چپ سنتی و مدرن ، تغییر مواضع
دلیل تغییر مواضع چپ سنتی به چپ مدرن و همچنین تا حدودی راست سنتی به راست مدرن در جمهوری اسلامی چیه؟ ریشه ها و علل این تغییر مواضع چی میتونه باشه؟
مهمترین دلیل این تغییر مواضع را می توان در تغییر در تفکر و بازنگری در نگرش افراد مؤثر در این جریان ها و ورود نسل جدید تحصیل کرده با تفکرات جدید جستجو نمود.جریان چپ مدرن که اغلب از طیف «چپ سنتی» تشکیل شده است، پس از دور ماندن از قدرت از سال 68 با حضور در مراکز علمی و دانشگاهی، رو به سوی تجدد، نوآوری و بازنگری آورد. پایگاه اجتماعی این جریان را باید در طبقات متوسط، دانشجویان و اقشار مذهبی دانست. «چپ نو» با تندروی و دولتی شدن صرف امور اقتصادی مخالف است. این جریان به سه بخش تعاونی، خصوصی و دولتی مندرج در قانون اساسی اعتقاد دارد، در حالی که چپ سنتی از دولتی شدن امور حتی بخش تعاونی بحث می کند.چپ مدرن به تبادل فرهنگی و تقویت بسترها و زیرساخت ها و فرهنگی حفظ و تقویت هویت دینی و ملی برای ایجاد مصونیت اجتماعی در برابر تهاجم و ایجاد زمینه اندیشه سازی، اهمیت زیادی می دهد. در این زمینه معتقد است:
بزرگ ترین ظلم به جامعه، محروم کردن آن جامعه از آرا و افکار افراد خود آن جامعه است، و در نهایت جامعه را به ورطه استبداد می کشاند.
به طور کلی استراتژی فرهنگی طیف چپ نو را می توان چنین ترسم کرد:
اصالت دادن به فرهنگ خودی، تأیید تبادل و داد و ستد فرهنگی و برخورد گزینشی با فرهنگ ها و افکار مختلف، بهره جویی از ابزارها و شیوه های مدرن در عرصه فرهنگی، تفکیک رویکرد فرهنگی و سیاسی از رویکرد اطلاعاتی و امنیتی در عرصه فرهنگ، احتراز شدید از قشرگرایی و تحجر و مبارزه با مظاهر آن، قانون مند کردن روابط و مناسبات فرهنگی و احتراز از برخوردهای سلیقه ای و فردی با ناهنجاری ها.
در بعد اقتصادی، چپ مدرن به «مهندسی دولتی» اعتقاد دارد. الگوی توسعه از این نظر بر اساس محوریت تولید با استفاده از منابع و نیروهای داخلی است و با سرمایه گذاری خارجی به عنوان یک اصل فرعی نگاه می کند و عقیده دارد:
قانون اساسی نمی خواهد که کارها در دست دولت باشد و دولت به صورت کارفرمای بزرگ در بیاید.
چپ مدرن در بعد سیاسی به مشارکت سیاسی مردم در غالب نهادهای مدنی و احزاب می نگرد و بیش از سایر طیف ها بر عنصر «جمهوریت» تأکید دارد:
فراهم آوردن هر چه بیشتر زمینه های مشارکت و رقابت آگاهانه و داوطلبانه مردم و تضمین آن توسط دولت و همچنین از نظر این جریان، احزاب و گروه ها با دستورالعمل و بخشنامه بوجود نمی آیند، بلکه حزب واقعی باید از متن آمادگی فکری، روحی، اجتماعی و نیازهای مردم براید.
مهم ترین اصول سیاست خارجی آن ها، اصل «تنش زدایی» می باشد. «گفت و گوی تمدن ها» واژه ای است که آن را به جای «تعارض و برخورد تمدن های» هانتینگتون به کار برده اند. تنوع درگسترش روابط با کشورهای مستقل اروپایی و آسیایی از برنامه های دیگر طیف چپ مدرن است. خصوصیات تندروی و رادیکال را نباید به این طیف نسبت داد.
