دانند» (یوسف:40) قسمت دوم این آیه در حقیقت تفسیر قسمت اوّل آن است. خداوند متعال ، نخست بیان داشت که « حکم و فرمان فقط برای اوست » ؛ آنگاه فرمود: « او فرمان داده که غیر از او را نپرستید! » ؛ یعنی هر کسی که فرمان می دهد ، یا خداست یا ادّعای خدایی دارد و آن کسی که از دیگری اطاعت می کند ، در حقیقت خود را بنده ی او دانسته و او را عبادت می کند. بر همین اساس بود که خداوند متعال فرمود: « أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه ــــ آیا دیدى آن کسى را که هواى نفسش را معبود خود برگزیده است؟!» (الفرقان:43) ؛ یعنی اگر کسی از دستور هوای نفس خود اطاعت کند ، نفس خود را معبود خود قرار داده است. لذا کسی حتّی حقّ ندارد خودش برای خودش تکلیف تعیین کند و الّا مشرک و هوا پرست خواهد بود ؛ و به نحو اولی اطاعت از دیگری نیز شرک می باشد. لذا خداوند متعال فرمود: « اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ـــــ (آنها) دانشمندان و راهبان خویش را ربّ و معبودهایی در برابر خدا قرار دادند » (التوبة:31) ؛ « عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ إِلَى عِبَادَةِ أَنْفُسِهِمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُون ـــــــــ ابو بصیر گوید از امام صادق (ع) تفسیر آیه ی « اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ » را پرسیدم ؛ امام فرمودند: به خدا سوگند یهود و نصارى براى علماء و دانشمندانشان نماز نخوانده و روزه نگرفتند (آنان را عبادت و بندگى رسمی نکردند) و لیکن علمایشان براى ایشان حرام را حلال و حلال را حرام گردانیدند و آنان هم از این راه بندگی علمایشان را کردند بدون اینکه بفهمند.» (بحار الأنوار ، ج 2، ص98) پ ـ « ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لی مِنْ دُونِ اللَّه ـــــ براى هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند ، کتاب آسمانى و حکم و نبوّت به او دهد ؛ سپس او به مردم بگوید:« غیر از خدا ، مرا پرستش کنید! » (آل عمران:79) همانطور که پیشتر گفته شد ، هر اطاعتی به معنی عبادت است ؛ لذا هیچ پیامبر یا امامی حقّ ندارد مردم را به اطاعت از خویش فرا خواند. عملاً نیز هیچگاه انبیاء و ائمه (ع) کسی را به اطاعت استقلالی از خویش فرا نخوانده اند ؛ بلکه همواره خود را رساننده و بیان کننده ی حکم خدا معرّفی نموده اند. « قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ ـ وَ ما عَلَیْنا إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ ـــــــــ (رسولان ما) گفتند: « پروردگار ما آگاه است که ما قطعاً فرستادگان(او) به سوى شما هستیم ؛ و بر عهده ی ما چیزى جز ابلاغ آشکار نیست.» (یس:16 ،17) 2ـ در مطلب پیشین منطق قرآن را ملاحظه فرمودید که حکم را تنها از آنِ خدا دانست و انبیاء (ع) را تنها ابلاغ کننده ی حکم خدا معرّفی نمود. امّا این تنها شأن انبیاء نیست. چون صرف ابلاغ حکم خدا برای جامعه کافی نیست ، بلکه این احکام و قوانین ، اجر کننده ی نیز می خواهند. لذا امیرمومنان (ع) وقتی شنید که خوارج نهروان علیه حکومت ایشان شعار می دهند که « لاحکم الّا لله ــ حکم نیست مگر برای خدا » فرمودند: « کَلِمَةُ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِر ــــــ سخن حقّی است که اینها باطلى را با آن می خواهند. آرى حکم ، جز از آنِ خدا نیست ، امّا اینان می گویند: فرمان گزاری (اجرا کننده ی حکمی ) جز خدا نیست. در حالى که چاره ای جز این نیست که مردم را امیری باشد چه آن امیر نیکو کردار یا تبه کار باشد ، تا در حکومت او مرد مؤمن کار خویش کند، و کافر بهره ی خود برد. » (نهج البلاغة ، خطبه 40) حضرت امیرالمومنین ، در این کلام گهربار می فرمایند: درست است که حکم فقط از آنِ خداست و کسی جز او حقّ ارائه ی قانون و تکلیف ندارد ؛ لکن به حکم عقل ، جامعه نیز امیری می خواهد تا جلوی هرج و مرج را بگیرد و امنیّت جامعه را حفظ نماید تا همگان ـ چه مومن و چه غیر مومن ـ فرصت زندگی داشته باشند. امّا خوارج می گفتند : جامعه حاکم نمی خواهد ؛ بلکه باید مردم را به حال خودشان واگذاشت تا خودشان به دستورات الهی عمل نمایند. امّا اینان در حقیقت قرآن کریم را نصفه فهمیده بودند. درست که خداوند به کسی حقّ نداده که از پیش خود دستورالعملی ارائه دهد ؛ امّا به انبیاء و ائمه (ع) این حقّ را داده که اوّلاً دستور خدا را به مردم برسانند ؛ و ثانیاً آن دستورات را تفسیر و تبیین نمایند ؛ و ثالثاً با تشکیل حکومت که لازمه ی زندگی اجتماعی است ، احکام خدا را در جامعه اجرا نمایند. امّا خوارج خلط نموده بودند بین حکم دادن و اجرای حکم خدا. اینان خیال می کردند که علی (ع) خودش حکمرانی می کنند ؛ در حالی که او تنها مجری احکام خدا بود ؛ همین و بس. البته باز متذکّر می شویم که مبارزه ی انبیاء و ائمه (ع) با حکومتهای طاغوتی ، به معنی مبارزه با اصل حکومت نبود ؛ بلکه آنان با محتوای غیر الهی حکومتها مبارزه داشتند. چرا که حکومت لازمه ی زندگی اجتماعی است. لذا حکومت ، حتّی اگر غیر الهی و طاغوتی باشد ، باز بهتر از بی حکومتی و هرج و مرج می باشد. آیات قرآن کریم نیز مؤیّد همان مطلبی هستند که امیر مومنان (ع) به عنوان تز حکومت اسلامی بیان داشتند ؛که عبارت بود از اینکه: حکم از آنِ خدا و نبی یا امام فقط مجری حکم خداست. الف ـ « وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ ــــ اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول او را! و (از مخالفت فرمان او) بر حذر باشید! پس اگر روى برگردانید ، بدانید بر فرستاده ی ما جز ابلاغ آشکار ، چیز دیگرى نیست .» (المائدة:92) در این آیه ی شریفه ، خداوند متعال حکم می کند که از رسول او اطاعت کنیم ، لذا ما از رسول به عنوان اینکه یک بشر است ، اطاعت نمی کنیم ، بلکه از آن جهت اطاعتش می کنیم که حکم خدا را بیان می کند. خداوند متعال نیز در خاتمه ی آیه متذکّر شد که رسول خدا تنها ابلاغ کننده ی حکم حداست و چیزی از خود نمی گوید. ب ـ « قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبین ــــــ بگو: « خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچى نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود ؛ امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر فرستاده ی او چیزى جز رساندن آشکار نیست.» (النور:54) پ ـ « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً ــــــــ اى کسانى که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را! و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید(و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این(کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است. » (النساء:59) در این آیه ی شریفه ، افزون بر اطاعت از خدا و رسول ، بر اطاعت اولوالامر نیز فرمان داده شده است. لذا اطاعت او نیز چیزی جز اطاعت خدا و رسول نیست. آنگاه خداوند متعال امر می کند که اگر در زندگی اجتماعی دچار مشکلی شدید ، حقّ ندارید از پیش خودتان داوری کنید یا از دیگران داوری بخواهید ؛ بلکه باید آن را به حکم خدا ، یعنی قرآن کریم و تبیین کننده ی حکم خدا ، یعنی رسول ارجاع داده ، اختلاف را بر اساس حکم خدا حلّ و فصل نمایید. امّا اینکه خداوند متعال در این بخش متذکّر اولوالامر نشد ، برای این بود که او نیز در این امر ، عین رسول می باشد ؛ لذا در صدر آیه نیز برای رسول و اولوالامر یک فعل « اطیعوا » به کار برد. چرا که اطاعت از خدا بالذّات و اطاعت از رسول و اولوالامر ، بالعرض می باشد. ت ـ « وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین ــــــــ و از خدا و رسولش اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید ، و قدرت(و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است! » (الأنفال:46) در این شریفه نیز افزون بر مطالب پیش گفته ، افزوده شد که وجود حاکم و مجری احکام خدا در جامعه الزامی است. چرا که در غیاب حاکم ، جامعه به تنازع و کشمکش سوق پیدا کرده و اساس زندگی اجتماعی سست می شود و عزّت و امنیّت جامعه رنگ می بازد و بوی خوش الفت و وحدت اجتماعی از میان می رود ؛ و طبیعی است که درندگان قدرت و سلطه جویان جهان ، بر چنین جامعه ی مرده ای طمع می کنند. ث ـ « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ ـــــ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را برپا مى دارند، و در حال رکوع، زکات مى دهند.» (المائدة:55) در این آیه نیز خداوند متعال ، ولایت رسول خدا و ائمه (ع) را همردیف ولایت خود قرار می دهد ؛ چرا که آن بزرگواران نیز صرفاً جاری کننده ی ولایت خدا در میان امّت می باشند. 3ـ تا اینجا معلوم شد که حکم فقط و فقط از آنِ خداست و غیر او حقّ حکم و فرمان ندارد ؛ و حکم او همان قرآن کریم است. همچنین روشن شد که رسول خدا و ائمه (ع) صرفاً ابلاغ کننده ی حکم خدا ، مفسّر و تبیین کننده ی قرآن کریم و مجریان احکام خدا هستند. لذا سنّت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) چیزی جز بسط و تفصیل احکام خدا نیست و پیامبر و امام ، حکمی از پیش خود نداشته اند. پیامبر خدا و ائمه ی اطهار (ع) هر کدام در عصر خود ، آنچه از حکم خدا برای مردم نیاز بود ، از قرآن کریم استخراج نموده و در اختیار بشر قرار می دادند و این کار تا زمان امام دوازدهم ادامه داشت ؛ و تا آن زمان هر آنچه تا زمان ظهور حضرت مهدی (عج) لازم بود بیان گشت. البته همه ی این احکام به صورت جزئی نبودند ؛ بلکه برخی از آنها احکامی کلّی بودند که با متدهای خاصّی می توان احکام جزئی را از آنها استنباط نمود. لذا اهل بیت (ع) در زمان خود ، این متدها را هم بیان داشته و به شاگردان خویش آموختند و به این وسیله فنّ اجتهاد را پدید آوردند. برای مثال ، امام صادق (ع) بسیاری اوقات خودشان کناری می نشستند و به شاگردانی چون زراره می فرمودند: شما پاسخ سوال کنندگان را بدهید ؛ و آنان نیز طبق آیات و احادیثی که از امام (ع) گرفته بودند و متدهایی که آموخته بودند ، دست به اجتهاد می زدند. به این صورت اجتهاد در میان شاگردان ائمه (ع) پا گرفت و آن زمان که امام زمان (ع) ، به مصلحتی که خدا عالم است ، در پرده ی غیبت قرار گرفت ، استنباط و ابلاغ و اجرای احکام الهی را از طریق نامه ای که به نائب خاصّ خویش نوشتند به مجتهدین جامع شرائط سپرده و فرمودند: « وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ… ــــ و امّا در حوادثی که واقع می شود ، مراجعه کنید به راویان احادیث ما که همانا آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدایم » (وسائل الشیعة ،ج 27 ،ص140 ). لذا طبق این بیان حضرت حجّت سلام الله علیه و علی آبائه ، حکم فقهای حدیث شناس که حدیث صحیح را از سقیم تشخیص می دهند بر ما حجّت است ؛ چرا که آنان نیز تنها حکم خدا و نبیّ خدا و امام معصوم را بیان می کنند که همگی حکم خداست. البته روشن است که چنین کسی اقزون بر آشنایی با قرآن و سنّت باید ویژگیهای دیگری نیز داشته باشد تا مورد اطمینان مردم قرار گیرد و آن ویژگیها را هم خود اهل بیت (ع) مشخّص نموده اند. « عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرِیِّ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ قَالَ هَذِهِ لِقَوْمٍ مِنَ الْیَهُودِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع إِذَا کَانَ هَؤُلَاءِ الْعَوَامُّ مِنَ الْیَهُودِ لَا یَعْرِفُونَ الْکِتَابَ إِلَّا بِمَا یَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ فَکَیْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِیدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ وَ هَلْ عَوَامُّ الْیَهُودِ إِلَّا کَعَوَامِّنَا یُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ إِلَى أَنْ قَالَ فَقَالَ ع بَیْنَ عَوَامِّنَا وَ عَوَامِّ الْیَهُودِ فَرْقٌ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِیَةٌ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَیْثُ الِاسْتِوَاءِ فَإِنَّ اللَّهَ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِیدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کَمَا ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَیْثُ افْتَرَقُوا فَإِنَّ عَوَامَّ الْیَهُودِ کَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْکَذِبِ الصُّرَاحِ وَ أَکْلِ الْحَرَامِ وَ الرِّشَا وَ تَغْیِیرِ الْأَحْکَامِ وَ اضْطُرُّوا بِقُلُوبِهِمْ إِلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ فَاسِقٌ لَا یَجُوزُ أَنْ یُصَدَّقَ عَلَى اللَّهِ وَ لَا عَلَى الْوَسَائِطِ بَیْنَ الْخَلْقِ وَ بَیْنَ اللَّهِ فَلِذَلِکَ ذَمَّهُمْ وَ کَذَلِکَ عَوَامُّنَا إِذَا عَرَفُوا مِنْ عُلَمَائِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ وَ الْعَصَبِیَّةَ الشَّدِیدَةَ وَ التَّکَالُبَ عَلَى الدُّنْیَا وَ حَرَامِهَا فَمَنْ قَلَّدَ مِثْلَ هَؤُلَاءِ فَهُوَ مِثْلُ الْیَهُودِ الَّذِینَ ذَمَّهُمُ اللَّهُ بِالتَّقْلِیدِ لِفَسَقَةِ عُلَمَائِهِمْ فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً وَ لَا کَرَامَةَ وَ إِنَّمَا کَثُرَ التَّخْلِیطُ فِیمَا یُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ لِذَلِکَ لِأَنَّ الْفَسَقَةَ یَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَیُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ لِجَهْلِهِمْ وَ یَضَعُونَ الْأَشْیَاءَ عَلَى غَیْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ یَتَعَمَّدُونَ الْکَذِبَ عَلَیْنَا الْحَدِیثَ … ــــــــــ امام حسن عسکری در تفسیر آیه «پس واى بر آنان که کتاب را به دست خود مى نویسند، آنگاه مى گویند این از جانب خداست تا با آن بهایى اندک بستانند، پس واى بر آنان از آنچه با دست خویش نوشتند و واى بر آنان از آنچه به دست مى آورند » (بقره: 79) فرمودند: اینان قوم یهود بودند، تا آنجا که فرمودند: مردى به امام صادق علیه السّلام عرض کرد: اگر این مردم یهودى از تورات فقط همان که از علماى خود مى شنوند نمى دانند بنا بر این راهى جز همان برایشان باقى نمى ماند، پس چطور خداوند ایشان را به تقلید کردن و قبول از علماى خود سرزنش نموده ، و مگر نه این است که عوام یهود همچون عوام ما تقلید علماى خود مى کنند؟ حضرت صادق (ع) فرمود: میان عوام و علماى ما و عوام و علماى یهود از یک جهت فرق و تفاوت است و از جهتى برابرى.امّا از جهتى که آن دو با هم برابرند این است که خداوند؛ عوام ما را به تقلید از علماى خود همان طور مذمّت کرده که عوام و علماى یهود را سرزنش نمود ، و امّا از جهت افتراق ، به تحقیق عوام یهود صریحاً از کذب علماى خود و خوردن حرام و رشوه و تغییر احکام از واجبات آن با شفاعت و عنایت و تملّق و چاپلوسى با خبر بودند و با تعصّب شدیدى که آنان را از دینشان جدا کرده بود ایشان را شناخته بودند و اینکه آنان هر گاه تعصّب به خرج دهند حقوق همانها که بر ایشان متعصّب مى شوند زایل مى سازند، و اموال را به ناروا دهند، و به خاطر همانها بدیشان ظلم کردند، و نیک دانسته بودند که علماى ایشان دست به حرام مى برند، و به ناچار با معارفِ قلوبِ خود به این نکته پى برده بودند کسى که رفتارش مانند علماى ایشان باشد فاسق است و جایز نیست به خاطر خدا تصدیق