بازگشت به قدرت با جریان چپ مدرن
از نظر تاریخی، در حالی که دو جناح راست سنتی و مدرن از اواخر سال 1374 فعالیت های خود را برای در اختیار گرفتن قوه مجریه آغاز کرده بودند، گروه های چپ و ائتلاف معروف به خط امامی ها از تابستان سال بعد فعالیت خود را در این خصوص با امید اندکی که به موفقیت داشتند، آغاز کردند. جناح راست سنتی از یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری هفتم، کاندیداهای خود را برای حضور در انتخابات مشخص کرده بود. کارگزاران سازندگی توسط افرادی همچون مهاجرانی، عبدالله نوری و از چپ کارگری علیرضا محجوب موضوع همه پرسی برای تمدید دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی را مطرح کردند. استدلال آن ها این بود که به خاطر برخی مواد قانونی اساسی نباید کشور را از تجربه مدیریت و شخصیت ارزنده فرد با سابقه مشخص و روشن همچون هاشمی رفسنجانی محروم کرد. تکنوکرات ها یا فن سالاران، که کارگزاران سازندگی را با این عناون می خواندند، کسانی بودند که با اعتقاد به توسعه و نوسازی اقتصادی و مهندسی اجتماعی که می توان آن ها را در گروه پیروان تجدد و مدرنیسم غرب قرار داد، اولویت اصلی خود را حاکمیت آرمان های اصولی، انقلابی و عدالتخواهانه نمی دانستند.
بعد از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، برخی افراد بری نوسازی کشور بر پیوستن به فرایند جهانی شدن که بعد از فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی شتاب بیشتری پیدا کرده بود، تأکید می کردند. بر این اساس برنامه های اقتصادی ایران در این مقطع که توسط تکنوکرات ها تنظیم و اجرا می شد، کوششی برای تطبیق با برخی فرایندهای جهانی شدن مثل جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی، افزایش صادرات و واردات و ارتباط نزدیک تر با کشورهای صنعتی بود.
یکی از انگیزه های اصلی این چرخش در سیاست ها، ضرورت بازسازی کشور پس از جنگ و ترمیم وجهه و روابط خارجی ایران بود. در حقیقت گروه کارگزاران سازندگی که حول رفسنجانی گرد آمده بودند، در طرح نگرش جدید نقش عمده ای داشتند. لازمه تحقق چرخش جدید و توجه به فرایندهای جهانی شدن، تغییر در سیاست خارجی و تجدیدنظر در سیاست های اقتصادی و اجتماعی دولت بود. استدلال دولت در مقابل مجلس این بود که شرط لازم برای توسعه اقتصادی کشور به ویژه در شرایط بعد از جنگ دوم خلیج فارس، تجدیدنظر در سیاست خارجی می باشد.
استدلال کارگزاران سازندگی این بود که به منظور توسعه و پیشرفت اقتصادی باید از انحصارگری و طرد نیروهای مختلف پرهیز کرد. آن ها بر توسعه تکنولوزیک، استقراض و استمداد از سرمایه های خارجی، کاهش مقررات گمرکی و تأمین آزادی های سیاسی در چهارچوب قانون اساسی برای تشویق مشارکت عمومی تأکید می کردند و معتقد بودند در سایه رشد و توسعه اقتصادی می توان به استقلال و عدالت رسید.
لایه کارگزاران سازندگی با عنوان راست های مدرن از راست سنتی جدا شد و بعد از مدتی به صورت حزبی سیاسی در جامعه ظهور کردند. آن ها تکنوکرا های مرتبط با چپ و راست برخی مدیران دستگاه های دولتی، صاحبان شرکت های خدماتی، ساختمانی و تجاری مدرن و صاحبان صنایع جدید بودند که برای تأثیرگذاری برجسته تر متشکل تر به هم وصل شدند.
سیاست های اقتصادی آن ها عموماً متأثر از اقتصاد لیبرالی و سرمایه داری، بر خصوصی سازی، آزادسازی و حداقلی کردن دخالت دولت تأکید داشت. از نظر خارجی، دیدگاه های آنان و رفتارهای نهادهای مالی و اقتصادی بین المللی هماهنگی داشت. در عرصه عمل سیاسی و اجتماعی، کارگزاران بر راهبردهایی همچون مصلحت اندیشی، عمل گرایی و پراگماتیسم تأکید می کردند.
کارگزاران سازندگی در انتخابات مجلس پنجم که در تاریخ 75/1/31 برگزار شد، آسیب پذیری جناح راست سنتی را نشان داده و جرقه یک دوره جدید را زده بودند. آن ها در این انتخاب به صورتی سازماندهی شده با امکانات مالی فراوان خود و تسلط همه جانبه بر افکار عمومی، اکثریت مطلق راست سنتی را در مجلس پنجم شکست دادند. در مرحله اول انتخابات مجلس پنجم در حوزه تهران، کاندیدای کارگزاران شان به شانه نفر اول جناح راست سنتی رأی آورد و تنها دو نفر اول کارگزاران و راست سنتی با آرائی نزدیک به هم موفق به اخذ رأی لازم برای رفتن به مجلس شدند.
این انتخابات، شکاف و اختلاف اساسی در جناح راست را به نمایش گذاشت و کارگزاران را به عنوان مجموعه ای تأثیرگذار در حوادث سیاسی کشور به جامعه معرفی کرد. فاصله بین کارگزاران سازندگی و راست سنتی تا انتخابات ریاست جمهوری سال 76 رو به فزونی گذاشت. برخی نشریان چپ به ویژه دو هفته نامه عصر ما در برخی شماره های خود به دفاع از هاشمی در مقابل راست سنتی می پرداختند و تلاش می کردند این شکاف را علنی تر و عملی تر کنند.
انتخابات پنجمین دوره مجلس شورای اسلامی علاوه بر معرفی کارگزاران سازندگی به عنوان مجموعه ای تاثیرگذار در فضای سیاسی کشور، ائتلاف گروه های چپ گرا، خط امام و تشکل های همسو با مجمع روحانیون مبارز را از انفعال خارج کرد؛ به گونه ای که افرادی از این طیف توانستند به مجلس پنجم راه پیدا کنند. چپ مدرن که قدرتی یافته بود، در برخی از مفاهیم و اعتقادات گذشته نیز دگردیسی و چرخش جدی انجام داد که اهم آن ها عبارت بودند از:
الف. ولایت فقیه و رهبری
چپ مدرن، مشروعیت ولی فقیه را از قانون اساسی می داند که در مقابل مردم مسئول می باشد و هر گاه مردم بخواهند، از طریق مجلس خبرگان می توانند رهبری را عزل نمایند.
این جناح اختیارات ولی فقیه را به قانون اساسی محدود می داند و معتقد است وی باید در چهارچوب قانون اساسی عمل کند. بهزاد نبوی از رهبران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در این باره می گوید:
ولایت مطلقه در چهارچوب تعیین شده مطلقه می باشد، چرا که اگر غیر از این باشد، اصلاً نباید قانون اساسی تدوین می گردید.
به اعتقاد چپ های مدرن، ولایت مطلقه اصطلاحی است که جنبه موضوعی دارد نه شخصی، بدین معنی که دولت اسلامی علی الاطلاق حق دخالت و تصرف کلیه موضوعات و امور حکومتی را دارا است اما در جای خود این اختیار مطلق را نمی توان مانع تقسیم منطقی وظایف زمامدای بین قوای متعدد دانست. همچنین داشتن اختیارات مطلقه اختصاص به حکومت اسلامی ندارد و مقتضای هر نوع کشورداری به ویژه در حال حاضر، آن است که حاکمیت ملی… اراده ای فوق اراده آن وجود نداشته باشد… در عین حال در هیچ کشور به معنای سیاسی توسعه یافته، اختیارات مطلق حکومت، به معنای خروج از قوانین اساسی و یا قانونمند نبودن روال امور تلقی نشده است. هیچ کس برهانی بر اینکه همه اختیارات لزوماً باید در اختیار یک نفر باشد، اقامه نکرده است… بنا براین ولایت مطلقه فقیه به معنای حکومت مطلقه فردی نیست.