شود و نه به عنوان واسطه میان خلق و خدا. پس به خاطر اینکه تقلید کسانى را نمودند که آنان را شناخته بودند و افرادى که دانسته بودند؛ قبول خبرشان، و تصدیق حکایتشان، و عمل به مطالبى که به ایشان مى رسد از افرادى که ندیده اند جایز و روا نیست، و واجب است که به خودشان فرو رفته و در باره ی امر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نیک بیندیشند، چرا که دلائل آن حضرت آشکارتر از آن است که مخفى بماند، و مشهورتر از آن است که برایشان آشکار نگردد. و این چنین است عوام امّت ما؛ هر گاه از علماى خود فسق ظاهر، و تعصّب شدید و هجوم بر حطام دنیا و حرام آن را دریافتند، و نیز دیدند آنان به جاى اصلاح طرفداران خود؛ کمر به نابودى ایشان بسته اند، و با اینکه به خوارى و اهانت شایسته ترند مورد احسان و نیکوکارى طرفداران خود واقع مى شوند، در یک چنین اوضاعى هر کدام از عوام ما از چنان فقهایى تقلید کند درست همانند یهودى خواهند بود که مشمول ذمّ خداوند به واسطه ی تقلید از فقیهان فاسق خود شدند. پس هر فقیهى که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف است و مطیع امر مولای خود مى باشد، بر عوام واجب است که از چنین فقیهى تقلید کنند، و این شرائط تنها مشمول برخى از فقهاى شیعى مى گردد نه تمامشان ؛ زیرا از هر که مرتکب عملى قبیح و فاحش همچون فقهاى فاسق عامّه گردد؛ مطلبى که از ما مى گویند را قبول نکنید، و حرمتشان را نگه ندارید، و هر آینه بسیارى از مطالب منقول از ما دستخوش تخلیط شده ، زیرا فاسقان گوش به کلام ما مى دهند و از سر جهل تمام آن را تحریف مى کنند، و از کمی معرفتی که دارند مطالب را بر غیر آن مى نهند، و جماعت دیگرى نیز از سر عمد بر ما دروغ بندند … » (وسائل الشیعة،ج27 ،ص131) در این حدیث به روشنی بیان شده که در غیاب امام معصوم ، ابلاغ و تبیین و اجرای حکم خدا با فقیهی است که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف نموده و مطیع امر مولای خود مى باشد. به تعبیر دیگر ، در زمان غیبت ، حکم خدا را باید از کسی گرفت که فقیه (ژرف اندیش در دین ) ، عادل ، دینمدار ، زاهد و دنیاگریز و مطیع خدا و رسول و امام معصوم باشد. چنین کسی است که می تواند حکم خدا را بدون اختلاط با حکم نفسش استنباط نموده به مردم برساند و خود نیز اجرا نماید. و حاکم جامعه نیز باید از بین چنین کسانی انتخاب شود ؛ و البته انتخاب کننده ی او نیز باید فقهایی با همین شرائط باشند تا عادلانه و فقیهانه انتخاب نمایند و نفسانیّات خود را در انتخابشان دخالت ندهند. بنا بر آنچه گفته شد ، معلوم می شود که حتّی ولیّ فقیه نیز هیچ حکمی از جانب خود ندارد ؛ بلکه این احکام فقه است که حکومت می کند و احکام فقه همان حکم خدا و رسول و امام معصوم می باشد که همگی حکم خداست ؛ و شخص فقیه ، صرفاً استنباط کننده ی حکم و بیان کننده و مجری حکم می باشد. و اجرای حکم یعنی تطبیق دادن احکام کلّی بر امور جزئی. حتّی مصوّبات مجلس شورای اسلامی نیز باید توسّط شش نفر فقیه عادل که در شورای نگهبان حضور دارند و از سوی ولیّ فقیه انتخاب می شوند ، مورد بررسی قرار گیرند تا مخالف حکم خدا نباشند. حتّی قانون اساسی کشور جمهوری اسلامی ایران نیز توسّط فقها و با همفکری آنان نوشته شده تا مخالفتی با احکام الهی نداشته باشد. بنا بر این ، اطاعت از ولیّ فقیه ، اطاعت از یک شخص نیست بلکه اطاعت از حکم فقه اهل البیت (ع) است که آن نیز مبیّن حکم خداست. البته شکّی نیست که در مورد فقیه ، احتمال خطا در استنباط یا تطبیق نیز وجود دارد ؛ لکن چنین احتمالی اوّلاً بسیار اندک می باشد ؛ و ثانیاً در غیبت معصوم راهی بهتر از تقلید از فقیه وجود ندارد. ثالثاً آنچه مهمّ است این است که ما نزد خدا عذر موجّه داشته باشیم و با تقلید و اطاعت از فقیه جامع الشّرائط چنین عذری حاصل می شود.
حقانیت حکومت؟