محمد سلامتی دبیر کل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران نیز در مصاحبه ای بر مقید بودن اختیارات ولی فقیه تأکید کرده، می گوید:
اساساً قرار نیست در جامعه ما ولی فقیه به جای همه فکر کند و در زمینه های مختلف راه حل ارائه کند. لازمه چنین اعتقادی آن است که نهادهای قانونی (دولتی و غیر دولتی) هیچگاه فعال نشوند، زیرا در صورت فعال شدن، عرصه را بر روی فقیه تنگ می کنند.
این جناح معتقد است؛ ولی فقیه در عصر غیبت باید منتخب مردم باشد. به بیان دقیق تر، طیف چپ مدرن به ولایت فقیه انتخابی معتقد است و مبنای حکومت اسلامی را رأی و انتخاب مردم می داند. بر اساس این نظر، در عصر غیبت دست خدا از آستین مردم بیرون می آید.
حجت الاسلام اسدالله بیات عضو شورای مرکزی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم در این زمینه می گوید:
وقتی اعمال ولایت فقیه عادل، مشروع خواهد بود که مردم ولایت وی را پذیرفته باشند.
این جناح معتقد است جمهوری اسلامی از سه رکن جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت تشکیل شده است و این سه اصل باید حفظ شود. عدم توجه به هر یک از این سه اصل و سست شدن هر یک از این سه رکن، نظام دیگری را جز آنچه که مردم مسلمان ایران در جریان انقلاب توفنده خود فریاد کرده اند، به آن ها تحمیل خواهد کرد.
این جناح بر جمهوریت و اسلامیت نظام تأکید دارد و معتقد است:
اسلامیت نظام… ناشی از جمهوریت آن است. بدین معنی که مردم سرنوشت اجتماعی خویش را چنین رقم زده اند و برای اداره امور و شئون مختلف جامعه، نظامات اسلامی برگزیده اند… نظام جمهوری اسلامی، جمهوری است چون مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خویش در قانون اساسی به رسمیت شناخته شده است. و اسلامی است زیرا تجلی اراده مردم مسلمانی است که خواسته اند ارزش ها، آرمان ها و قواعد اسلامی را در روابط میان خویش حاکم سازند.
عباس عبدی در مصاحبه با روزنامه سلام بر ملاک بودن رأی مردم در اداره جامعه تأکید کرده، می گوید:
حتی اگر مردم رأی بر خلاف مصلحت جامعه دهند، تغییر دادن آن رأی از راه حیله و تقلب، دردی را دوا نمی کند. این که خداوند می فرماید: سرنوشت هیچ قومی را خدا تغییر نمی دهد، مگر آنکه آن ها خودشان را تغییر دهند، ناشی از این واقعیت است که با دستکاری در رأی مردم (ولو آن رأی خلاف مصلحت جامعه باشد) نمی توان جامعه را اصلاح کرد. مردم باید خودشان مسئولیت کار خویش را برعهده بگیرند.
در مجموع، طیف چپ که در زمان امام(ره) به ولایت مطلقه فقه معتقد بود با تغییر مصداق و عینیت رهبری، به تدریج برخی از افراد منتسب به آن فصل الخطاب امور را قانون اساسی قلمداد کرده و به ولایت انتخابی مقیده فقیه و وکالت فقیه، تغییر جهت داده اند.
ب. احزاب سیاسی
در زمینه احزاب و جایگاه آن در جمهوری اسلامی ایران، برخی از افراد منتسب به این جریان، بر این اعتقادند: در حوزه جامعه مدنی، گروه ها، احزاب و اصناف سیاسی به عنوان نماینده علایق مردم، دارای آزادی هستند و در عرصه رقابت، احزاب و گروه های سیاسی، حوزه حد واسط بین دولت و جامعه به شمار می آیند.
به بیان دیگر، جناح چپ مدرن بر ضرورت فعالیت احزاب سیاسی تأکید می کند. مهدی کروبی دبیر سابق مجمع روحانیون مبارز از بوجود آمدن احزاب سیاسی در کشور حمایت کرده، می گوید:
بوجود آمدن احزاب سیاسی در حیات سیاسی کشور، موجب تقویت هر چه بیشتر مجلس، جدی شدن انتخابات، بیمه شدن نظام و بوجود آمدن شور و نشاط در میان مردم می شود. احزاب قوی به عنوان سیستم نظارتی، مانعی مهم در برابر بروز تخلفات به حساب آمده و موجب بوجود آمدن رقابت های سالم خواهند شد.
او نظر خود را چنین ادامه می دهد:
نظام ما یک نظام پارلمانی است و با آرای مردم شکل می گیرد. در قانون اساسی نیز صراحتاً مسئله احزاب لحاظ شده است و ما طرفدار احزاب با کارکردهای واقعی شان هستیم.
ج. سیاست خارجی
چپ سنتی که در گذشته و در راستای سیاست صدور انقلاب و مبارزه با آمریکا فعالیت می کرد، پس از یک دوره دوری از قدرت، با بازنگری در اندیشه های خود، و با دیدی جدید بر این اعتقاد است که برای رسیدن به جامعه مطلوب دینی، به کسانی نیازمندیم که از بستر سنت برخاسته و بر ابزار مدرن نیز تسلط داشته باشند، تا دیگر تعلقی به سنت یا مدرنیسم از خود نشان ندهند. نه شیفته صرف سنت و یا غرب و نه ترد و نفی آن ها. سید محمد خاتمی در این زمینه معتقد است:
کسانی غرب را مظهر شیطان و کانون پلیدی دیدند و تا دامن ذهن و زندگی را از آلودگی پاک دارند، بستن همه درب ها را به روی غرب توصیه کرده اند. غافل از آنکه تمدن غرب واقعیتی بود در حال بسط و توسعه که ریشه در تاریخ داشت و قوام یافته در متن جریان های پر حادثه بود. نفی و انکار ما نه غرب را از میان بر می داشت و نه مانع نفوذ و تأثیر آن در جامعه و زندگی ما می شد و دیدیم که نشد. شیدائیان نیز چون از قبل، جز وجوهی از ظواهر را ندیده اند، نه آن را می شناختند و نه غرب زدگی حقارت بارشان، اجازه می داد و در نتیجه نه در جامعه خودی پایگاهی یافته اند و نه در تغییر مسیر تایخ توفیقی، و جامعه تشنه ما همواره در حسرت برخورد تأمل آمیز با غرب رنج کشیده است.
به عبارتی، جناح مذکور به نقد تمدن غرب معتقد است نه نفی آن. آن ها تعامل و رابطه با فرهنگ غرب را نوعی تقویت بسترهای زیر ساخت های فرهنگی جهت حفظ تقویت هویت دینی و ملی می دانند که می توانند گامی در جهت مصونیت اجتماعی در برابر تهاجم به حساب آید. از این رو معتقدند؛ استراتژی فرهنگی نظام، نباید استراتژی منع باشد. «چپ مدرن» در مقابل سیاست شناخت تمدن ها و مکاتب، این نکته را تأکید می کند که مشکل امروز جامعه ایران، غرب زدگی نیست، بلکه عوام زدگی است، و امروز دیگر مسأله مقابله کفر و اسلام نیست، زیرا مکتب های مختلف فکری، سیاسی و اقتصادی زیادی در دنیا وجود دارد که اسلام باید پاسخ گوی سؤالات آن ها باشد.(ر.ک: دارابی، علی ، جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1388)
چپ سنتی و مدرن ، تغییر مواضع